گنجور

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲

 

خشم تو آبست، اگر در آب موج آتشست

حلم تو خاکست، اگر در خاک کوه آهنست

چنگ عزرائیل را ماند سر شمشیر تو

زانکه عزرائیل را دایم عقیقین دامنست

رزمگاه تو بمحشر گاه ماند کندرو

[...]

عمعق بخاری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بی مه روی تو چشمم همچو ابربهمنست

بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست

نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان

لاجرم گلبرگ تو در زیر مشکین جوشنست

زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷

 

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست

گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست

گفت آری من قصابم گردران با گردنست

دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل

[...]

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨۶

 

هیچ دانی کز چه باشد عزت آزادگان

از سر خوان لئیمان دست کوته کردنست

هر که را این قحبه دنیا زبون خویش کرد

گر بصورت مرد باشد لیک در معنی زنست

بر سر کوی قناعت گوشه ئی باید گرفت

[...]

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

می‌دهم جانی به عشقش تا مرا جان در تنست

دیدهٔ جانم خیال روی او را مسکنست

دیده روشن شد مرا تا نکهت زلفت شنید

ای عزیز من مگر بویی از آن پیراهنست

عالمی شادند بر وصل دلارایش ولی

[...]

جهان ملک خاتون
 

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در تهنیت نوروز و مدح شاه جهان

 

بهر ضبط گوهر شبنم که زیب گلشن است

غنچه سرتاپا گریبان گل سراپا دامنست

یوسف گل در میان عصمت و تر دامنیست

کز پس و پیشست هر چاکی که در پیراهنست

چون نسوزد آتش غیرت سراپا شمع را

[...]

کلیم
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶

 

با کمال بی‌نقابی پرده‌دارم شیونست

همچو درد از دل برون جوشیدنم پیراهنست

سجده ریزی دانه را آرایش نشو ونماست

درطریق سرکشها خاک‌گشتن هم فنست

عافیت‌گم‌کردهٔ تا چند خواهی تاختن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷

 

در جهان عجز طاقت پیشگی‌گردن زنست

شمع را از استقامت خون خود درگردنست

ذوق عشرت می‌دهد اجزای جمعیت به باد

گر به دلتنگی بسازد غنچهٔ ماگلشنست

هرکه رفت از خود به داغی تازه‌ام ممتازکرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸

 

درخور غفلت نگاهی رونق ما و منست

خانه تاریک است اگر شمع تأمل روشنست

چیست نقد شعله غیرز سعی خاکستر شدن

سال و ماه زندگانی مدت جان‌کندنست

دل به سعی‌گریهٔ سرشار روشن‌کرده‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode