گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

قمری اندر بهار یار من است

مونس نالهای زار من است

فاخته طوق عشق برگردن

در غم دوست غمگسار من است

بلبل از شاخ گل گشاده زبان

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

مهرش از دل همی گذر نکند

جان روا دارد این اگر نکند

خرمی چون کند دلی که در او

مهر او روی مستقر نکند

تا به دیدار او نظر نکنی

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

یار چون عیسیم به ماه برد

باز چون یوسفم به چاه برد

مردم دیده را عروس رخت

روی بسته به جلوه گاه برد

آینه گر صفای او بیند

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

لبم از بوس او شکر چیند

گوشم از لعل او گهر چیند

از گریبان چو او برآرد سر

حور دامن ز شرم درچیند

در فراقش ز اشک و چهره من

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

مجمر مهر سوخت چون عودم

چنبر ماه تافت چون رسنم

هم ز محنت چو کوه شد جانم

هم ز کاهش چو کاه گشت تنم

توشه نی که آن دهد قوتم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

ای مرا بیشه دوستداری تو

همه امید من بیاری تو

در زمانه همی زنند مثل

از لطیفی و بردباری تو

گر مرا خوار داشتی شاید

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

رخ بپوش از قمر چه می خواهی

لب بیار از شکر چه می خواهی

بی دهان در سخن چه می پیچی

بی میان از کمر چه می خواهی

جانم آمد بلب چه می گوئی

[...]

سید حسن غزنوی
 
 
sunny dark_mode