گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴ - ایضا له یمدح الصّدر العالم نورالدّین المنشی

 

نوری از روزن اقبال درافتاد مرا

که از و خانۀ دل شد طرب آباد مرا

ظلمت آباد دلم گشت چنان نورانی

کآفتاب فلکی خود بشد از یاد مرا

وین همه پرتوی از خاطره مخدوم منست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - و قال ایضاً یمدحه و یلتمس الفروه «در این قصیده التزام موکند»

 

ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست

یک سر موی ترا هردو جهان نیم بهاست

دهنت یک سر مویسیت و بهنگام سخن

اثر موی شکافیّ تو در وی پیداست

بر سر هر مهی از رشک رخ تو تن ماه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - فی النصیحه

 

گاه آنست دلم را که بسامان گردد

کار دریابد و از کرده پشیمان گردد

عشقبازی و هوس نوبت خودداشت، کنون

وقت آنست که دل با سر ایمان گردد

دل که برگرد رخ خوبان گردد ناچار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - وله یمدح الملک السّعیدسعدبن زنگی رحمة الله

 

تادلم درخم آن زلف پریشان باشد

چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد

قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس

کین کسی داندکونیز ریشان باشد

لعل توچون سردندان کندازخنده سپید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - و قال ایضاض یمدحه «نظرنامه»

 

اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست

خاک پایت را از دیده و دل چاکر شد

آفتابست که عالی نظر آمد، بنگر

که چه از حرص زمین بوس تو مستشهر شد

هرکه چون نرگس صاحب نظرست از سر ذوق

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - وله ایضاً فیه

 

سرورا همّت تو برتر از آنست که عقل

گرد انکامۀ نه شعبده بازش بیند

هر کجا گفت قدر نیست ازین برتر جای

بارگاهی ز جلال تو فرازش بیند

نیست در کارگه نطق یکی جامه که عقل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - وقال ایضاًیمدح الاتابک الاعظم سعدبن زنگی طاب ثراه ویصف الفرس

 

مملکت رازنوی داد شکوهی دیگر

شاه جمشیدصفت،خسرو افریدون فر

وارث ملک سلیمان،ملک حیدردل

که بگسترد در آفاق جهان عدل عمر

تاج بخش ملکان،اعظم اتابک که ندید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - و قال ایضاً یمدح الصدر السّعید رکن الدیّن صاعد

 

هرکرا بخت مساعد بود و دولت یار

ابدالدّهر مظفّر بود اندر همه کار

نفثۀ روح قدوس باشد و الهام خدای

هرچه در خاطر و اندیشۀ او کرد گذار

تیر فکرت چو درآرد بکمان تدبیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - وله ایضآ یمدحه

 

آمدست از غم عشق تو مرا آن بر سر

که کسی را نگذشتست از آن سان بر سر

بر سر شمع چه آید همی از آتش و آب؟

آمد از چشم و دلم دوش دو چندان بر سر

در سر آمد چو قلم بخت نگونم ز خطت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - و قال ایضاً یمدحه

 

یا کریماً فاق اعلی درجات الاوصاف

قرطست اسهم معناه قلوب الاهداف

ای که با کشف ضمیرت متعذّر باشد

ماندن دختر اسرار پس ستر عفاف

جز بیاد سخن روح گشای و نبست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - ایضاً له

 

ای کریمی که عیال کف دربار تواند

هر که در عالم روزی بکرم شد موصوف

هفت اندام فلک گشت پر از چشم و چراغ

زانکه پیوسته بدیدار تو باشد مشعوف

عالم لطف تو چون طبع خواصست انیس

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - وله یمدح الصّاحب جلال الدّین

 

ماجرایی که میان من و گردون رفتست

دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل

تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم

بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل

در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - و له ایضا یمدح ملک الشّعراء رکن الدین دعوی دار

 

خیرمقدم، زکجا پرسمت ای باد شمال ؟

کش خرامیدی، چونیّ و چه داری احوال؟

ناتوان شکل همی بینم و گرد آلودت

دم برافتاده و سست از اثر استعجال

از قدوم تو بیا سود دل ما باری

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - و قال ایضاً یمدح سلطان الشّریعهٔ رکن الدّین

 

ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم

همه بر شارع اقبال بود رهگذرم

مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد

کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم

چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - وقال ایضاً یمدحه

 

ای بهنگام شداید کرمت عدّت من

وی بهر حال مربّی و ولی نعمت من

تیغ زرّین بستانم زکف حاجب شمس

شحنۀ هیبتت ار زانکه دهد رخصت من

نوبهارست و نسیم و سحر و آب روان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای زیاد دهنت در لب جان شیرینی

وی گرفته ز لبت کام جهان شیرینی

شکر است؟آب حیاتست؟ لبست آن؟ جانست؟

خود ندانم که چه چیز است بدان شیرینی

هر کجا چهرۀ تو سفرۀ خوبی گسترد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
sunny dark_mode