گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

خانه‌ام نیمی خراب از گریه نیمی پرگل است

همنشینم جغد از یک سو، ز یک سو بلبل است

نکته‌ای تا کرده از سیرابی زلفش رقم

از رطوبت خامه‌ام گویی که شاخ سنبل است

کی به گوشش می‌رسد فریاد محرومان باغ؟

[...]

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

گردباد از خودنمایی، روز وشب پا درگلست

جاده را ز افتادگی سر در کنار منزل است

برگ گل از خاکساری گشته خود سر در چمن

در بیابان خاربن، از سرکشی پا در گل است

بسکه طومار سخن پیچیده در دل مانده است

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

روزگار جامه دیبا و فرش مخمل است

کعبه دل را لباس درد دین مستعمل است

دام مکری زال دنیا را چو حب و جاه نیست

طره مرغول این غداره دود مشعل است

بازدارد راحت دنیا ترا از بندگی

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰ - کلال

 

آن کلال امرد که بام چرخ او را منزل است

خانه دکانش آب رحمت و کان گل است

آید از خم های او آواز افلاطون به گوش

بس که طبع کوزه های او به حکمت مایل است

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۴

 

عمرها شد سیدا را عقده های مشکل است

بر سر کوی تو او را روز تا شب منزل است

گرچه از گیسوی تو مقصود دلها حاصل است

سینه صایب زیارتگاه ارباب دل است

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

جان اسیر تست تا تیغت به خونم مایل است

می کشم ناز تو تا تیرت ترازو در دل است

چون توان آسوده زیر چرخ کین ویرانه را

هر طرف دیدیم دیوارش به این سو مایل است

گر ز دنیا نگذرد سالک به مقصد کی رسد؟

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲

 

بس که ساز این بساط آشفتگی‌های دل است

بی‌شکست شیشه امید چراغان مشکل است

صید مجنون‌طینتان بی‌دام الفت مشکل است

هرکه بیمار محبت گشت سرتا پا دل است

چشم واکردن کفیل فرصت نظاره نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴

 

الفت تن باعث فکر پریشان دل است

دانه صاحب ریشه از آمیزش آب وگل است

عمرراکوتاهی سعی نفس آسودگی‌ست

پیچ و تاب جاده هرجا محوگردد منزل است

هر قدم عرض نزاکت داشت سعی رفتگان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵

 

بس که دشت از نقش پای لیلی ما پرگل است

گرباد از شور مجنون آشیان بلبل است

حسن خاموش از زبان عشق دارد ترجمان

سرو مینا جلوه را کوکوی قمری قلقل است

بس که مضمون نزاکت صرف سرتاپای اوست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶

 

عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است

در بهار رنگ هر جا چشم واگردد گل است

گر تأمل زین چمن رمز خموشان واکشد

در نمکدان لب هر غنچه‌، شور بلبل است

می‌توان در تخم دیدن شاخ و برگ نخل را

[...]

بیدل دهلوی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

در حریم وصل تو از رشک کارم مشکل است

کز تو گل بر دامن و از غیر خارم بر دل است

من ز سرو خوش خرام چون تویی پا در گلم

قمری از سروی که از شرم تو پایش در گل است

خون ز حسرت در تنم جوشد چو بینم هر کجا

[...]

سحاب اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

دل به جستجوی یار و یار را جا در دل است

هست‌آسان وصلش اما تا تو هستی مشکل است

تو ز محفل خارجی نه داخل بزم وصال

ورنه او هم محفل آرای دل و هم محفل است

وصل جانان ای که گفتی می‌دهند از ترک جان

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

دل به جستجوی یار و یار را جا در دل است

هست‌آسان وصلش اما تا تو هستی مشکل است

رضاقلی خان هدایت
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است

نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است

نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است

نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است

نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است

نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است

نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

پادشاه از حال اهل فارس تا کی غافل است

نه به ویرانی ملک فارس گویا مایل است

بلند اقبال
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode