گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت

یا شنیدی ز کسی کان بت عیار برفت

غم کارم بخور امروز که شد کار از دست

دلم این لحظه نگهدار که دلدار برفت

که کند چاره ام این لحظه که بیچاره شدم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

منزل ار یار قرین است چه دوزخ چه بهشت

سجده‌گه گر به نیاز است چه مسجد چه کنشت

جای آسایش مشتاق چه هامون و چه کوه

رهزن خاطر عشّاق چه زیبا و چه زشت

عشقبازی نه به بازی‌ست که دانندهٔ غیب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

هر که او دیدهٔ مردم‌کش مستت دیده‌ست

بس که بر نرگس مخمور چمن خندیده‌ست

مردم از هر طرفی دیده در آنکس دارند

که مرا مردم این دیدهٔ حسرت دیده‌ست

ای‌که گفتی «سر ببریده سخن کی گوید!‌»

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

بر سر کوی خرابات محبت کوئیست

که مرا بر سر آن کوی نظر بر سوئیست

دهنش یکسر مویست و میانش یک موی

وز میان تن من تا بمیانش موئیست

ابروی او که ز چشمم نرود پیوسته

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست

وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست

انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست

ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست

گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

گرمی خسرو و شیرین بشکر کم نشود

شعف لیلی و مجنون بنظر کم نشود

مهر چندانکه کشد تیغ و نماید حدّت

ذرّه دلشده را آتش خور کم نشود

صبح را چون نفس صدق زند با شه چرخ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

گر دلم روز وداع از پی محمل می شد

تو مپندار که آن دلبرم از دل می شد

هیچ منزل نشود قافله از آب جدا

زانک پیش از همه سیلاب بمنزل می شد

گفتم از محمل آن جان جهان برگردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

سخن یار ز اغیار بباید پوشید

قصّه ی مست ز هشیار بباید پوشید

خلت عاشقی ز عقل نهان باید داشت

کان قبائیست که ناچار بباید پوشید

ذره چون لاف هواداری خورشید زند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

گر سر صحبت این بی سرو پایت باشد

بر سرو چشم من دلشده جایت باشد

پای اگر بر سر من مینهی اینک سرو چشم

سرم آنجا بود ای دوست که پایت باشد

بنده چون زان تو و بنده سراخانه ی تست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

وصل آن ترک ختا ملکت خاقان ارزد

کفر زلف سیهش عالم ایمان ارزد

خاتم لعل گهر پوش پری رخساران

پیش ارباب نظر ملک سلیمان ارزد

ای عزیزان ز رخ یوسف مصری نظری

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

صبحت جان جهان جان و جهان می ارزد

لعل جان پرور او جوهر جان می ارزد

گوشه ی دیر مغان گیر که در مذهب عشق

کنج میخانه طربخانه ی خان می ارزد

با چنان نادره ی دور زمان می خوردن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

نی ز دود دل پر آتش ما می نالد

تو مپندار که از باد هوا می نالد

عندلیبیست که در باغ نوا می سازد

خوش سرائیست که در پرده سرا می نالد

بیزبانست و ندانم که کرا می خواند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

یاد باد آنک نیاورد ز من روزی یاد

شادی آنک نبودم نفسی از وی شاد

شرح سنگین دلی و قصّه شرین باید

که بکوه آید و بر سنگ نویسد فرهاد

گر بمرغان چمن بگذری ای باد صبا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

دل من باز هوای سرکوئی دارد

میل خاطر دگر امروز بسوئی دارد

هیچ دارید خبر کان دل سرگشته ی من

مدتی شد که وطن بر سر کوئی دارد

بگسست از من و در سلسله موئی پیوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

قصّه غصّه فرهاد بشیرین که برد

نامه ویس گلندام برامین که برد

خضر را شربتی از چشمه ی حیوان که دهد

مرغ را آگهی از لاله و نسرین که برد

خبر انده اورنک جدا گشته ز تخت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد

مهره حاصل نکند هر که زمار اندیشد

دُر نیارد بکف آنکس که ز دریا ترسد

نخورد باده هر آنکو ز خمار اندیشد

هر کرا نقش نگارنده مصوّر گردد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

دست گیرید و بدستم می گلفام دهید

باده ی پخته بدین سوخته ی خام دهید

چون من از جام می و میکده بدنام شدم

قدحی می بمن می کش بدنام دهید

تا بدوشم ز خرابات بمیخانه برند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

اهل تحقیق چو در کوی خرابات آیند

از ره میکده بر بام سماوات آیند

تا ببینند مگر نور تجلّی جمال

همچو موسی ار نی گوی بمیقات آیند

گر کرامت نشمارند می و مستی را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

مستم آنجا مبر ای یار که سر مستانند

دست من گیر که این طایفه پر دستانند

آن دو جادوی فریبنده افسون سازش

خفته اند این دم از آن روی که سرمستانند

در سراپرده ی ما پرده سرا حاجت نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

تا دلم در خم آن زلف سمن سا افتاد

کار من همچو سر زلف تو در پا افتاد

بسکه دود دل من دوش ز گردن بگذشت

ابر در چشم جهان بین ثریا افتاد

راستی را چو ز بالای توام یاد آمد

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode