بس که ساز این بساط آشفتگیهای دل است
بیشکست شیشه امید چراغان مشکل است
صید مجنونطینتان بیدام الفت مشکل است
هرکه بیمار محبت گشت سرتا پا دل است
چشم واکردن کفیل فرصت نظاره نیست
پرتو این شمع آغوش وداع محفل است
وحدت و کثرت چو جسم و جان در آغوش همند
کاروان روز و شب را در دل هم منزل است
در غبار بیدلان دام نزاکت چیدهاند
کیست دریابد که لیلی پردهدار محمل است
دیده تنها کاسهٔ دریوزهٔ دیدار نیست
از تپش در هر بن مویم هجوم سایل است
دانهٔ مجنون سرشت مزرع رسواییم
ریشهام گل کردن چاک گریبان دل است
حیرت آیینه با شوخی نمیگردد بدل
بیخود آن جلوهام تکلیف هوشم مشکل است
هیچ موجودی به عرض شوق ناقصجلوه نیست
ذره هم در رقص موهومی که دارد کامل است
بس که هر عضوم اثرپروردهٔ بیداد اوست
رنگ اگر در خون من یابی حنای قاتل است
غرقهٔ صد کلفتم از عجز من غافل مباش
هر نفس کز سینهام سر میکشد دست دل است
عرض نیرنگ تپشهای مرا تکرار نیست
اشک هر مژگان زدنها رنگ دیگر بسمل است
تا به بیدردی توانی ساعتی آسوده زیست
بیدل از الفت تبرا کن که الفت قاتل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف پیچیدگیها و رنجهای ناشی از عشق و احساسات میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری نمادین به بیان آشفتگیهای دل و امید در محبت میپردازد و میگوید که صید عاشقانه در فضایی پر از درد و مشکل امکانپذیر نیست. همچنین اشاره میکند که عشق به دور از درد و جدایی غیرممکن است و باید با واقعیتهای تلخ مواجه شد. کثرت و وحدت در عشق مانند جسم و جان در آغوش یکدیگر هستند و در این میان، شخصیت خویش را گم کرده و تنها به دنبال وصال میگردند. در نهایت، شاعر به مخاطب هشدار میدهد که الفت و عشق، در عین زیبایی، میتواند کشنده باشد و نیاز به مراقبت دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر آشفتگیهای فراوانی که در دل وجود دارد، امید به روشنایی و خوشبختی به طرز شدیدی شکسته شده و به دست آوردن آن بسیار دشوار است.
هوش مصنوعی: گرفتن کسی که دیوانه عشق است بدون ابزار و کلاهی در این مسیر دشوار است. زیرا هر کسی که عاشق شده، تمام وجودش سرشار از احساسات و عشق است.
هوش مصنوعی: وقتی که چشم باز میکنیم، به معنای فرصتی برای نگاه کردن نیست؛ نور این شمع، نمادی از وداع و پایان دورهمی است.
هوش مصنوعی: وحدت و کثرت مانند جسم و جان هستند که در کنار یکدیگر زندگی میکنند. روز و شب نیز مانند یک کاروان هستند که در دل یکدیگر سیر میکنند و با هم در ارتباطاند.
هوش مصنوعی: در میان ابهام و سردرگمیِ افرادی که بیخبرند، تلههای ظریف و پر از احتیاطی وجود دارد. کسی نمیداند که لیلی، دختری مشهور، در حقیقت در پس پردهای که بر فراز مرکبش است، چه رازهایی نهفته دارد.
هوش مصنوعی: چشم من تنها محلی برای درخواست دیدار نیست؛ بلکه از هر تار موی من، احساسات و هیجاناتی سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: دانهٔ مجنون به معنای عشق و شور و شوق است که در زمین رسوایی ما کاشته شده. ریشهٔ وجود من به زخمهای دل و دردهای عاطفی گره خورده و این زخمها به مانند گلی در دل من شکوفا شدهاند.
هوش مصنوعی: آینه نمیتواند با شوخی دچار حیرت شود، چون جلوه من به گونهای است که هوشم را گیج کرده و فهمیدن آن برایم سخت است.
هوش مصنوعی: هیچ موجودی در ابراز شادی و اشتیاق خود ناقص نیست و حتی یک ذره هم در حرکتی که دارد، به طور کامل و بینقص ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: تنها به خاطر ظلم و ستم اوست که هر قسمت از بدنم دچار تأثیر شده و رنگی که اگر در خون من ببینی، نشانهای از دستهای قاتل است.
هوش مصنوعی: من در دریاچهای از مشکلات و گرفتاریها غرق شدهام و از ناتوانیام غافل نشو. هر لحظه که از وجودم بیرون میآید، نشاندهندهٔ تلاش دل من است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم نیرنگهای خود را به راحتی نشان دهم، زیرا احساساتم تکرار نمیشوند. اشکهای هر مژه که به صورت قطرهای میریزد، معنای دیگری دارد که از درد و رنج ناشی میشود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که میتوانی بدون درد و رنج زندگی کنی، بهتر است از روابط و وابستگیها دوری کنی؛ چون عشق و دوستی میتوانند به عنوان یک عامل آزاردهنده عمل کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است
همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است
من ندانم کین دل دیوانه را مقصود چیست
کو همیشه سوی سرگردانی من مایل است
فیل محمودی فرو ماند اگر بیند به خواب
[...]
تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است
زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است
جز جفای من نگردد در دل سنگین او
بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است
نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من
[...]
بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است
این که عیسی بار خر بر دوش گیرد مشکل است
ای عزیزان رهرو راه دلارام است دل
چون سبکبار است پیش از کاروان در منزل است
مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی
[...]
من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است
کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است
چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا سحر
در کمین مردم چشم است و مردم، غافل است
عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر
[...]
گرچه از باران دیده خاک آن کو پر گل است
پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است
بنده را گر پیش خویش از مقیلان خوانی رواست
هر که رو در قبله روی تو دارد مقبل است
دل همه تن اشک خونین گشت و آمد سوری چشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.