بخش ۲۴ - قصۀ جنگ خندق و کشته شدن عمرو بدست امیر کل امیر و شادمان شدن حضرت رسول(ص) و اصحاب از آن فتح کبیر
شد یقین کاندر زمان مصطفی
چند جنگ صعب شد اصحاب را
پیش از جنگ احد این جنگ بود
که زمین از خون دشمن رنگ بود
جنگ خندق بود جنگ مشکلی
در میانشان بود مرد پردلی
عمرو عبدوُدّو سر دار همه
پهلوانی پر دلی یار همه
خود همین عمرو عرب بد پهلوان
داد مردی او بداده در جهان
اندر آن عصر و زمان چون او نبود
او به مردی تاج سلطانان ربود
از سنان او دل خاره شکافت
وز نهیبش مرگ جای خود نیافت
او به مردی در جهان مشهور بود
هر که جان میخواست از وی دور بود
بود او را یک فرس چون برق شب
کرده بود از هیبتش خورشید تب
هر که او را بر چنان مرکب بدید
از نهیبش زهره اندر تن درید
بود او در ملک عالم کوه زور
اوفکنده زور او در کوه شور
گفت با لشکر که من فردابگاه
این مدینه را کنم چون خاک راه
آمدند از قهر و کف بر کف زدند
گرد بر گرد مدینه صف زدند
چو محمّد دید لشکر بی عدد
گفت با خالق تو ما را کن مدد
مردم مااندک و دشمن عظیم
توبه رحمت کن مددمان ای کریم
ما بتو امیدواریم ای اله
ما بتو آوردهایم آخر پناه
پس نبی فرمود خود اصحاب را
بهر آسایش به شیخ و شاب را
گرد بر گرد مدینه جر زنید
در درون جر یکی خندق کنید
تا که ماند امن این منزل تمام
خود نباشد راه کس در این مقام
از نهیبش مردمان ترسان شدند
همچو برگ بیدهم لرزان شدند
مصطفی فرمود کی یاران من
خود بخوانید این زمان قرآن من
تا خدا فتحی دهد ما را بر او
این چنین فتحی که ناید غیر او
مصطفی انّا فتحنا را بخواند
جبرئیلش هم مددها میرساند
ناگهان در تاخت آن ملعون گبر
بر لب خندق خروشان همچو ببر
نعرها زد تند و گفت ای مصطفی
زود برخیز و بنزد من بیا
تا کنیم امروز با هم حرب و جنگ
تا که را افتد همه دنیا بچنگ
من ز بهر تو به لشکر آمدم
نه زبهر دیدن جر آمدم
خود مرا پروای جر و قلعه نیست
خود به پیش من مدینه حقهایست
کردهام ویران هزاران قلعه بیش
ز آنکه دارم در بغل اصنام خویش
پس نبی فرمود با اصحاب خویش
کو شده مردود همچون باب خویش
هیچکس را نیست تاب جنگ او
خویشتن را پس نگهدارید ازو
درد ما را حق همی درمان کند
کارها را عاقبت آسان کند
بار دیگر نعره زد بر اهل دین
با عمر گفتا که دارم با تو کین
ز آنکه ترک لات و عزّی کردهای
ره بسوی دین احمد بردهای
خیز و ترک دین احمدسازوآی
تاکه باشد لات و عزّایت خدای
پس فلان پیچید و خود را هیچ کرد
و آنچنان هیبت فلان راگیج کرد
مصطفی و اصحاب او حیران شدند
بر در باری همه نالان شدند
کای خداوندا توئی شاه دو دار
از سر ما شرّ او را دور دار
پس دگر فریاد زد او بر ملا
گفت آن خورشید حقّ را ناسزا
بُد علی پیش نبی حیران شده
او زگفت آن لعین غرّان شده
گرچه کودک بود در کاخ سترگ
لیک آن شه بود در معنی بزرگ
گر بصورت بود آن کودک ولی
لیک بد نور بزرگی زو جلی
قصّهٔ سلمان مگر نشنیدهای
یا که دشت ارژنه نادیدهای
آنکه داده قرض اعرابی شتر
جام کوثر خود بدست اوست پر
هیچ میدانی عرابی و شتر
این معانی هست غلطان همچو درّ
هیچ میدانی که اژدر دادخواست
و آنچنان دادی ز عالم مر که راست
هیچ میدانی که حیه کی درید
واین هدایت او بحدّ مهد دید
هیچ میدانی که معجز آن کیست
واین همه مدح و ثنا در شأن کیست
قصّهٔ سلمان و دشت ارژنه
بشنو و خوردش مبین اندر تنه
آنکه اندر کعبه از مادر بزاد
آنکه بر باز او کبوتر را نداد
خود نهاد او پای بر کتف رسول
کرد از کل جهانش حق قبول
پیش کوران گرچه کودک مینمود
او بمعنی ملک دین را میربود
که بُده خود تاجدار انّما
که بُده در ملک معنی هل اتا
که بده قرآن ناطق در بیان
که شده در لو کشف اسراردان
کیست باب علم ازگفت رسول
خود کرا بوده است در عالم بتول
پس امیرمؤمنان گفت ای نبی
نیست غیر از اذن جنگم مطلبی
هست عمرو اندر جهان جاهلی
ظلم و کفر از صورت او منجلی
ده اجازت تا روم نزدیک او
و این جهان را تنگ گردانم بر او
گفت پیغمبر اجازت کی دهم
ز آنکه جانی در درون این تنم
من نخواهم جان خود رفتن ز تن
ای شده اندر بدن چون جان من
پس دگر زد نعرهٔ سخت آن لعین
گفت از لاتم تو میترسی یقین
من نترسم از تو ونه از خدات
آمدم پیش تو از قلعه برات
پیش لات و عزّیم آ بی سخن
تا ببینی تو خدایم را چو من
خیز و بهر جنگ پیش من بیا
تاکرا نصرت دهد این دم خدا
هر کرا نصرت بود حق ز آن اوست
جملهٔ آفاق در فرمان اوست
مرتضی جوشید بر خود همچو شیر
سوی آن ملعون روان شد اودلیر
نعرهای زد جست از خندق امیر
آنکه بودی در دو عالم بینظیر
عمرو عبدود چون آن نعره شنید
خویش را از جان خود بیگانه دید
عمرو را آن نعره خود بردار کرد
همچو الماسی که در جان کار کرد
گفت این کودک عجایب مظهریست
پهلوانیّ مرا او درخوریست
زوجهٔ او دختری چون مه کنم
بر سر این لشکر او راه شه کنم
بلکه من خود تاج و تخت خویش را
میکشم در پیش او بی ماجرا
چون شه عالم به پیش او رسید
عمرو آن شه را بظاهر خورد دید
گفت کودک نام خود با من بگو
کز عرب شخصی ندیدم مثل تو
کودک و چست و نکوروی ودلیر
نعرهٔ تو تند باشد همچو شیر
پس امیرمؤمنان گفت ای دغا
نام من باشد علی مرتضی
عمرو چون بشنید نام مرتضی
گفت دردا و دریغا حسرتا
من بدان بودم که شاهی بخشمت
دختر خود گر بخواهی بخشمت
لیک خویش مصطفائی چون کنم
دیدهٔ خود را ازین پر خون کنم
پس امیرمؤمنان گفتا باو
ترک دین خود بگوی و شو نکو
گر بدین مصطفی بندی کمر
بر دهد شاخ امید تو ثمر
آن لعین گفتا که ای کودک برو
زآنکه دارم دل به پیش تو گرو
دوستت دارم کنم رحمت از آن
که تو هستی چست و زیبا و جوان
می نریزم ز آن سبب من خون تو
کز تهوّر آمدی پیشم نکو
نعره بر وی زد شه اسراردان
گفت زان نام خدایم بر زبان
ورنه دنیا را ز تو خالی کنم
پر زگوهرهای اجلال کنم
گفت عمروش آنچه گفتی این زمان
کس نگفته پیش من اندر جهان
رو که آید ازدهانت بوی شیر
ورنه میکردم ترا این دم اسیر
صد هزاران رستم و کی بندهام
همچو ایشان صدهزار افکندهام
تو همی گوئی خدا گوشو چو من
این مگو هرگز نگویم این سخن
رو به ترک این سخن گو جان ببر
ورنه در بازی در این دم جان وسر
پس علی مرتضی گفت ای پلید
نیستی در عالم از ارباب دید
در میان ما و تو تیغ است تیغ
شد ز ظلم تو مدینه زیر میغ
آن لعین شد تند و گفت ای ناگزیر
سویت آمد تیغ خونریزم بگیر
چون امیر آن تیغ را بر سر بدید
تند بر جست و سپر بر سر کشید
تیغ او خود و سپر را بردرید
در گذشت ازخود و بر فرقش رسید
چون خدا بودی بهر جایاورش
جبرئیل آمد نگهبان سرش
تیغ او بر فرق حضرت ایستاد
تیغ بشکست و دو پاره اوفتاد
گفت حیدر کی پلید نابکار
ضرب خود راندی و کردی کارزار
من هم از بهر تو تیغی درکشم
وز تو فریاد و دریغی درکشم
حمله زد گفتا بگیر این ذوالفقار
دان که هستم من شه دلدل سوار
چون شنید او از امیر این یک سخن
گفت کای کودک تو کار خود بکن
من فکندم بر سرت آنگو نه تیغ
کوه را صدپاره کردی بیدریغ
در سرت از تیغ تیزم چاک نیست
وز چنان شمشیر هیچت باک نیست
حیدر از نام خدا فریاد زد
تیغ زد بر فرق آن ملعون رد
از سپر وز خود و از فرقش گذشت
شد دو نیمه زودو از اسبش بکشت
خود دونیمه گشت و اسبش شد دو نیم
تیغ آن شه بر زمین آمد مقیم
تا بگاو و ماهی او بی قیل شد
در میان حایل پر جبریل شد
پس ندا آمد باحمد از الاه
کین سخن بشنو زماهی تا بماه
لافتی الّا علی را گوشدار
گوی خود لاسیف الاّ ذوالفقار
مصطفی گفت این حدیث با صفا
از سر تحقیق با سلطان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره یکی از جنگهای مهم مسلمانان در دوره پیامبر اسلام، یعنی جنگ خندق است. شاعر به توصیف چالشها و سختیهای این جنگ میپردازد و از دلاوریها و شجاعتهای علی (ع) در مقابل عمرو ابن عبدود، یکی از پهلوانان بزرگ دشمن، سخن میگوید.
در خلال جنگ، علی (ع) به عنوان برترین دلاور در مقابل عمرو قرار میگیرد و با نعرهای قوی به میدان میرود. علی (ع) نه تنها شجاعت و توانمندی خود را نشان میدهد، بلکه با خداوند درخواستی دارد تا پیروزی را برای مسلمانان رقم زند. در نهایت، علی (ع) با شمشیر ذوالفقار، عمرو را شکست میدهد و او را به دو نیم کرده و پیروزی بزرگ را نصیب اسلام میکند.
شاعر همچنین به نکات معنوی و الهیاتی اشاره میکند و از عظمت و مقام علی (ع) در تاریخ اسلام و نزد خداوند صحبت مینماید. این شعر نمونهای از ادبیات حماسی اسلامی است که ضمن روایت وقایع، بر ارزشهای دینی و شجاعت تأکید دارد.
هوش مصنوعی: در زمان پیامبر، جنگها و نبردهای سختی برای یاران او پیش آمد که آنها را با چالشهای زیادی مواجه کرد.
هوش مصنوعی: قبل از نبرد احد، جنگی درگرفت که زمین به خاطر خون دشمنان رنگین شده بود.
هوش مصنوعی: جنگ خندق نبرد دشواری بود که میان آنها اتفاق افتاد و مردی شجاع در آن شرکت داشت.
هوش مصنوعی: عمرو عبدود، در برابر همه دلاوران و قهرمانان، به عنوان یک شخص شجاع و بیباک شناخته میشود و همواره دوست و یاور دلیران است.
هوش مصنوعی: عمرو عرب، خود این پهلوان، به مردی مشهور شده است که در سراسر جهان شناخته شده است.
هوش مصنوعی: در آن زمان و عصر، مانند او وجود نداشت. او با شجاعت و توانمندی، مقام سلطانی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: از تیر او دلها پاره پاره شد و وقتی فریادش بلند شد، مرگ نتوانست به جای خودش بایستد.
هوش مصنوعی: او در دنیا به مردی شناخته شده بود و هر کسی که به دنبال زندگی و جان سالم بود، از او فاصله میگرفت.
هوش مصنوعی: او مثل اسبی میماند که درخشندگیاش شب را تحت تأثیر قرار داده و به خاطر قدرتش، خورشید به تپش افتاده است.
هوش مصنوعی: هرکس آن فرد را بر آن اسب سترگ ببیند، از صدای قدرت او ترس در وجودش رخنه میکند.
هوش مصنوعی: او در جهان به مانند کوهی است که قدرتش را در کوهها پراکنده کرده است.
هوش مصنوعی: گفت که با سپاه خود، میخواهم این شهر را به اندازهی خاک راه، پایین بیاورم.
هوش مصنوعی: مردم از شدت خشم و عصبانیت به هم ضربه زدند و دور مدینه صف کشیدند.
هوش مصنوعی: وقتی محمد لشکر بیشماری را دید، به خداوند گفت که به ما کمک کن.
هوش مصنوعی: مردم ما کم هستند و دشمنان بسیار زیادی داریم. ای بخشنده، لطفاً به ما کمک کن و رحمت خود را شامل حال ما ساز.
هوش مصنوعی: به تو امیدواریم، ای خدا، و به تو پناه آوردهایم.
هوش مصنوعی: پیامبر به یارانش گفت که برای آسایش جوانان و پیران، باید از راهنماییهای بزرگان و شیخها استفاده کنند.
هوش مصنوعی: در اطراف شهر مدینه، دایرهای بزنید و درون آن خندقی بزنید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این مکان به امنیت خود ادامه میدهد، هیچکس در این مقام حق ورود ندارد.
هوش مصنوعی: از صدای مهیب او، مردم به شدت ترسیدند و مانند برگهای درخت بید، لرزیدند.
هوش مصنوعی: مصطفی فرمود که دوستان من، خودتان این زمان قرآن من را بخوانید.
هوش مصنوعی: خداوند نصرتی به ما عطا کند که به واسطه آن، تنها او را پیروز و سربلند سازیم، فتحی که مشابه آن به کسی دیگر نرسد.
هوش مصنوعی: وقتی مصطفی (پیامبر اسلام) الفاظ "انّا فتحنا" را میخواند، جبرئیل (فرشته وحی) نیز به او کمک میکند و یاریهای خود را نثار میسازد.
هوش مصنوعی: ناگهان آن فرد ملعون و زردپوست با شتاب به لب خندق پرخروش آمد، مانند ببر.
هوش مصنوعی: او به طور ناگهانی فریاد زد و گفت: ای مصطفی، زود بلند شو و به سمت من بیا.
هوش مصنوعی: امروز تصمیم داریم که به مبارزه و جنگ بپردازیم تا ببینیم چه کسی بر همه دنیا تسلط پیدا میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو به میدان جنگ رفتم، نه به خاطر اینکه کسی را ببینم.
هوش مصنوعی: من نگران بحث و جدل نیستم؛ در پیش من فضایی از حقیقت و راستگویی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و دلبستگیام به بسیاری از چیزها و آرزوهایم، قلعههای زیادی را ویران کردهام و از آنچه دارم، بیشتر از آن است که بتوانم تنها در آغوش بگیرم.
هوش مصنوعی: پس پیامبر به همراه یارانش فرمود که آن شخص به گونهای شده است که مانند درِ بستهی خانهاش، رد شده و مردود است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند با او بجنگد، بنابراین از او دوری کنید و خودتان را از او حفظ کنید.
هوش مصنوعی: درد ما را فقط حق میتواند درمان کند و در نهایت، کارها را به آسانی انجام خواهد داد.
هوش مصنوعی: بار دیگر فریاد زد بر پیروان دین و به عمر گفت که من با تو دشمنی دارم.
هوش مصنوعی: چون که از پرستش بتهای لات و عزّی دست کشیدهای، به سوی دین و آیین احمد (محمد) پیش رفتهای.
هوش مصنوعی: برخیز و دینی که پیامبر احمد را به دنبال دارد، رها کن تا به عزت و حمایت خداوند دست یابی.
هوش مصنوعی: پس فلانی خود را به نوعی جمع و جور کرد و به قدری تحت تأثیر شخصیت فلانی قرار گرفت که به کلی تغییر پیدا کرد.
هوش مصنوعی: مصطفی و یارانش در برابر ناملایمتی که پیش آمد، سردرگم و پریشان شدند و هر کس در دل خود ناله میکرد.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، تو هستی پادشاه دو جهان، از سر ما شر و بدی را دور کن.
هوش مصنوعی: او به شدت فریاد زد و به روشنی اعلام کرد که به آن خورشید حقیقت ناسزا میگوید.
هوش مصنوعی: علی در پیش نبی دچار حیرت شده و از سخنان افرادی فریبکار و گمراهکننده، به اشتباه افتاده است.
هوش مصنوعی: هرچند که او در کاخ بزرگ کودک بود، اما از نظر معنوی و شخصیت، همانند یک پادشاه بزرگ محسوب میشد.
هوش مصنوعی: اگرچه آن کودک به ظاهر کوچک است، اما در درونش نور عظمت و بزرگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: آیا داستان سلمان را نشنیدهای یا اینکه دشت ارژنه را ندیدهای؟
هوش مصنوعی: کسی که به اعرابی قرض داده است، شتر و جام کوثرش در دست اوست و همواره تحت مراقبت او میباشد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که معانی عمیق و ارزشمندی مانند درّ (مروارید) در این اشعار وجود دارد، مانند شتری که در صحرا در حال حرکت است؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که چقدر تحت تأثیر قرار گرفتی و چطور از دنیای اطرافت به تو واکنش نشان میدهند؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی کیست که درون را شفاف میکند و این راهنمایی او به حدی روشن است که مانند نوزادی در گهواره مینماید؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که معجزه متعلق به چه کسی است و این همه تعریف و تمجید در مورد چه کسی گفته میشود؟
هوش مصنوعی: داستان سلمان و دشت ارژنه را بشنو و به ظاهر و شکل آن توجه نکن.
هوش مصنوعی: کسیکه در کعبه زاده شده، آن کسی که روی دوشش کبوتر نمیگذارد.
هوش مصنوعی: او خود را بر دوش پیامبر قرار داد و از تمام دنیا تنها او را پذیرفت.
هوش مصنوعی: در برابر نابینایان، هرچند او مانند یک کودک به نظر میرسید، اما در حقیقت معنای شاه و مقام دین را در دست داشت.
هوش مصنوعی: فردی که خود را تاجدار میداند، در واقع در دنیای معنوی و باطن، چیزی به جز آن نیست. آرزوی او در حقیقت جواب سادهای دارد: آیا به حقیقت و معنای عمیق هستی رسیدهای؟
هوش مصنوعی: بده قرآن آوایی را که در توضیح آمده و پردهها را از اسرار برداشته است.
هوش مصنوعی: کیست که در علم و دانش به پای پیامبرش رسیده و در دنیا کسی مثل حضرت فاطمه زهرا (بتول) وجود دارد؟
هوش مصنوعی: امیرمؤمنان به نبیاکرم گفت: "ای نبی، هیچ مطلبی جز مجوز جنگ وجود ندارد."
هوش مصنوعی: در جهان، عمر انسان به گونهای پر از نادانی و کفر است که این ویژگیها به وضوح در چهرهاش نمایان است.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا به او نزدیک شوم و جهان را برای او کوچک کنم.
هوش مصنوعی: پیامبر گفت: اجازه نمیدهم چون زندگیام در این بدن نهفته است.
هوش مصنوعی: من هرگز نخواهم گذاشت که جانم از بدنم جدا شود، زیرا تو در این بدن به اندازه جان من عزیز و ارزشمند هستی.
هوش مصنوعی: سپس آن موجود پلید فریاد بلندی زد و گفت: از خدای لات میترسی، مطمئن باش.
هوش مصنوعی: من از تو و خدایت نمیترسم، بلکه به خاطر تو از قلعه خودم بیرون آمدهام.
هوش مصنوعی: به نزد من و رفقایم بیا و سخن بگو تا تو هم مانند من، به عظمت خدایم پی ببری.
هوش مصنوعی: بلند شو و برای نبرد به سوی من بیا، زیرا این لحظه خداوند یاریگر تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به یاری و نصرت الهی دست یابد، حقیقتاً به او تعلق دارد. همهٔ موجودات و سرنوشتها تحت اختیار و فرمان او هستند.
هوش مصنوعی: مرتضی به شدت بر خود هیجان زده شد و همچون شیری به سمت آن فرد ملعون روانه گشت.
هوش مصنوعی: امیری که در دو جهان بیهمتا بود، ناگهان فریادی سر داد و از خندق بیرون آمد.
هوش مصنوعی: عمرو عبدود وقتی صدای نعره را شنید، احساس کرد که خودش را از زندگی و جانش جدا میبیند.
هوش مصنوعی: زندگی او را شوق و هیجان خاصی به سمت خود کشاند، مانند الماسی که در دل وجودش جلا یافته است.
هوش مصنوعی: این کودک نمایانگر شگفتیها و قابلیتهای من است و او سزاوار توجه و احترام من میباشد.
هوش مصنوعی: زن او دختری زیبا و دلنشین مانند ماه است، من با او کنار این سپاه، راهنمایی برای پادشاه خواهم کرد.
هوش مصنوعی: من خودم بدون هیچ حاشیهای، تاج و تخت خود را به خاطر او به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه عالم به عمرو نزدیک شد، عمرو آن پادشاه را از نظر ظاهری مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: کودک گفت نامت را بگو تا من هم تو را بشناسم، چون تا به حال در عرب کسی را به مثل تو ندیدهام.
هوش مصنوعی: کودک با نشاط و زیبا و شجاع است و صدای او مانند صدای شیر تند و پرقدرت است.
هوش مصنوعی: امیر المؤمنین فرمود: نام من علی مرتضی است، ای مکر و فریب.
هوش مصنوعی: وقتی عمرو نام علی را شنید، با اندوه و افسوس گفت: ای دریغ و ای حسرت!
هوش مصنوعی: من میدانستم که اگر تو بخواهی، میتوانم دخترم را به عنوان هدیه به تو بدهم.
هوش مصنوعی: اما چگونه میتوانم خود را همچون پیامبر بسازم وقتی که چشمانم پر از خون است؟
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین به او گفت که دین خود را ترک کن و به راه نیکو برو.
هوش مصنوعی: اگر به پیامبر (مصطفی) ایمان بیاوری و خود را به او ببندی، امید تو مانند شاخهای خواهد بود که میوه میدهد.
هوش مصنوعی: آن فرد زشتخوی به کودک گفت: برو از کنار من، زیرا دل من به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: من تو را دوست دارم زیرا تو هستی پر از لطف، خوشقواره و جوان.
هوش مصنوعی: به خاطر این که تو از روی خشم و هیجان به سمت من آمدی، من نمیخواهم به حال تو غمگین شوم و از تو دوری کنم.
هوش مصنوعی: شاه اسراردان بر او نعره زد و گفت که چون نام خدا بر زبانم جاری است.
هوش مصنوعی: اگر نه، من دنیا را از وجود تو خالی میکنم و آن را پر از جواهرهای باشکوه میسازم.
هوش مصنوعی: عمرو میگوید: آنچه که تو گفتی، تا به حال هیچکس در دنیا پیش من نگفته است.
هوش مصنوعی: اگر بویی از دهان تو به مشامم برسد که مانند شیر باشد، بهطور حتم تو را در این لحظه در بند میکردم؛ اما اکنون چنین بویی نمیآید.
هوش مصنوعی: من همچون صد هزار رستم و کی، قدرت و توانایی دارم و مانند آنها، بسیار از کارها و افکار بزرگ را به دوش میکشم.
هوش مصنوعی: تو میگویی خدا هم مانند من میشنود، اما هرگز چنین سخنی نگو.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از این صحبت دوری کنی، باید جانت را فدای آن کنی؛ وگرنه در این بازی، در این لحظه، جان و سر تو در خطر است.
هوش مصنوعی: علی مرتضی گفت: ای ناپاک، در این دنیا کسی مانند تو از چشمان اربابان دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: در بین ما و تو فاصلهای عمیق وجود دارد، این فاصله ناشی از ظلم تو باعث شده است که شهر مدینه تحت فشار و سختی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: آن موجود شیطانی به سرعت عکسالعمل نشان داد و گفت: "ای بیچاره، شمشیر خونین من به سمت تو آمده، پس آماده باش آن را بگیر."
هوش مصنوعی: وقتی امیر آن شمشیر را بالای سر دید، سریعتر از همیشه به سمت جلو رفت و سپر را بالای سرش برد.
هوش مصنوعی: تیغ او به حدی برنده است که هم خود را و هم سپر را میشکافد و وقتی از خود عبور کرد، به اوج خود رسید.
هوش مصنوعی: وقتی خداوند به وجود آمد، جبرئیل به عنوان نگهبان و حمایتکنندهاش حضور پیدا کرد.
هوش مصنوعی: تیغ او بر سر حضرت قرار گرفت، اما با شکسته شدن آن به دو بخش تقسیم شد.
هوش مصنوعی: حیدر گفت: چه کسی این کار را کرده است؟ تو با خیانت و ناپاکی، مبارزه را آغاز کردی و حمله کردی.
هوش مصنوعی: من هم برای تو شمشیری خواهم کشید و از تو ناله و افسوس بلند خواهم کرد.
هوش مصنوعی: او حمله کرد و گفت: "این ذوالفقار را بگیر، چون من سلطان دلیر سوار هستم."
هوش مصنوعی: وقتی او این سخن را از امیر شنید، به او گفت که ای کودک، تو به کارهای خود رسیدگی کن.
هوش مصنوعی: من بر تو ضربهای زدم که مانند تیغی سنگین و تیز، قدرت تخریب زیادی داشت و تو را بیرحمانه و به طرز شگفتانگیزی خرد و نابود کرد.
هوش مصنوعی: در ذهنت هیچ نشانهای از زخم تیغ من وجود ندارد و بنابراین از آن شمشیر هیچ نگرانی نداری.
هوش مصنوعی: حیدر به یاد نام خدا فریاد بلندی سر داد و با شمشیرش بر فرق آن ملعون ضربه زد.
هوش مصنوعی: چو سپر و خود و فرقش را کنار زد، به سرعت دو نیمه شد و از اسبش به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: اسب آن شاه خرد شده و به دو نیم تقسیم گشت و خود او نیز همینطور، بر زمین فرود آمد و ماندگار شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که گاو و ماهی او به اختلاف نیفتادند، در میان آنها حائلی پر از فرشتگان قرار گرفت.
هوش مصنوعی: پس صدایی از سوی خداوند آمد که این سخن را به دقت بشنوید: از ماه تا ماه.
هوش مصنوعی: در این بیت به شجاعت و قدرت بالای علی بن ابیطالب اشاره شده است. گفته میشود که هیچ کسی مانند علی وجود ندارد و همچنین هیچ شمشیری به اندازه ذوالفقار، شمشیر معروف ایشان، اساسی و مۆثر نیست. به طور کلی، این ابیات تمجید و ستایشی از شخصیت و شجاعت علی است.
هوش مصنوعی: مصطفی با اطمینان و بهصورت عمیق این سخن را بیان کرده که این روایت زیبا از طرف پادشاه ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.