در جهان عجز طاقت پیشگیگردن زنست
شمع را از استقامت خون خود درگردنست
ذوق عشرت میدهد اجزای جمعیت به باد
گر به دلتنگی بسازد غنچهٔ ماگلشنست
هرکه رفت از خود به داغی تازهام ممتازکرد
آتش اینکاروانها جمله بر جان منست
جنبشم از جا برد مشکلکه همچون بیستون
پای خوابآلود من سنگ گران در دامنست
پیش پای خویش از غفلت نمیبینم چو شمع
گرچه برم عالم ازفیض ناگاهم روشنست
بیریاضت ره به چشم خلق نتوان یافتن
دانه بعد از آردگشتن قابل پرویزنست
سوختم صدرنگ تا یک داغ راحت دیدهام
پیکر افسردهام خاکستر صد گلخنست
همچنانکز شیر باشد پرورش اطفال را
شعلهها در پنبهٔ داغ دلم پروردنست
اشک مجنونم زبان درد من فهمیدنیست
در چکیدنها مژه تا دامنم یک شیونست
مهر عشق از روی دلهاگر براندازد نقاب
باطن هر ذره از چندین تپش آبستنست
هرقدر عریان شوم فال نقابی میزنم
چون شکست دل هجوم نالهام پیراهنست
معنی سوزیست بیدل صورت آسایشم
جامهٔ احرام آتش پنبهٔ داغ منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالاتی از درد، عشق و غم میپردازد. شاعر از سختیهای زندگی و ناتوانی در کنترل غمها سخن میگوید. او با به کارگیری تصاویری چون شمع و آتش، احساسات عمیق خود را بیان میکند. اشاره به اینکه عشق و دلتنگی میتواند انسان را به درد و زخمهای تازه دچار کند، مؤیدِ این موضوع است. شاعر همچنین به تلاش برای رهایی از غفلت و پیدا کردن راهی به سمت آگاهی و روشنایی اشاره دارد. در نهایت، او به وجود اشک و اوج احساسات در وجود خود میبالد و نشان میدهد که تمام این درد و سوز، بخشی از واقعیات زندگی و عشق است.
هوش مصنوعی: در این جهان، ناتوانی و قدرت به هم پیوستهاند. شمع با خون خود استقامت را حفظ کرده و در این کار به گردنکشی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر اجزای شادی و جمعیت به تو پشت کنند و دلتنگی بر تو غلبه کند، در این حالت، عشق و زیبایی مانند یک غنچه تازه در گلشن هستی.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود دور شد و به حالت جدیدی رسید، دچار درد و غم شد، زیرا آتش این سفرها و دردها به جان من نشسته است.
هوش مصنوعی: حرکت من از سر جا و وضع خود بسیار سخت است، چون سنگی بزرگ و سنگین در دامنم وجود دارد که مانع از تحرکم میشود، مثل مجسمه بیستون که به دلیل بیحرکتیاش در حالت خوابآلود است.
هوش مصنوعی: من در برابر خودم از غفلت چیزی نمیبینم، مثل شمعی که میسوزد، هرچند ناگهان با نور و فیضی که به دورم میتابد، دنیا برایم روشن میشود.
هوش مصنوعی: بدون زحمت و تلاش نمیتوان به چشم مردم جلب توجه کرد و دانهای پیدا کرد. برای به دست آوردن چیزی، باید مراحل لازم را طی کرد و آماده شد.
هوش مصنوعی: من به سرعت سوختم و تنها یک درد راحت را تجربه کردم، حالا بدنم افسرده است و مثل خاکستر از چندین کوره داغ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: همانطور که شیر برای فرزندانش تربیت میکند، در دل من هم احساساتی شدید و زنده وجود دارد که مانند شعله در پنبه داغ، پرورشدهندهی عشق و احساسات است.
هوش مصنوعی: اشکهای من، که ناشی از درد و رنج من هستند، به خوبی این احساسات را بیان میکنند. هر بار که اشکهایم بر روی گونههایم میریزد، گویی صدای فریاد و اندوه من را به گوش دیگران میرساند.
هوش مصنوعی: اگر عشق واقعی از دلها پردهبرداری کند، در آن صورت هر ذره از وجود انسان به مانند قطرات باران که منتظر زایشی هستند، مملو از احساسات و شور و شوق خواهد شد.
هوش مصنوعی: هرچقدر که درونیترین احساساتم را نشان دهم، باز هم به نوعی خودم را پنهان میکنم. وقتی قلبم شکست میخورد و از درد مینالید، این نالهها مانند پوششی بر وجودم هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به احساس دوگانه و مشابهتهای متضاد در زندگی اشاره دارد. شاعر در آن بیان میکند که آسایش ظاهری او در واقع پوششی است که بر روی درد و رنج عمیق او کشیده شده است. در واقع آرامش خارجی او به خاطر درونی مملو از آتش و احساسات سوزان است. به عبارتی، او به رغم ظاهری آرام، در درون خود دچار التهابی عمیق و دردناک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خشم تو آبست، اگر در آب موج آتشست
حلم تو خاکست، اگر در خاک کوه آهنست
چنگ عزرائیل را ماند سر شمشیر تو
زانکه عزرائیل را دایم عقیقین دامنست
رزمگاه تو بمحشر گاه ماند کندرو
[...]
بی مه روی تو چشمم همچو ابربهمنست
بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست
نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان
لاجرم گلبرگ تو در زیر مشکین جوشنست
زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن
[...]
خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست
نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست
گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست
گفت آری من قصابم گردران با گردنست
دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل
[...]
هیچ دانی کز چه باشد عزت آزادگان
از سر خوان لئیمان دست کوته کردنست
هر که را این قحبه دنیا زبون خویش کرد
گر بصورت مرد باشد لیک در معنی زنست
بر سر کوی قناعت گوشه ئی باید گرفت
[...]
میدهم جانی به عشقش تا مرا جان در تنست
دیدهٔ جانم خیال روی او را مسکنست
دیده روشن شد مرا تا نکهت زلفت شنید
ای عزیز من مگر بویی از آن پیراهنست
عالمی شادند بر وصل دلارایش ولی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.