عطار » پندنامه » بخش ۱۱ - در بیان چارچیز که اندر خطر بود
قرب سلطان آتش سوزان بود
با بدان الفت هلاک جان بود
عطار » پندنامه » بخش ۱۹ - در بیان تواضع و ترک تکلف
خودستایی پیشهٔ شیطان بود
آنکه خود را کم زند مرد آن بود
عطار » پندنامه » بخش ۲۰ - در بیان علامتهای ابلهی
خوی بد بر تن، بلای جان بود
مردم بدخو نه از انسان بود
عطار » پندنامه » بخش ۶۳ - در بیان چار خصلت که کارهای شیطان است
خون بینی نیز از شیطان بود
آنکه ظاهر دشمن انسان بود
عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام
در ازل حکمی که رفته آن بود
مرگ را آخر درین تاوان بود
عطار » اشترنامه » بخش ۱۰ - آغاز كتاب اشترنامه
این چنین ره راه مشتاقان بود
تا ابد این راه بی پایان بود
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
صدهزاران قطره یک باران بود
چون ز باران بگذرد عمّان بود
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
عاشق آن باشد که بی درمان بود
درد او هر لحظه دیگر سان بود
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۷۰ - ایضا له
هر کرا جای این نگارستان بود
دایم اندر روضۀ رضوان بود
بیت معمورست و تا این خانه هست
خاندان ملک آبادان بود
گر جهان طوفان غم گیرد چه باک؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کی چنین گریان بود؟
تا کی از وصلش نصیب بخت ما
محنت و درد دل و هجران بود؟
این چنین کز یار دور افتادهام
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات دل غذای جان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود
شعلهها با گوهران گردان بود
شعله آن جانب رود هم کان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
مرکبش جز گردن بابا نبود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی
قصهٔ طوطی جان زین سان بود
کو کسی کو محرم مرغان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان
گرچه آنجا او گزند جان بود
چون بدینجا در رسد درمان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۰ - مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنک پرتو وحی برو زد آن آیت را پیش از پیغامبر صلی الله علیه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحیم
هر که او را برگ آن ایمان بود
همچو برگ از بیم این لرزان بود