من ببال کبریا در اوج وحدت می پرم
بشنو آواز ملایک از طنین شهپرم
ترجمان قایل وحیست در اطوار غیب
خامه معجز نمای و طبع حکمت پرورم
عکس عالم در وجود خویش بینم منعکس
ور ز من باور کنی آئینه ی اسکندرم
تیغ نطقم جاری است از شرق تا اقصای غرب
گرچه حرفی نیست مانند زبان خنجرم
گر برد روح الامین بر آسمان اشعار من
مصحف کرّوبیان گردد سواد دفترم
تا سبق بردم بقوس قامت از گردون پیر
شد دل دانشورم تیر و دو پیکر پیکرم
چون بنات طبع را از پرده می آرم برون
پرده ی دوشیزگان عالم جان می درم
نغمه ی مرغان عرشی می کند چرخ استماع
از صریر کلّک دستان ساز معنی گسترم
قند مصری گر رسد در گفته ی شیرین من
آبگردد از حیای شعر همچون شکرم
هر نفسی کآهی بر آرم از درون تابناک
همو صبح از دل بر آید آفتابی انورم
شمع جمع فطرتم خوانند و من مانند شمع
از سراندازی که هستم در مجامع سرورم
چون بعزم عالم بالا علم بیرون زنم
خسرو انجم که باشد یک سوار از لشکرم
ایکه می گوئیکه بیجوهر عرض موجود نیست
از غرض بگذر که من در اصل فطرت جوهرم
من نه این موجود معدومم که می بینی مرا
غیر از این صورت تصور کن وجودی دیگرم
تا بزیر کله ی توفیق دارم تکیه گاه
نو عروس عصمت آید هر شبی در بسترم
من کلیم طور توحیدم نه هامان سیرتم
من مسیح مهد تحقیقم نه رهبان مخبرم
گرچه همچون قطب گردون در تجرد ثابتم
دختران نعش را در چار مذهب شوهرم
ساقی قدسم چو جام لا یزالی می دهد
کی بمیرم کز کف خضر آب حیوان می خورم
گر بصورت ساکن دیر مغانم می نهند
سالکان راه ایمان را بمعنی رهبرم
صبح اگر قرصی خورن بینم که خوانسالار چرخ
بر کنار سفره ی همت نهد قرص خورم
چون بآهنگ صبوحم زهره در چرخ آورد
پر می روشن شود از چشمه ی خور ساغرم
من که در ملک قناعت کوس محمودی زنم
کی بود چشم طمع بر تاج و تخت سنجرم
گر بدامن زر بریزد بر سرم هر بامداد
من کجا از سکه شاه فلک یاد آورم
تا مرا در خطه ی وحدت خطابت داده اند
هفت گردون نیست الا یک ترنج از منبرم
من که با عیسی بباغ قدس دارم جلوه گاه
از خری باشد گر آید یاد قصر قیصرم
از بت و بتگر تبرّا کرده ام همچون خلیل
لیکن ار نیکو ببینی هم بتم هم بتگرم
چون نگشتم ملتفت هرگز بمال نه پدر
ای پسر نام جهاز چار مادر کی برم
اخترم میراث گیر نه فلک خواند ولیک
طفل را هم گر بهفت اختر فرود آید سرم
نیستم ممنون آبا زانک از فیض بقا
بی پدر پرورد چون عیسی مریم مادرم
زان بروشن گوهری مشهور افاقم که چرخ
همچو تیغ آفتاب از نور یابد گوهرم
کی بهر صورت دهم چون بادبان دل را بباد
زا برای آنک در دریای معنی لنگرم
گرچه در منصوبه بازی فادرم از ده هزار
چون ببینی از جهات خویشتن در ششدرم
گردد از دور فلک سیاره دامنگیر من
ور نه من فارغ ز چرخ پیر نیلی چادرم
گر بچشم خویش بینم نقش خود را در خیال
در خال خود بچشم خویش بینی بنگرم
گرچه از دریا و کان یکجو مرا محصول نیست
حاصلات کان و دریا را بیک جو نشمرم
همچو سرو و سوسنم آزاد بینند از جهان
گر زمانه تاج زر بر سر نهد چون عبهرم
گر بهر سازم که بنوازد بسازم با فلک
شاید ار بر دف بموید زهره ی خنیاگرم
من که در عالم نمی گنجم ز فرط کبریا
روشنست این همچو خور کاین خانه نبود در خورم
گر فرود آید بچرخ سیمگون مانند تیر
خسرو مشرق ز سر تا پای گیرد در زرم
می نهندم نغمه ساز گلشن روحانیان
چون تذرو بوستان عترت پیغمبرم
می دهندم خلعت از دولتسرای قدسیان
تا درین محنت سرا مدحت سرای حیدرم
کی رسم در ساکنان عالم علوی مگر
خویش را بگذارم و زین دیر سفلی بگذرم
گر مرا از دام خواجو باشد اومید نجات
بال بگشایم وزین سبز آشیان بیرون پرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر تجلیات روحانی و عرفانی شاعر است. شاعر خود را در اوج کمال و وحدت میبیند و با توصیفاتی چون "ببال کبریا" و "آواز ملایک" به حالتی از عروج و نزدیکی به خداوند اشاره میکند. او خود را به عنوان مجرای وحی و حامل معارف الهی معرفی میکند و از زبانش به عنوان تیغی که به حقیقتها میزند، یاد میکند.
شاعر به افکار و احساسات عمیقش میپردازد و ادعا میکند که وجودش بازتابی از عالم است. او خود را در مقایسه با شخصیتهای بزرگ تاریخی چون اسکندر و عیسی نشان میدهد و به موهبتهای آسمانیاش اشاره میکند. همچنین، با رندی و خردمندی، بر عدم وابستگیاش به مادیات تأکید میکند و خود را مستقل از دنیا و نامها میداند.
در نهایت، او به روشنایی و حقیقت عمیقتری اشاره میکند که فراتر از ظواهر دنیوی است و با ظرافت به حالتی از نگرش عارفانه و شناخت عمیق از حقیقت میرسد. این شعر تجلیگاهی از روحی آزاد و صادق است که برای جستجوی حقیقت از قید و بندهای دنیوی رها شده است.
هوش مصنوعی: من در اوج مقام و عظمت به پرواز درمیآیم و صدای فرشتگان را که ناشی از نغمهام است، میشنوم.
هوش مصنوعی: شخصی که سخن وحی را توضیح میدهد، در موضوعات ناشناختهای قلم میزند که معجزهآساست و من هم با ذهنی پرورش یافته و خلاق، این مطالب را مینویسم.
هوش مصنوعی: من در وجود خودم تصویر و حضور عالم را میبینم، و اگر تو به من اعتماد کنی، مانند آئینهای هستم که تصویر اسکندر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: زبان من چنان تند و برنده است که همانند یک خنجر، در تمامی نقاط از شرق تا غرب، تأثیرگذار و نافذ است، هرچند که شاید سخنی نگوید.
هوش مصنوعی: اگر روح الامین (فرشته وحی) اشعار من را به آسمان ببرد، نوشتههایم به مانند کتابی برای فرشتگان میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که با قامت بلند و زیبا خود بر افلاک دست یازیدم، دل دانشمندان جوان به تیر و دو نیمه شد، چرا که پیکر من دو چیز مختلف را در خود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که دختران خلاقیت و هنرمندی را به نمایش میگذارم، روح و جان هر دوشیزهای در دنیا را مینوشم و به آنها جان میبخشم.
هوش مصنوعی: آواز پرندگان آسمانی، چرخ را به گوش میرساند و از جست و خیز دستها لحظهای برای هر زبانی بسازم.
هوش مصنوعی: اگر قند مصری در کلام شیرین من بیفتد، به قدری تحت تأثیر زیبایی شعر من قرار میگیرد که مثل آب میشود.
هوش مصنوعی: هر نگاهی که از عمق وجودم آهی برآید، همانگونه صبحگاهانی که خورشید از دل تاریکی بیرون میآید، نوری عظیم و درخشان در وجودم ظهور میکند.
هوش مصنوعی: شمعی که در کنار دیگران قرار دارد، نمادی از فطرت و وجود من است و من نیز مانند شمعی هستم که در جمعهای شاد و خوشحال دیده میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی که به اراده و هدف آسمانی خود علم را به نمایش میگذارم، مانند خسروان آسمانی میباشم که سوار بر اسب از میان لشکرم میدرخشم.
هوش مصنوعی: میگویی که چیزی از نظر ارزش و اهمیت وجود ندارد، از این هدف خود چشمپوشی کن، زیرا من در اصل و ذات خود دارای جوهر و ارزشم.
هوش مصنوعی: من تنها این ظاهری که میبینی نیستم. فراتر از این تصویر، وجود دیگری دارم که باید آن را تصور کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به لطف و توفیق الهی تکیه میکنم، هر شبه، نو عروس پاکی و عفت در کنار من خواهد بود.
هوش مصنوعی: من مانند موسی هستم که در کوه طور به وحدت دست یافتهام و شخصیت من مانند هاپان نیست. من مهدی را از حقیقت میشناسم و مانند راهبان، در دنیای خود خبر دارم.
هوش مصنوعی: اگرچه من مانند قطب ثابت و بدون تغییر به نظر میرسم، اما دخترانی که در چهار مذهب متفاوت به ازدواج درآمدهاند را در کنار خود دارم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی که به من میخواری میدهی، گویی عمر من بیپایان است. نمیدانم کی خواهد بود که از دست خیردس آب زندگیبخش مینوشم و از این دنیا میروم.
هوش مصنوعی: اگر سالکان راه ایمان را به صورت ساکن در دیرهای مغان قرار دهند، به معنای آن است که من رهبر این جمع هستم.
هوش مصنوعی: اگر صبح ببینم که بر سر سفرهام، میزی پر از نعمتها و فرصتها برای تلاش و کوشش وجود دارد، من هم از این نعمتها بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی که با آهنگ نوشیدن شراب به میدان میآیم، زهره (ستاره) در آسمان روشن میشود و ساغرم از چشمهی خورشید پر میگردد.
هوش مصنوعی: من که در سرزمین قناعت زندگی میکنم و به غنای روزی راضی هستم، چگونه میتوانم به تاج و تخت پادشاهی سنجر چشم داشته باشم؟
هوش مصنوعی: اگر هر روز صبح، طلا بر دامن من بریزد، من چگونه میتوانم به یاد سکههای شاهی آسمان بیفتم؟
هوش مصنوعی: به من در سرزمین اتحاد و یگانگی، لقب سخنران دادهاند؛ در حالی که هفت آسمان تنها یک میوه از منبر من است.
هوش مصنوعی: من که با عیسی در باغ بهشت تجلی دارم، اگر هم یاد قصر قیصر را به خاطر بیاورم، این فقط به خاطر اهمیت آن مقام و جایگاه است.
هوش مصنوعی: من از بت و آیین بت پرستی دوری گزیدهام مانند ابراهیم، اما اگر خوب بنگری، هم خودم مانند بت هستم و هم پرستندهام.
هوش مصنوعی: چون هرگز متوجه نشدم که چه چیزی را باید تغییر دهم، پس نام و نشانی از جانب پدر را نیز نخواهی یافت. حالا فرزند باید بداند که چگونه از چهار مادر بگذرد.
هوش مصنوعی: من بر این باورم که سرنوشت من از آسمان تعیین نشده، بلکه به ارث بردهام. اگرچه با هفت اختر به دنیا نیامدهام، اما مثل یک کودک به دنیا میآیم که میتواند سرنوشتش را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: من از نعمت زندگی سپاسگزار نیستم، زیرا مانند عیسی که از مادری بیپدر تربیت یافته، من نیز بدون پدر بزرگ شدهام.
هوش مصنوعی: من از آن گوهر روشن و معروف هستم که مانند تیغ آفتاب، چرخ زمان را از نور خود پر میکند.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم به دل خود شکلی بدهم، مانند بادبانی که در باد میوزد، زمانی که در دریای معانی گیر افتادهام؟
هوش مصنوعی: هرچند در زمینههای مختلف خلاقیت و مهارت دارم و قادر به انجام کارهای فراوانی هستم، اما اگر خوب نگاه کنی، متوجه میشوی که از جنبههای خاص خودم، در رقابت با دیگران برتری دارم.
هوش مصنوعی: اگر ستارهها و سیارهها از دور مرا احاطه کنند، من همچنان از چرخ کهن زندگی بیخبر و آزاد خواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر با چشمان خود نقشم را در خیال ببینم، در خال خود میتوانی مرا با چشمان خود تماشا کنی.
هوش مصنوعی: اگرچه من از دریا و معدن چیزی به دست نمیآورم، اما تولیدات دریا و معدن را کمترین اندازهای نمیدانم.
هوش مصنوعی: شبیه سرو و سوسن، آزاد و رها به نظر میآیم؛ حتی اگر دنیا تاج زرینی بر سرم بگذارد، همچون جواهری درخشان میمانم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم چیزی بسازم که با نواختن آن، زندگی را خوشنواز کنم، به ستارهها و افلاک هم توجه میکنم، شاید اگر همچون دفی بر دستانم به نغمه درآید، روح سرزنده ی هنرآفرینم برجهد و به شادی بیفزاید.
هوش مصنوعی: من که به خاطر بزرگی و عظمت خود در این دنیا جایی ندارم، مثل این خورشید که در این خانه نمیگنجد، روشنایی و بزرگیام فراتر از این محدودیتهاست.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تیر به زمین بیفتد، مانند خرشی که از سمت مشرق میآید، از سر تا پای او در زرهای از نقره پوشیده خواهد شد.
هوش مصنوعی: من راز و نغمههایی را از سرزمین روحانیان به یادگار میگذارم، مثل بویی که در باغ عترت پیامبر پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: به من لباس و نعمت میدهند از درگاه فرشتگان تا در این مکان پر از مشکلات، ستایش و مدح حضرت علی علیهالسلام را بگویم.
هوش مصنوعی: آیا من به ساکنان آسمانها میرسم، مگر اینکه خودم را کنار بگذارم و از این دنیا و اینجا عبور کنم؟
هوش مصنوعی: اگر از بند خواجو نجات یابم، امید دارم که بالهای خود را بگشایم و از این آشیان سبز بیرون پرواز کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معدن شادیست این معدن جود و کرم
قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم
گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم
من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم
گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم
هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم
[...]
ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم
قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی
خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی
[...]
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
عالمی از عالم وحدت به کف میآورم
تخت و خاتم نی و کوس رب هبلی میزنم
طور آتش نی و در اوج انا الله میپرم
هرچه نقش نفس میبینم به دریا میدهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.