گنجور

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت مردی که گشایش میخواست و جواب رابعه به او

 

بی‌خودی می‌گفت در پیش خدای

کای خدا آخر دری بر من گشای

رابعه آنجا مگر بنشسته بود

گفت ای غافل کی این در بسته بود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا

 

خلق ترسند از تو من ترسم ز خود

کز تو نیکو دیده‌ام از خویش بد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

زان شد آمد چون بیندیشد خرد

می‌ندانم تا برد یک جان ز صد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

خواجگی هر دو عالم تاابد

کرد وقف احمد مرسل احد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت چوب خوردن بلال

 

خون روان شد زو ز چوب بی‌عدد

هم چنان می‌گفت احد می‌گفت احد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

گر در آیی و برون آیی ز خوَد

سویِ معنی راه یابی از خرد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

چون عدد نبود درین راه واحد

جزو و کل گفتی نابشد تاابد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » حکایت مردی که صورت افلاک بر تختهٔ خاک میکشید

 

دیده باشی کان حکیم بی خرد

تخته‌ای خاک آورد در پیش خود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » بیان وادی توحید

 

چون برونست از احد وین از عدد

از ازل قطع نظر کن وز ابد

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۱

 

اولین و آخرین و ای احد

ظاهرین و باطنین و بی عدد

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۲

 

میم را بردار احمد شد احد

فهم کن معنی الله الصمد

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۳ - در نکوهش مفتی می‬فرماید

 

برگرفت او یک هزار از بهر خود

پنج دیگر را بقاضی کرد رد

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶