ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۴۴
معدن شادیست این معدن جود و کرم
قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم
گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم
من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم
گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم
هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۹ - در بیان هنرهای خود و جهل ابناء عصر
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی
خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - در حماسه و نکوهش حسودان و سخنی در حکمت
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
عالمی از عالم وحدت به کف میآورم
تخت و خاتم نی و کوس رب هبلی میزنم
طور آتش نی و در اوج انا الله میپرم
هرچه نقش نفس میبینم به دریا میدهم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - مطلع دوم
من کیم باری که گوئی ز آفرینش برترم
کافرم گر هست تاج آفرینش بر سرم
جسم بیاصلم طلسمم خوان نه حی ناطقم
اسم بیذاتم ز بادم دان نه نقش آزرم
از صفت هم صفرم و هم منقلب هم آتشی
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳
آتش تر میدمد از طبع چون آب ترم
در معنی میچکد از لفظ معنیپرورم
بر سر هفتم طبق در من یزید هشت خلد
بیش میارزد دو عالم پر گهر یک گوهرم
دختران خاطرم بکرند چون مریم از آنک
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۰
چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم
از معانی در معانی تا روم من خوشترم
در معانی گم شدستم همچنین شیرینتر است
سوی صورت بازنایم در دو عالم ننگرم
در معانی می گدازم تا شوم همرنگ او
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون می برم
عالمی از عالم وحدت، به کف می آورم
تخت و خاتم نی و کوس «ربّ هب لی» می زنم
طور و آتش نی و در اوج «اناالله» میپرم
هرچه آب روح میبینم، به دریا مینهم
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
این منم در صحبت جانان که جان میپرورم
گر به خوابش دیدمی هرگز نگشتی باورم
دیده میمالم که نقش دوست است این یا خیال
صورتش تا بیش میبینم در او حیرانترم
سالها خون خوردهام در انتظار وعدهای
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - فی مدح الصاحب الاعظم غیاث الدنیا و الدین محمد رشید
دوش چون شاه حبش بیرون خرامید از حرم
راستیرا همچو سرو از در درآمد دلبرم
مجمر و شمع و شراب آوردم و نقل و کباب
گفتم امشب با سر زلفش بپایان آورم
هر زمان با خویش می گفتم که بعد از مدتی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - فی الحقیقة و اثبات النفس الناطقه
من ببال کبریا در اوج وحدت می پرم
بشنو آواز ملایک از طنین شهپرم
ترجمان قایل وحیست در اطوار غیب
خامه معجز نمای و طبع حکمت پرورم
عکس عالم در وجود خویش بینم منعکس
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰
باز بر لوح ضمیر از وصف روی دلبرم
نقش معنی می نگارد خاطر صورت گرم
ای بگرد کوی تو جان همچو حاجی در طواف
در پناه عشق تو دل همچو کعبه در حرم
گر ببالای تو ای عالی بتورایات حسن
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷
شاه مرغانم سوی تخت سلیمان می پرم
صید من عشق است و دل پیر و عنایت رهبرم
صورت ما نا بدلی ژنده پوشان شد بدل
نسخه ها بردند نقاشان چین از پیکرم
بی خط و کلک و ورق روشندلان بر خوانده اند
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱
چشم بینایی بده تا روی جانان بنگرم
پایمردی ده مرا تا راه عشقش بسپرم
من چو گشتم در جهان سرگشته اندر کوی تو
یک نظر در حال من کن آخر از روی کرم
ای صبا سوی من آور یک نسیم از کوی دوست
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۶
ای عزیزان می ندانم تا چه آمد بر سرم
کز فراق دوستان پیوسته با چشم ترم
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۶
نان و حلوا می رسد از سفره صاحب کرم
دولت او کم مبادا تا قیامت از سرم
شاه بریان را نگر با دختر بکر برنج
عزم حمام است و دارد عیش با آن محترم
رشته را گفتم چرا گشتی چو من زار و ضعیف
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳
غیر مهر ماه رویی نیست حالی در خورم
غیر سودای سر زلفش نباشد در سرم
در زمین از چشم من هر سو روان شد جوی آب
برامید آنکه از سرو بلندش برخورم
مرغ روحم از بدن اندر هوای وصل او
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹
بسکه سودای سر کوی تو پیچد در سرم
در هوایت خانه دشمن بود چون مجمرم
شمع اگر پروانه اش من باشم از دلبستگی
رشته های خویش بندد حله بر بال و پرم
در وجود باطل من نیست یک جو منفعت
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶
بسکه می پیچد صدای ناله دل در برم
استخوان سینه موسیقار شد در پیکرم
طالع بدبین، کز آب و آتشم بیقدرتر
گرچه آتش می توان گشتن زآب گوهرم
حکم سودا بر سرم جاری تر است از سیل اشک
[...]