گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳

 

به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم

که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را

کسی که دام کند نام نیک از پی نان

یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵

 

گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا

به بوسه نقش‌کنم برگ یاسمین ترا

هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی

هزار سجده برم خاک آن زمین ترا

هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸ - زمانه

 

زمانه پندی آزادوار داد مرا

زمانه چون نگری سر به سر همه پند است

به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری

بسا کسا که به روز تو آرزومند است

زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را

چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست

چو پوست روبه ببینی به خان واتگران

بدان که: تهمت او دنبه‌ای به سر کارست

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد

درست و راست کناد این مثل خدای ورا

اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:

تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد

هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد

سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

فرشته را ز حلاوت دهان پر آب شود

چو از حرارت می‌ دلبرم لبان لیسد

روان ز دیدهٔ افلاکیان شود جیحون

نصال تیرت اگر قبضهٔ کمان لیسد

به خاک خفتهٔ تیغ تو از حلاوت زخم

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست

همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند

خیال رزم تو گر در دل عدو گردد

ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند

ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

مرا تو راحت جانی، معاینه، نه خبر

کرا معاینه آید خبر چه سود کند؟

سپر به پیش کشیدم خدنگ قهر ترا

چو تیر بر جگر آید سپر چه سود کند؟

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۴

 

اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

همه به تنبل و بند است بازگشتن او

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵ - عصا بیار که وقت عصا و انبان بود

 

مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود

نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود

سپید سیم زده بود و در و مرجان بود

ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود

یکی نماند کنون زآن همه، بسود و بریخت

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل

که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید

اساس طبع ثنایست، بل قوی‌تر ازان

ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت

هر آینه چو همه می‌خورد گل آرد بار

به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست

به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی

چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور

که باز شانه کند همچو باد سنبل را

به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع

همی بدادی تا در ولی نماند فقیر

بسا کسا که بره‌ست و فرخشه بر خوانش

بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر

مبادرت کن و خامش مباش چندینا

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱ - در مدح نصر بن احمد سامانی

 

همی برآیم با آن که برنیاید خلق

و برنیایم با روزگار خورده کریز

چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان

چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۵

 

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۷

 

بسا که مست در این خانه بودم و شادان

چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک

کنون همانم و خانه همان و شهر همان

مرا نگویی کز چه شده‌ست شادی سوک؟

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۰

 

کسان که تلخی زهر طلب نمی‌دانند

ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال

تو را که می‌شنوی طاقت شنیدن نیست

مرا که می‌طلبم خود چگونه باشد حال؟

شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی

[...]

رودکی
 
 
۱
۲
۳