گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱ - به فتحعلی ملقب به ملاباشی خواهرزاده خود نگاشته

 

نیست از زلف بتان مصلحت آزادی دل

مرغ پر ریخته را دام پناهی دگر است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱ - به فتحعلی ملقب به ملاباشی خواهرزاده خود نگاشته

 

نکته عشق نمودم به تو هان سهو مکن

ورنه تا بنگری از دایره بیرون باشی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۵ - به حاجی سید میرزای جندقی به بیابانک نگاشته

 

گرت از دست برآید دهنی شیرین کن

مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳ - به میرزا احمد صفائی نگاشته

 

آنچه گویند مگو بدتر از آن خواهی گفت

هر چه گویند مکن بدتر از آن خواهی کرد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

آن دو کاشفته بود مهر در این ماه در آن

باشدش دلنگران گاه در این گاه در آن

نه به زاری و زر و زورکش از بخت افتاد

بر به کام دل و جان بار در این راه در آن

هر کجا هر که و هرچش همه گر خود لب و چشم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

بر سر خار به یاد تو چنان خوش بروم

که کسی خوش نرود بر سر دیبا و پرند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۹ - به یکی از یاران نگاشته

 

ترسم این شام جدایی که سیه بادش روز

برسد روز به پایان و به پایان نرسد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۴۱ - از قول محمد صادق بیک کرد به میرزا اسمعیل هنر نگاشته

 

ترسم این شام جدائی که سیه بادش روز

برسد عمر به پایان و به پایان نرسد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۴۳ - به یکی از دوستان نگاشته

 

چون سرائی به لب دجله مرا یاد بیار

ساقیا ساغر می تا لب بغداد بیار

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶۳ - به احمد صفائی نوشته

 

گرچه تلخ آب و زمین شور و گزوگزنه گیاه

شوره تا بیخ گلو ریگ روان تا کمر است

بر ریاض ای هنری باغ بست با همه عیب

فر این فضل که تاریخ تو باغ هنر است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶۷ - به حاجی میر کاظم جندقی مشهور به موبد نگاشته

 

هر که آن روز ببیند بدهد پشت گریز

گر بداند که من از وی بچه پهلو خفتم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۷۷ - به میرزا جعفر اردیبی نگاشته

 

نافه زلفی و آئینه جامی کافی است

نه مرا چون دگران دعوی چین تا حلب است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۷۸ - از قول میرزا محمد کاشی به آقا باقر شیرازی نگاشته

 

یار در بزم و نمی آرمش از بیم نگاه

روز گل بین که بهارم به خزان می گذرد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۹ - به یکی از نزدیکان خویش نگاشته

 

دل به مهر که توان بست چو شد دوست ز دست

رنگ و بوی از چه توان جست چو گل ریخت ز شاخ

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

کافر آن کز حرم لعل قبا چهر تو روی

در حریمی که حریر سیهش پیرهن است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

فرصتی کو که کنم فکر پرستاری دل

آخر عمر من و اول بیماری دل

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

در چمن گل چه عجب خود عجب است اینکه ترا

از خط و چهر بهارین به گل اندر چمن است

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode