شاه سرور شاه اکبر شاه نور

شاه عشق و شاه موسی شاه طور

ای بصورت سیب و در معنی چو نور

کرده اسرار خدا در تو ظهور

ای تو از مهر حقیقت نور نور

پیش تو روشن شده احوال صور

بی ولای او نیابی هیچ نور

رو سیه باشی تو اندر روز صور

بود او در ملک عالم کوه زور

اوفکنده زور او در کوه شور

نشکنم گفتا که هست ازعقل دور

تو خراج ملک را مشکن بزور

جوهر معنی من شد سرّ صور

چون علی شد واصل دریای نور

جوهر معنی من دارد ظهور

زین عبّاد است در جانم چو نور

چون ولایت کرد در عالم ظهور

دید او را موسی اندر کوه طور

هست این عالم پر از غوغا و شور

هر کسی دینی گرفته خود بزور

در میان اهل معنی کن حضور

ز آنکه ایشانند چون دریای نور

علم معنی از وجودش همچونور

شعله میزد همچو نور کوه طور

هست صحرا و ادئی بس با حضور

دیدهٔ اغیار از آنجا مانده دور

گاه سلطان گاه رحمن گاه نور

گاه رفته در درون نار و شور

گاه عیسی گاه موسی گاه طور

گاه کرده در درختی او ظهور

گاه نطق و گاه خلد و گاه حور

گاه کرده در دل انسان ظهور

گاه اوّل گاه آخر گاه نور

گاه در کلّ جهان کرده ظهور

علم معنی کرد درعالم ظهور

بعداز آن او برد موسی را بطور

من ترا راهی نمایم همچو نور

تا کنی در عالم معنی ظهور

من ترا راهی نمایم در ظهور

تا تو بینی عکس رخسارش چو نور