گنجور

 
بیدل دهلوی

درخور غفلت نگاهی رونق ما و منست

خانه تاریک است اگر شمع تأمل روشنست

چیست نقد شعله غیرز سعی خاکستر شدن

سال و ماه زندگانی مدت جان‌کندنست

دل به سعی‌گریهٔ سرشار روشن‌کرده‌ایم

این چراغ بیکسی را اشک حسرت روغنست

خامکار الفت داغ محبت نیستم

همچوآتش سوختن از پیکر من روشنست

ساغر عشرتگه می‌گیرد،‌که در بزم بهار

همچو مینا شاخ‌گل امروز خون درگردنست

ننگ تصویریم از ما، جرأت جولان مخواه

اینقدرها بس‌که پای ما برون دامنست

هیچکس بر معنی مکتوب شوق‌آگاه نیست

ورنه جای نامه پیش یارما را خواندنست

نور بینش جمله صرف عیب‌پوشی‌کرده‌ایم

شوخی نظارهٔ ما تار چشم سوزنست

طبع روشنیم دهد از دست‌، ربط خامشی

ازپی حبس نفس آیینه حصن آهنست

بشکنم دل تا شوم با رمزتحقیق آشنا

شخص هم عکس است تا آیینه دردست منست

ضبط بیباکی‌ست درکیش جنون ترک ادب

بی‌گریبان دست من پای برون از دامنست

جزتأمل نیست بیدل مانع شوق طلب

رشتهٔ این ره اگر داردگره‌، استادنست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عمعق بخاری

خشم تو آبست، اگر در آب موج آتشست

حلم تو خاکست، اگر در خاک کوه آهنست

چنگ عزرائیل را ماند سر شمشیر تو

زانکه عزرائیل را دایم عقیقین دامنست

رزمگاه تو بمحشر گاه ماند کندرو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بی مه روی تو چشمم همچو ابربهمنست

بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست

نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان

لاجرم گلبرگ تو در زیر مشکین جوشنست

زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن

[...]

مولانا

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست

گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست

گفت آری من قصابم گردران با گردنست

دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل

[...]

ابن یمین

هیچ دانی کز چه باشد عزت آزادگان

از سر خوان لئیمان دست کوته کردنست

هر که را این قحبه دنیا زبون خویش کرد

گر بصورت مرد باشد لیک در معنی زنست

بر سر کوی قناعت گوشه ئی باید گرفت

[...]

جهان ملک خاتون

می‌دهم جانی به عشقش تا مرا جان در تنست

دیدهٔ جانم خیال روی او را مسکنست

دیده روشن شد مرا تا نکهت زلفت شنید

ای عزیز من مگر بویی از آن پیراهنست

عالمی شادند بر وصل دلارایش ولی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه