تنم چو ذرهٔ خاک است و دل چون قطرهٔ خون
به شکل نقطه که باشد میان حلقهٔ نون
شده است خرقهٔ نُه توی چرخ زنگاری
ز بس که آه زدم بر سپهر آینه گون
به انقلاب سفر دورم از دیار فکند
جهان منقلب و روزگار بوقلمون
مرا خون جگر نیل و دجله پیش است
هنوز در نظر م همیرود جیحون
سرشک دیدهٔ من قطرهای و صد دریا
غبار خاطر من ذرهای و صد هامون
ترا ببیند و از تو خجل شود لیلی
مرا ببیند و بر من حسد برد مجنون
ز بس که گرد سر کوی تو بر آمدهام
بر آمده است به آفاق نام من مجنون
کشیده پای قناعت به دامن خارا
فشانده دست فراغت بر اطلس و اکسون
ترا وظیفهٔ ناز و مرا وظیفهٔ نیاز
همه فنون جنونست و الجنون فنون
چو قامت تو بلند است همت ناصر
عبارت سخنش چون شمایلت موزون
زمان معدلت خواجه بر نتابد ظلم
به چشم مست بگو تا دگر نریزد خون
خدایگان افاضل جلال دولت و دین
که هست نامهٔ دولت به نام او محشون
چو آفتاب سر از جیب خرقه تا برکرد
فشاند دامن همت بر اطلس و اکسون
اگر حدیث ز تفسیر او بگویم، نیست
به یک دقیقهٔ او جمله شروح و متون
دهد به علم و عمل خلق را نجات و شفا
چرا که جمله اشارات اوست بر قانون
بسی نماند که گردد به یمن اقبالش
چهار ربع زمین در زمان او مسکون
زهی جمال معانی تو بدیع چنان
که در بیان جمالت زبان شدست زبون
ز عزم تست که آمد سپهر در حرکت
ز حزم تست که جرم زمین گرفت سکون
به زیر زین مراد تو رام خواهد شد
اگر چه ابلق ایام توسن است و حرون
درون دایرهٔ کون بدعتی نامد
که از حدود جهاتش نکردهای بیرون
طبیب حاذق عدل از برای حفظ مزاج
ز لطف و مهر تو ترکیب میکند معجون
اگر نه عدل تو بودی ضمان دور زمان
سجل چرخ شدی خط ز اختر وارون
چنین که فتنه به خواب است و بخت تو بیدار
مگر که بخت تو دادست فتنه را افیون
ز بس که دست چو دریای تو گهر بخشید
نماند در دل کان هیچ خردهای مدفون
سحاب هایل از رعد میکند ناله
به زیر پای عطای تو بر مثال هیون
فضایل تو ز دیباچهٔ هنر عنوان
فواضل تو ز سرنامهٔ سخا مضمون
چو بدر خصم تو هر روز کمتر است، آن به
که چون هلال بود دولت تو روز افزون
فرو رود به زمین همچو گنج آخر کار
حسود تو به مثل گر همیشود قارون
ستاره از نظر سعد تو سعادت یافت
که طالع تو کند حل عقدهٔ گردون
مکان قدر تو هم در زمان قدرت تست
نه همچو زلف بتان بخت او شدست نگون
هنر پناها در مدح تو جواهر لفظ
به سلک نظم کشیدم چو لؤلؤ مکنون
چو زیور سخنم گوهر مدیح شماست
عروس معنی بر لفظ تو شده مفتون
اگر به عین عنایت نظر کنی شاید
که در دلم ز ثنایت عیان شده است عیون
همیشه تا به محاق و زوال در مه مهر
پدید گردد نقصان به امر کن فیکون
چو مهر باد وجود تو از محاق ایمن
چو ماه رأی منیر او از زوال مصون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف حالات روحی و عاطفی شاعر میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعت و مفاهیم عمیق، احساسات خود را نسبت به معشوق و جهان اطرافش بیان میکند. او میگوید که جسمش مانند خاک و دلش مانند قطرهای از خون است. در ادامه، شاعر از رنج و غم خود میگوید و احساساتی از قبیل حسادت، عشق و جنون را به تصویر میکشد. همچنین به زیباییهای معشوق و کمال او اشاره کرده و بر قدرت و فضل او تاکید میکند. شاعر در نهایت ابراز میدارد که عشق و ثنای معشوقش در دل او همیشه باقیاست و به نشانه امیدواری به آینده، از باشکوهی و زیباییهای وجود او سخن میگوید.
هوش مصنوعی: بدن من مانند ذرهای خاک است و دلم همانند قطرهای خون میباشد که در مرکز دایرهای شبیه به حرف "نون" قرار دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر نالهها و گریههایم بر آسمان، پوشش فرسودهای که به دست زمان ساخته شده، به شدت کهنه و رنگباخته شده است.
هوش مصنوعی: من از سرزمین خود به دور سفر کردهام و اکنون اوضاع و احوال جهان به شدت تغییر کرده است، مانند روزگاری که بوقلمونها بیخبر از واقعیتها در حال گذراندن زندگی خود هستند.
هوش مصنوعی: من هنوز یاد و خاطرهی درد و رنج خود را از نیل و دجله در ذهن دارم و همواره پیش چشمم، رود جیحون در حال جاری است.
هوش مصنوعی: چشم من فقط یک قطره اشک دارد، اما در دل من صد دریا غم و اندوه وجود دارد. احساسات من تنها یک ذره هستند، اما در واقع صدها بیابان پر از یادها و خاطرات در ذهنم نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر لیلی مرا ببیند، از من خجالت میکشد و اگر مجنون مرا ببیند، به من حسد میورزد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی وقت است اطراف کوی تو راه رفتهام، نام من در همه جا به عنوان مجنون شناخته شده است.
هوش مصنوعی: قناعت مانند دامن زنگار گرفتهای است که به آن کشیده شده، و در کنار آن، آرامش و آسایش به مانند پارچهای نفیس و زیبا بر روی آن گسترده شده است.
هوش مصنوعی: وظیفهٔ تو ناز کردن است و وظیفهٔ من نیاز داشتن. همهٔ جنونها و دیوانگیها دارای رنگ و لایههای مختلفی هستند.
هوش مصنوعی: وقتی قامت تو بلند و زیباست، نیروی ناصر نیز مانند سخن او موزون و هماهنگ است.
هوش مصنوعی: این زمان دیگر حوصلهاش سر رفته و هیچ ظلمی را تحمل نمیکند. به کسی که در خواب و خوشی است بگو تا دیگر خونها را نریزد و به آرامش برگردد.
هوش مصنوعی: ای خدایگان بزرگ و برجسته، جلال دولت و دین به شما اختصاص دارد و نامههای دولت به نام شما پر از محتوا و معنا است.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از پردهی لباس درآید و نمایان شود، بر خود همت و اراده میافشاند، همچون فرشی از ابریشم و پارچهای گرانبها.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از تفسیر او سخن بگویم، نمیتوانم در یک دقیقه تمام تفاسیر و متون مربوط به آن را بیان کنم.
هوش مصنوعی: علم و عمل میتواند به مردم کمک کند و آنها را نجات دهد و درمان کند، زیرا همه اینها در چارچوب قوانین الهی قرار دارد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی نمیگذرد که با خوششانسی او، بخش بزرگی از زمین در زمان او آباد و سکنهنشین شود.
هوش مصنوعی: ای چه زیبا و دلنشین معانی تو! زیبایی تو چنان است که زبان برای تو خضوع و انکسار پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر هدف و اراده توست که آسمان در حال حرکت است و به خاطر تدبیر و هوشمندی توست که زمین در حالت سکون خود باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگرچه در زمانهای سخت و ناپایدار به سر میبری، اما اگر در مسیر خواستههایت تلاش کنی و با صبر و استقامت پیش بروی، به هدفهای خود خواهی رسید و آرامش را تجربه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: در فضای وجود، هیچ نوآوری یا تغییری به وجود نیامده که از مرزهای مشخص طبیعت فراتر رفته باشد.
هوش مصنوعی: پزشک ماهر برای حفظ سلامتی مزاج، با لطف و محبت تو، دارویی را ترکیب میکند.
هوش مصنوعی: اگر عدالت تو نبود، زمان میتوانست به گونهای دیگر بچرخد و سرنوشتها تغییر کند.
هوش مصنوعی: وقتی که مشکل و نگرانی در خواب است و سعادت تو در بیداری به سر میبرد، ممکن است که تقدیر تو به گونهای باشد که این مشکلات را بیاثر کند.
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی خوبیها و نعمتهایی که از تو به دیگران رسیده، دیگر چیزی در دلها باقی نمانده که به نوعی از آن خردهگیری شود یا کمبود احساس شود.
هوش مصنوعی: ابرها از شدت رعد و برق ناله میزنند، در حالی که زیر پای تو، مانند اسبی قوی و نیرومند قرار دارند.
هوش مصنوعی: ویژگیهای تو همچون آغاز و پیش درآمد هنر به زیبایی تزیین شده است و خصیصههای نیک تو در بالای صفحه سخاوت به صورت دلنشینی جلوهگر است.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن تو هر روز ضعیفتر میشود، بهتر است که موفقیت و خوشبختی تو در حال افزایش باشد، مانند هلال که در حال بزرگتر شدن است.
هوش مصنوعی: حسود در نهایت به زمین میافتد و نابود میشود، مانند گنجی که در انتها به دست کسی میرسد. اگرچه او ممکن است به ثروت و قدرت برسد، اما سرانجام سرنوشتی شبیه قارون خواهد داشت.
هوش مصنوعی: ستاره با نگاه تو به خوشبختی رسیده است، زیرا سرنوشت تو توانسته است مشکلهای آسمان را حل کند.
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو بستگی به زمان و قدرتی که داری دارد و مانند زلفهای زیبای معشوق نیست که به سادگی و بیدلیل دچار افت و زوال شود.
هوش مصنوعی: هنر خود را در ستایش تو مانند جواهرات با ارزش در قالب شعر نمایش دادم، همچون مرواریدهای پنهان.
هوش مصنوعی: سخنان من مانند زیور و زینت است که زیبایی شما را به تصویر میکشد و مانند عروسی که معنی را به کلام پیوند داده، تحت تاثیر زیبایی شما قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: اگر با دقت و توجه به من نگاه کنی، ممکن است عشق و محبت تو در دل من به وضوح نمایان شده باشد.
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که به نقطهی ضعف یا پایان نزدیک میشویم، نمایان شدن نور خورشید به شکل غمانگیزی به ما نشان میدهد که در این دنیا هیچ چیز کامل نیست و نقصانی وجود دارد. این اتفاقات ناشی از ارادهای بالاتر است که همه چیز را در جریان دارد.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند ماهی است که از تاریکی نجات یافته و در حال درخشش است. همانطور که ماه از زوال و کمنوری در امان است، رأی و اندیشهام نیز از خطر نابودی محفوظ مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.