گنجور

 
رودکی

گرفت خواهم زلفینِ عَنْبَرینِ تو را

به بوسه نقش‌ کنم برگِ یاسمینِ تو را

هر آن زمین که تو یک ره بر او قدم بنهی

هزار سجده بَرَم خاکِ آن زمینِ تو را

هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو

اگر ببینم بر مُهرِ او، نگینِ تو را

به تیغِ هندی گو: دست من جدا بکنند

اگر بگیرم روزی من آستینِ تو را

اگرچه خامش مردم که شعر باید گفت

زبانِ من به روی گردد آفرینِ تو را