گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

به باده صوفی ما صاف از ریا نشود

که تار سبحه به مضراب خوش نوا نشود

به گل نگویم اما شهید نام گلم

که از فسون نیاز بهار وا نشود

ترا چه جرم که حکم غرور حسن اینست

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱

 

لبم ز بستگی دل اگر چه وا نشود

چو لاله خون جگر خوردنم قضا نشود

بیک لباس مقید مشو که ساختگیست

اگر گهی به تنت پیرهن قبا نشود

دل ضعیف چنان جذبه قوی دارد

[...]

کلیم
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۸

 

بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود

حق نیاز به این سجده‌ها ادا نشود

ز تیر‌ه بختی خود میل در نظر دارد

به خاک پای تو هر دیده‌ای که وانشود

چه ممکن است که در بوتهٔ گداز وفا

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۹

 

دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود

ز پافتادگی‌ام ‌ناله را عصا نشود

ز اشک راز محبت به دیده توفان کرد

دل‌گداخته آیینه تا کجا نشود

علا‌ج خسته‌ دلیها مجوز ز طبع درشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۰

 

غرور ناز تو تهمت‌کش ادا نشود

به هیچ رنگ‌، می جامت آشنا نشود

طرف اگر همه شوق است ننگ یکتایی‌ست

شکستم آینه تا جلوه بی‌صفا نشود

به گلشنی ‌که شهیدان شوق بیدادند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۱

 

فسون عیش‌، کدورت‌زدای ما نشود

نفس به خانهٔ آیینه‌ها، هوا نشود

قسم به دام محبت ‌که از خم زلفت

دل شکستهٔ ما چون شکن جدا نشود

خروش هر دو جهان گرد سرمه بیخته‌ای‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode