ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٣٣ - وله ایضاً در مدح علاءالدین وزیر
هوای آنرخ چون ماه و زلف غالیه گون
بهیچ حال نخواهد شد از سرم بیرون
غلام دلبر خویشم که بامداد پگاه
چو سر ز حبیب بر آرد بطالع میمون
روا بود که پدید آید آفتاب دگر
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸
بعقل کی متصوّر شود فنون جنون
که عقل عین جنونست و الجنون فنون
ز عقل بگذر و مجنون زلف لیلی شو
که کلّ عقل عقیله ست و عقل کلّ جنون
بنور مهر بیارا درون منظر دل
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام
بنوک خامه ی صورت گشای کن فیکون
که بست در شکن کاف تاب طره نون
حروف مصحف مجدش منزه از کم و کیف
سطور لوح جلالش مقدس از چه و چون
چو صفر هیچ بود در ازای قدرت او
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷
دل است جایش و با دیده فتاده به خون
بدین خوشیم که باری از این دو نیست برون
عجب مدار که پروانه شب نیارامید
که شمع لیلی حسن است و عاشقش مجنون
فزون ز ماه نوست ابرویت به صد خوبی
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۷
مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون
هوای شاهد و می کی رود ز سر بیرون
به هر قدح که بیاید تبسم لب یار
حباب وار از او عقل را کشم بیرون
زنه رواق فلک برتر است خانه عشق
[...]
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح خواجه جلالالدین که یکی از بزرگان و عالمان بوده است
تنم چو ذرهٔ خاک است و دل چون قطرهٔ خون
به شکل نقطه که باشد میان حلقهٔ نون
شده است خرقهٔ نُه توی چرخ زنگاری
ز بس که آه زدم بر سپهر آینه گون
به انقلاب سفر دورم از دیار فکند
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۶
کدام درد که ننهاد بر دلم گردون
کدام غم که نخوردم من از زمانه دون
کدام حسرت و جوری ندیده ام به جهان
کزان ستم رخ جان را نکرده ام گلگون
کدام سرو سهی کاو نرفت از چشمم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۳
اگر چه شد دل ریشم ز دست هجر تو خون
نشد خیال وصال تو از سرم بیرون
وفا و مهر تو از جان و دل همی ورزم
اگر چه میکشم از تو جفای گوناگون
ز عین جهل بود گر ز عشق برگردم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۸
باختیار نگشتم ز کوی دوست برون
ز آستانه لیلی کجا رود مجنون
بهشتم آن سر کوی رضای دل آرای
باختیار نگشت آدم از بهشت برون
چو آیدم ز کنار وداع جیحون یاد
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۵
ز درد تا شده چشمت چو اشک ما گلگون
نشسته اند ازین درد مردمان در خون
نه درد چشم ز گردون رسید چشم تو را
مرا رسید ز درد تو ناله بر گردون
مرا تو چشمی و درد تو درد چشم من است
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۶
تبارک الله ازین شکل و شیوه موزون
تو را رسد که بنازی به حسن روزافزون
چو زندگانی عاشق به وصل معشوق است
یکی ست فرقت لیلی و مردن مجنون
گمان صبر و سکون داشتم به خود لیکن
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۱
به شعر فخر مکن راه شاعری مسپر
مگر شعار کنی در کلام حق قانون
ز سوره شعرا « رب نجنی » اهلی
ز سیرت شعرا یتبعهم الغاوون
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۱ - قصیده دوم (در مدح سلطان یعقوب)
بیت
بزرگوار خدایا چو شعر قسمت ماست
رهی نما که کندوردجان بصدق درون
ز سوره شعرا رب نجنی اهلی
نه سیرت شعرا یتبعهم الغاوون
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۱ - قصیده دوم (در مدح سلطان یعقوب)
بزرگوار خدایا چو شعر قسمت ماست
رهی نما که کندوردجان بصدق درون
ز سوره شعرا رب نجنی اهلی
نه سیرت شعرا یتبعهم الغاوون
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۷ - دایره مرکب مدور
دشمنان ز اهل نار یستمعون
انکم فی العذاب مشترکون
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳
زبس که ریختم از دیده خون دل بیرون
کنون برونم از خون پرست همچو درون
گرم برون چو درون پر زخون بود شاید
که عاشقان را یکسان بود درون و برون
حدیث از لب من بوی خون دل گیرد
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در منقبت سیدالشهداء امام حسین(ع)
به یار نامه نوشتم به خون صبر و سکون
چو غنچه نامه پیچیده ته به ته پر خون
چه نامه, نامه آراسته بدین تقریر
چه نامه, نامه پیراسته بدین مضمون
که ای ز هجر توام جان اشتیاق به لب
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - مطلع دوم
زهی مکان تو از عرصه خیال برون
گمان به خلوت قدس تو ره نبرده درون
تو آن رفیع مکانی که اوج عرش عظیم
فضای عالم قدر ترا بود هامون
تو آن شهی که به نعت تو همچو جد و پدر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
فزود هر نفسم عشق، کز خط شبگون؛
فزود روزبروز آن جمال روز افزون
چو نیست تاب فراقم، مرو که گر بروی
ز اشک من همه چا پای مینهی در خون
بحیرتم ز دل تنگ خود، که هر که نشست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۶
چگونه شکر گویم زطالع میمون
که شمع محفل انس است ماه روز افزون
مرا رسد که باین طبع سست از سر شوق
نثار قامتش آرم قوافی موزون
گرت کباب ببایست اینک اینک دل
[...]