خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور
بی ترنج تو بود میوه جنّت همه نار
لیک با طلعت تو نار جهنّم همه نور
بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸
طرّه بفشان و مرا بیش پریشان مگذار
پرده بگشای و مرا بستهٔ هجران مگذار
ماه را از شکنِ سنبلِ شبگون بنمای
لاله را این همه در سایهٔ ریحان مگذار
زلف مشکین که چنین بر قدمت دارد سر
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳
روز عیش و طرب و عید صیامست امروز
کام دل حاصل و ایام بکامست امروز
گو عروس فلکی رخ منمای از مشرق
که مرا دیدن آن ماه تمامست امروز
خون عشّاق اگر چند حلالست ولیک
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵
ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز
جان چه باشد دو جهان در ره جانان درباز
مرد این راه نئی ورنه چو مردان رهش
پای ننهاده از اول سر و سامان درباز
در ره جان جهان جان و جهان باخته اند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶
در جهان قصّه حسن تو نشد فاش هنوز
تو دل خلق جهان صید کنی باش هنوز
هیچ دل سوخته کام دل شوریده نیافت
زان عقیق لب دُر پوش گهرپاش هنوز
باش تا نقش ترا سجده کند لعبت چین
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش
خط ریحان تو پیرایه ی یاقوت خموش
روی زیبای ترا بدر منیر آینه دار
حلقه ی گوش ترا شاه فلک حلقه بگوش
دلم از ناوک چشم تو سراسر همه نیش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش
قدحی خوردم و صد نیش جفا کردم نوش
من همان لحظه که بر طلعتش افکندم چشم
گفتم این فتنه ندارد دل مسکینان گوش
چون ننالم که چو از پرده برون آید گل
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴
گرچه تنگست دلم چون دهن خندانش
دل فراخست در آن سنبل سرگردانش
هر کجا می رود اندر دل ویران منست
گنج لطفست از آن جای بُود ویرانش
برو ای خواجه مرا چند ملامت گوئی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶
ترک خنجرکش لشکر شکن ترلک پوش
بُت خورشید بناگوش و مه دُردی نوش
غمزه اش قرچی و یاقوت خموشش جاندار
ابرویش حاجب و هندوی سیاهش چاوش
عنبرش خادم آن سنبل هندوی دراز
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳
آنک جز نام نیابند نشان از دهنش
بر زبان کی گذرد نام یک همچو منش
راستی را که شنیدست بدینسان سروی
که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش
هر که در چین سر زلف بتان آویزد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴
حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش
که جز او کیست که برخورد ز سیمین بدنش
می لعل ارچه لطفیست در آن جام عقیق
آن ندارد ز لطافت که در آن جامه تنش
گر در آئینه در آن صورت زیبا نگرد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵
سرو را پای بگل می رود از رفتارش
واب شیرین ز عقیق لب شکربارش
راهب دیر که خورشید پرستش خوانند
نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش
هرکرا عقل درین راه مربّی باشد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
ای دو چشم خوش پُر خواب تو در خوابی خوش
وی دو زلف کژ پر تاب تو در تابی خوش
خفته چون چشم تو در هر طرفی بیماری
وانگه از قند تو در حسرت جلابی خوش
همچو زلف سیه و روی جهان افروزت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص
مایه ی روح فزائی بود از روی خواص
دوستان شمع شبستان و پریوش ساقی
ماه خوش نغمه نواساز و حریفان رقّاص
عقل را ره نبود بر در خلوتگه عشق
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
دیدم از دور بُتی کاکلکش مشکینک
دهنش تنگک و چون تنگِ شکر شیرینک
لبکِ لعلِ روانپرورکش جانبخشک
سرکِ زلفکِ عنبرشکنش مشکینک
در سخن لعلک دُرپوشکِ او دُرپاشک
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸
نکهت روضه ی خلدست که می بیزد مشک
یا از آن حلقه زلفست که می ریزد مشک
خیزد از چین سر زلف تو مشک ختنی
وین سخن نیست خطا زانکه ز چین خیزد مشک
خون شود نافه ی آهوی تتاری ز حسد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳
رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین دل
چون تواند که کشد بار غمش چندین دل
زین صفت بر من اگر جور کند مسکین من
ورازین پس ندهد داد دلم مسکین دل
من ازین در بجفا بازنگردم که مرا
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷
ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
واتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل
چشمه ی نوش گهرپوش لبت چشمه ی جان
حلقه ی زلف شکن بر شکنت معدن دل
گر کنی قصد دلم دست من و دامن تو
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸
گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال
که وصالت متصوّر نشود جز بخیال
گر میسّر نشود با تو ام امکان وصول
نیست ممکن که فراموش کنم عهد وصال
هر سحر چاک زنم دامن جان را چون صبح
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
ما بنظّاره ی رویت بجهان آمده ایم
وز عدم پی بپیت نعره زنان آمده ایم
چون دل گمشده را با تو نشان یافته ایم
از پی آن دل پر خون بنشان آمده ایم
گر برآریم فغان از غم دل معذوریم
[...]