گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر

طائر نظاره را اندر هوایت بال و پر

گرچه شد محو از سرشکم نسخه‌های غم ولی

گشته بر لوح دلم خط تو نقش کالحجر

جز به فرمان تو نبود رنگ نافرمانیم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۳

 

تا به باغ حسن نخل قامتت شد جلوه‌گر

شاخ طوبی گشت از بار خجالت پرثمر

ز آتش غم سوخت قمری را سراپا بال و پر

سرو و شمشاد و صنوبر پیش پات انداخت سر

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۳

 

چشم نرگس شد به سوی باده حیرت اثر

در چمن ای شوخ افکندی تو آشوب دگر!

از ره شفقت خدا را بر سر خاکم گذر!

بس که نبود هیچ نخلی چون قدت با زیب و فر!

حال بدآموز تو بادا ز حال من بتر!

[...]

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۷ - نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود

 

هندیان منکر ز قانون فرنگ

در نگیرد سحر و افسون فرنگ

روح را بار گران آئین غیر

گرچه آید ز آسمان آئین غیر

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۷ - نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود

 

تخم اشکی ریختم اندر دکن

لاله ها روید ز خاک آن چمن

رود کاویری مدام اندر سفر

دیده ام در جان او شوری دگر

اقبال لاهوری
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

داستان کورش و کیخسرو والاگهر

سخت نزدیکند از عهد صبی با یکدگر

دخت استیهاژ «‌مندان‌» بود مام آن پسر

نیز شاه پارس « کمبیز» است کورش را پدر

از مدی و فارس‌، کورش ساخت هم‌پیمان حشر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

داستان کارنامه این‌چنین گوید خبر

کاردشیر از پشت دارا بود و ساسانش پدر

بود ساسان خود شبان پایک پیروزگر

مرزبان اردوان بد پاپک اندر پارس در

بهر ساسان‌دید خوابی خوش سه شب آن تاجو‌ر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

چون محمد آنکه طاهر را بدی سیم پسر

شد قرین عیش وگشت ازکارکشور بی‌خبر

آل زید اندر ری وگرگان برآوردند سر

هم خراسان را ستد یعقوب لیث رویگر

پس به پور زید جست آن رویگرزاده ظفر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

شد سپس اوکتای قاآن مملکت را پیشبر

بود سلطانی کریم و پادشاهی دادگر

صیت عدل و جود او شد در همه کیتی سمر

در جهانداری و شاهی داشت آیین دگر

کرد آباد آنچه ویران کرد پیش از او پدر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

چون به کار کشوری پرداخت شاه بحر و بر

شه سلیمان کرد قصد رزم شه بار دگر

شاه خود پیکار را آماده شد چون شیر نر

شه سلیمان را وزیری بود راد و پرهنر

گشت سلطان را به صلح شاه ایران راهبر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

هم در آن دوران ز ملک فارس و اکناف دگر

باج و ساو ملک نستد هشت سال آن دادگر

کفت اکنون‌مان که با کس نیست جنگ و کر و فر

نیز ما را زر به قدر خرج باشد زیر سر

نیزمان بازارگانی نیست هنجار و سیر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

فتنهٔ شیعی و سنی و آنهمه آشوب وشر

در زمان دولت آل صفی شد مشتهر

ناسزا گفتند بر بوبکر و عثمان و عمر

نیز بد گفتند بر همخوابهٔ پیغامبر

کشت ناشایست‌ها زینگونه در ایران سمر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

با چنین آبادی ملک و خوشی و کر و فر

با خودآرائی و آرایش نبود او را نظر

جامه‌ای از پنبه بودش هر دو رویه آستر

وآن هم آرنجش همیشه پینه‌دار و نیمه‌در

لیک گاه جود و بخشش داشت در پیش نظر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

بی‌خبر کز بیم تیغ کیقباد نامور

اندرین کشور نتاند زیست هر بی‌پا و سر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

در حدود فارس شاهی بود نامش جوزهر

بابک او راکشت و خالی ساخت جا بهر پسر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

ملک ایران را گرفتند آن گروه کینه‌ور

روس و عثمانی هم از یکسو برآوردند سر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

وان دواش از بیم جان کشتند نزدیک سحر

خست و بی‌رحمی آری این‌چنین بخشد ثمر!

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

اندر آن هنگام فرمان یافت شاه دادگر

تاج و تخت ملک را بگذاشت از بهر پسر

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود - در ماه رجب ۱۳۳۹ هجری‌قمری

 

مظهر ذات و صفات کبریا پا تا بسر

زوج زهرای مطهر بن عم خیرالبشر

جان جان سر سویدا تاب تن نور بصر

حاکم حکم قضا و آمر امر قدر

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
sunny dark_mode