گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عمعق بخاری

خشم تو آبست، اگر در آب موج آتشست

حلم تو خاکست، اگر در خاک کوه آهنست

چنگ عزرائیل را ماند سر شمشیر تو

زانکه عزرائیل را دایم عقیقین دامنست

رزمگاه تو بمحشر گاه ماند کندرو

[...]

مولانا

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست

گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست

گفت آری من قصابم گردران با گردنست

دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل

[...]

ابن یمین

هیچ دانی کز چه باشد عزت آزادگان

از سر خوان لئیمان دست کوته کردنست

هر که را این قحبه دنیا زبون خویش کرد

گر بصورت مرد باشد لیک در معنی زنست

بر سر کوی قناعت گوشه ئی باید گرفت

[...]

جهان ملک خاتون

می‌دهم جانی به عشقش تا مرا جان در تنست

دیدهٔ جانم خیال روی او را مسکنست

دیده روشن شد مرا تا نکهت زلفت شنید

ای عزیز من مگر بویی از آن پیراهنست

عالمی شادند بر وصل دلارایش ولی

[...]

کلیم

بهر ضبط گوهر شبنم که زیب گلشن است

غنچه سرتاپا گریبان گل سراپا دامنست

یوسف گل در میان عصمت و تر دامنیست

کز پس و پیشست هر چاکی که در پیراهنست

چون نسوزد آتش غیرت سراپا شمع را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه