سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش
قدحی خوردم و صد نیش جفا کردم نوش
من همان لحظه که بر طلعتش افکندم چشم
گفتم این فتنه ندارد دل مسکینان گوش
چون ننالم که چو از پرده برون آید گل
نتواند که شود بلبل بیچاره خموش
با چنین شرطه ازین ورطه برون نتوان شد
خاصه کشتی خلل آورده و دریا در جوش
آخر ای باده پرستان ره میخانه کجاست
تا کنم دلق مرقّع گرو باده فروش
یا رب آن می ز کجا بود که دوش آوردند
که چنان مست ببردند مرا دوش بدوش
چون کشم بار فراق تو بدین طاقت و صبر
چون دهم شرح جفای تو بدین دانش و هوش
حلقه ی زلف رسن تاب گرهگیر ترا
شد دل خسته ی سرگشته ی من حلقه بگوش
اگرت پیرهن صبر قبا شد خواجو
دامن یار بدست آر و ز اغیار بپوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عشق و درد جدایی است. شاعر از خطاها و اشتباهات خود سخن میگوید و به زیبایی معشوق چشم میدوزد. او میگوید که دیدن معشوق و آرامش خیالی آن هیچ فایدهای ندارد، زیرا دل او زخمخورده است. شاعر از فراق و جدایی رنج میکشد و آرزو دارد که به میخانه برود تا از غم خود بکاهد. در پایان، او به زیبایی و نسبت به دلبندش و تجربیات تلخ خود اشاره میکند و از شور و شوق به وصال یار سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من حرفی زدم و به اشتباه وعدههای زیادی دادم، در حالی که در کنار یک جام شراب نشستم و بارها مورد ظلم و بیمهری قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که به چهرهاش نگاه کردم، به خودم گفتم که این زیبایی برای دلهای ضعیف و آسیبپذیر خطرساز نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که گل از پشت پرده بیرون میآید و خود را نشان میدهد، بلبل بیچاره نمیتواند شکایت کند و سکوت میکند.
هوش مصنوعی: با وجود چنین شرایطی، خروج از این وضعیت ممکن نیست، بهویژه زمانی که کشتی دچار آسیب شده و دریا هم طوفانی است.
هوش مصنوعی: آخر ای کسانی که مایل به نوشیدن شراب هستید، بفرمایید که مسیر میخانه کجاست تا من لباس مندرس و سادهام را برای خرید شراب به بادهفروش بدهم.
هوش مصنوعی: خدایا، آن شرابی که دیشب سرشار از مستیام کرد و مرا به حالت مستی برد، از کجا آمده بود که اینگونه بر دوش من گذاشتند؟
هوش مصنوعی: وقتی که بار دوری تو را به این سختی و صبری که دارم حمل میکنم، چگونه میتوانم بیرحمی و بیتوجهی تو را با این دانش و عقل خود توصیف کنم؟
هوش مصنوعی: زلف تو به مانند رشتهای است که دل خسته و سرگردان من را اسیر کرده است.
هوش مصنوعی: اگر تو صبر را به تن کنی و مانند پیراهنی بپوشی، باید دامن دوست را بگیری و از دیگران دوری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش
می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل
چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش
گاه چون نای بدم از غم تو با ناله
[...]
اندر آورد سپهر از ره تشریف بگوش
حلقه بندگی میراتابک بر غوش
چرخ در گوش کشد حلقه فرمان ورا
دهر مرغاشیه دولت او را بر دوش
تا کله گوشه رسانید ز اقبال بچرخ
[...]
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
ای دل از گردش ایام مخالف مخروش
با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش
غم بگذشته و اندیشه ی آینده هباست
حال دریاب و مخور بیهُده اندوه می نوش
دوش بگذشت و مبر رنج که نو باز آری
[...]
آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش
گریه می آیدم از دور به آواز بلند
که ازان گریه نمی آیدم آواز به گوش
سر و قد، از چمن سبز به بیرون چه روی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.