گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶۲

 

خلقان تو ای جلال گوناگونند

گاهی چو الف راست گهی چون نونند

در حضرت اجلال چنان مجنونند

کز خاطر و فهم آدمی بیرونند

ابوسعید ابوالخیر
 

عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۱ - المقاله الخامس عشر

 

جهانی خلق درغرقاب خونند

که می‌داند که زیر خاک چونند

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

دگر پرسد عوام الناس چونند

چرا در دانش باطن زبونند

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۲۱

 

عوام الناس بس در دین زبونند

بدریای جهالت سرنگونند

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۶ - در نموداری یقین میان جان ودل و فرق در میان اینها

 

همه اندر چه و درچند وچونند

از آن در نفس کافر سرنگونند

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۳ - در حقیقت سرّ منصور و دریافتن اعیان گوید

 

تمامت اهل دل با من درونند

مرا هر لحظه اینجا رهنمونند

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۵ - در خبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید

 

حقیقت آنچه کلّ اندرونند

یقین میدان که درتو رهنمونند

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید

 

ز شوقت در یکی خاکند و خونند

حقیقت هم درون و هم برونند

عطار
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸۳ - در خرقه دادن

 

وان کزین هر سه قوم بیرونند

مده این دانه‌شان، که بس دونند

اوحدی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

مپرس یوسف من کز تو گلرخان چونند

چو گل بریده کف از رشک و غرقه در خونند

فتاده سلسله مو بپای مهرویان

کنایتی است که بهر تو جمله مجنونند

از آن حساب نپرسند از شهیدانت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷

 

چون لاله جهانی بغمت غرقه بخونند

یکبار نگه کن که اسیران تو چونند

عشاق ترا در خط فرمان نکشد عقل

کاینطایفه از دایره عقل برونند

چون سلسله عشق سراسر همه قیدست

[...]

اهلی شیرازی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

نه پستند و نه بالا ذوفنونند

امیر خطه بی چند و چونند

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۵ - جواب

 

بصورت صد هزاران بل فزونند

ولی در معنی از صورت برونند

صفای اصفهانی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

آن دسته که سرگشته سودای جنونند

پا تا به سر از دایره عقل برونند

دانی که بود رهرو آزادی گیتی

آنانکه در این بادیه آغشته بخونند

در محفل ما صحبتی از شاه و گدا نیست

[...]

فرخی یزدی
 

رهی معیری » منظومه‌ها » خلقت زن

 

زنان در مکر و حیلت گونه‌گونند

زیانند و فریبند و فسونند

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode