گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

فراموشم نشد پندی که میگفت

به پور خویش پیری در بخارا

که گر در کار خود جنبش کند مرد

توان سفتن به سوزن کوه خارا

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

زهی قدت چو نخل طور سینا

بدانش اوستاد پور سینا

سزد بهر نثار بارگاهت

فشاند نجم دری چرخ مینا

حسودان تو گولانند و کوران

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - در باب لزوم ختنه فرماید

 

خداوندا حدیثی با تو گویم

که تصدیقش نماید دشمن و دوست

شکوفه سرزد است از شاخ بادام

ولی بادام من ماند است در پوست

بگو تا پوست از تن برکشندش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱

 

مرا عالم وطن باشد بشر خویش

نخواهم غیر ازین بنگاه و بنیاد

جز این افسانه باشد هر چه گوئی

زمین از خاک و مردم ز آدمی زاد

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۴

 

به دستش گاه تیغ و گاه خامه

به پیشش گه کتاب و گاه دفتر

سنان در خدمتش با خامه همدوش

قلم در حضرتش با تیغ همسر

گزیده خاطرش از فضل صد فصل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶

 

خداوندا در این فیروز ایوان

صباحت شاد و خرم بخت پیروز

بنانت خامه دارد عنبر آمیز

بیانت نامه آرد دانش آموز

زهی کز بندگی در آستانت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵

 

دهد جای وزارت قاضی چرخ

قضای کشور ساوجبلاغم

فرود آرد بخشم از پشت پیلان

نهند رخت شرافت بر الاغم

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۶

 

مرا یکسال افزون شد که از لطف

نمودی وعده بفرستی الاغم

اگر خود راست گفتی زود بفرست

که اینک عازم ساوجبلاغم

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

شنیدم گفته روزی ناصرالملک

که من کهنه سوار فارس باشم

خرابی می کنم در کار ایران

چه در پاریس و چه در پارس باشم

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲

 

شبی در روستا مهمان خود خواند

مرا در خانه پیری طاعن السن

همی گفت ای دریغ از هوش این خلق

که نشناسد مذنب را ز محسن

گرانی زان فتاد اندر ورامین

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۵

 

خداوندا توئی امروز در ملک

چراغ مملکت شمع قبیله

بتانت بحر دانش را سفینه

کلامت بیت حکمت را عقیله

جمال دانش از رویت هویدا

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲۱

 

ز شادروان کسری چون گذشتی

گذر کن مست در ایوان جمشید

ببین تخت جم و دیهیم کسری

به احمد شه رسد از دور خورشید

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode