گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۵ - حکایت محتسب بغداد که منکر پیش او معروف بود و معروف در نظر او منکر می نمود

 

حاجیان را به وقت حج افتاد

ره به درالخلافه بغداد

بهر ایشان به محتسب والی

گفت تا منزلی کند خالی

گفت فردا به این قیام کنم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۶ - در بیان آنکه همچنان که پادشاهان را از دانشمندان خوب گفتار نیک کردار ناچار است از وزیر مشیر به رعایت رعایا و عنایت به کافه برایا ناگزیر است

 

شاه را آنچنان که نیست گزیر

از فقیهی به راه شرع مشیر

از وزیر آنچنان گزیرش نیست

هر کسی لیک دلپذیرش نیست

به وزیری کسی بود در خور

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۸ - نصیحتی منجی از فضیحت و ملامت مفضی به سلامت

 

بشنو ای خواجه این حکایت را

بنگر این دانش و درایت را

تو هم آخر ز جنس آدمیی

با ملک در مقام محرمیی

گر قلم می زنی بدینسان زن

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۹ - حکایت سیاست یعقوب سلطان آن عوان شیرازی را

 

بود یعقوب بن حسن شاهی

آسمان جمال را ماهی

نوجوانی که نارسیده بسی

بود کارش به غور کار رسی

ملکی از شام تا خراسان داشت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۰ - گفتار در احتیاج پادشاهان در مراحل امید و هراس به حکیمان فلک پیمای و منجمان ستاره شناس

 

هر چه بینی به زیر چرخ کبود

که کند جنبش از عدم به وجود

گرچه اول نموده روی اینجاست

جنبش آن ز عالم بالاست

نیست روزی به نزد ما و شبی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۱ - حکایت نظام الملک و منجم موصلی

 

بود در دولت نظام الملک

آن فلک بحر فضل او را فلک

موصلی نسبتی به نیشاپور

به نجوم و اصول آن مشهور

پشت او چون کمان به قبضه شیب

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۲ - گفتار در احتیاج به طبیب که حفظ صحت به رأی وی منوط است و معالجه مرض به تدبیر وی مشروط

 

دل بود اوستاد کارگزار

تن به دستش نهاده آلت کار

کارش از بهر راحت دو سرای

یاری خلق و بندگی خدای

شغل استاد را به هر حالت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۳ - امام شافعی رضی الله عنه فرموده است که می بایستی طبیب اسلامیان دانایان پارسا بودی نه یهود و ترسا

 

شافعی آن امام مطلبی

گفتی این نکته با ذکی و غبی

که دریغا که دانش اندوزان

شمع علم شریعت افروزان

علم طب را که کار ایشان بود

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۴ - قصه آن طبیب که آفت رسیده ای را بی وجود اسباب معالجه کرد

 

به یکی از ملوک سامانی

داشت دوران طبیبی ارزانی

در همه کارها بدو همدم

در همه رازها بدو محرم

دادیش در حضور خود پیوست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۵ - معالجه کردن ابوعلی سینا آن صاحب ماخولیا را که طبیبان از معالجه وی عاجز مانده بودند

 

بود در عهد بوعلی سینا

آن به کنه اصول طب بینا

ز آل بویه یکی ستوده خصال

شد ز ماخولیا پریشان حال

بانگ می زد که کم بود در ده

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۶ - گفتار در تعریف و توصیف شعر و تقسیم آن به دو قسم متقابل که یکی آسایش جانست و دیگری کاهش دل

 

شعر چه بود نوای مرغ خرد

شعر چه بود مثال ملک ابد

می شود قدر مرغ ازو روشن

که به گلخن در است یا گلشن

می سراید ز گلشن ملکوت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۷ - اشارت به بعضی از شعرای ماتقدم که از سلاطین پیشین تربیت ها یافتند و نام اینان به واسطه مدایح آنان بر صحیفه روزگار بماند

 

حبذا شاعران مدحت سنج

پرده در مدح شهریاران رنج

نام ایشان ز جنبش اقلام

ثبت کرده به دفتر ایام

گر نمانده ست جسمشان زنده

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۸ - گشادن عنصری به یک دو بیتی گرهی را که از بریدن زلف ایاز بر دل محمود افتاده بود و آن دو بیت این است:

 

«گر عیب سر زلف بت از کاستن است

چه جای به غم نشستن و خاستن است

وقت طرب و نشاط و می خواستن است

کآرایش سرو هم ز پیراستن است »

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۸ - گشادن عنصری به یک دو بیتی گرهی را که از بریدن زلف ایاز بر دل محمود افتاده بود و آن دو بیت این است:

 

بود ایاز آن به نیکویی ممتاز

از همه لعبتان چین و طراز

آفتابی ز آسمان امید

سروی از باغ رحمت جاوید

جبهه اش نور صبح بهروزی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۹ - مقاوله شاعر مادح با خواجه ممدوح

 

شاعری را به خواجه ممدوح

که بر او ریخت بدره های فتوح

روزی اندر میان نقار افتاد

هر دو را زان نقار کار افتاد

گفت خواجه که شرم باد تو را

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۵۰ - حکایت منت نهادن سفله بازاری با عارف از لباس ذل طمع عاری

 

عارفی بود در زمین هری

نام او سکه نگین هری

همتش دست در خدای زده

بر همه خلق پشت پای زده

یکی از سفلگان بازاری

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۵۱ - خاتمه کتاب

 

جامی از شعر و شاعری باز آی

با خموشی ز شعر دمساز آی

شعر شعر خیال بافتن است

بهر آن شعر مو شکافتن است

گر چو استاد کارگر همه سال

[...]

جامی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
sunny dark_mode