سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۳۵ - التمثیل فی شکر هدایةالاسلام
شکر اسلام کرد مادانیم
کین زمان مرد راه ایمانیم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۳۰ - اندر رادی و حسن سیرت پادشاه
ما سخیتر ز ابر و بارانیم
به گه قحط مُعطی نانیم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۸ - التمثّل فیالاجتهاد
گاه و بیگه خدای میخوانیم
به خدایی ورا همی دانیم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران
ما که با داغ نام سلطانیم
خَتلی آن به که خوشتَرَک رانیم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
ما که در پرده ره نمیدانیم
نقش بیرونِ پرده میخوانیم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
تو چه دانی که ما چه مرغانیم
هر نفس زیر لب چه می خوانیم
چون به دست آورد کسی ما را
ما گهی گنج گاه ویرانیم
چرخ از بهر ماست در گردش
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
[...]
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱
من و تو هر دو خواجهتاشانیم
بندهٔ بارگاه سلطانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
همه این مرد را همیدانیم
همه همشهرییم و همخوانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۲ - در بیان آنکه چون مولانا و شیخ صلاح الدین قدسنا اللّه بسرهما العزیز از مریدان منکر روی گردانیدند و ایشان زیان های آن را در خود مشاهده کردند و دیدند که کلی محروم خواهند شدن بردر ایشان بفغان آمدند و توبه و استغفار پیش آوردند
گفته از صدق ما غلامانیم
شاه خود را بعشق جویانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۰ - در تقریر آنکه چلبی حسامالدین قدساللّهسرهالعزیز خود را در واقعه به ولد نمود و گفت که هر ولی و اصل را که بیابی در حقیقت آن منم مقصود از او حاصل شود
گرچه بتخانه را بگردانیم
هر که از ماست داند آن کانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۰ - در تقریر آنکه چلبی حسامالدین قدساللّهسرهالعزیز خود را در واقعه به ولد نمود و گفت که هر ولی و اصل را که بیابی در حقیقت آن منم مقصود از او حاصل شود
من و تو زیر پردۀ یارانیم
در لباس دو جسم یک جانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۳ - در بیان آنکه اولیا را یک مقام است که اگر آن را به خلق پیدا کنند خلق را هستی نماند و همه عالم نیست شوند چنانکه از آفتاب قیامت جمادات آسمان و زمین و صور چون یخ و برف بگدازند و یک آب شوند.
گر به صورت به دیگران مانیم
دیگران نقش محض و ما جانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۳ - در بیان آنکه اولیا را یک مقام است که اگر آن را به خلق پیدا کنند خلق را هستی نماند و همه عالم نیست شوند چنانکه از آفتاب قیامت جمادات آسمان و زمین و صور چون یخ و برف بگدازند و یک آب شوند.
جان ز ما جو چو یار جانانیم
زر ز ما بر که اصل هر کانیم
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در ستایش رب العالمین
ای منزه ز هرچه ما دانیم
وی مقدس زهرچه ما خوانیم
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
در رخ تو هنوز حیرانیم
بهمان عهد خویش و پیمانیم