خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳
آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یکباره شد
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۵ - در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید
همه نالش از آن دارد درون او
که حیدر بودش اینجا رهنمون او
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۰ - در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید
یکی گردد درون و هم برون او
که اندر ذوفنونی رهنمون او
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
گفت من نفریفتم ز افسون او
میتوانستم که ریزم خون او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۱ - دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار دادهاند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او
سجدهٔ ناوردند کس را دون او
صحت رنجور بود افسون او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی
دیو در شیشه کند افسون او
فتنهها ساکن کند قانون او
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵
تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او
زاین حسد عمری ست تا من تشنهام بر خون او
مطربا چون عود سر تا پای خود در چنگ غم
تا نمی سوزد نمی داند کسی قانون او
اینک اینک عاشقانِ مست تو، لیلی کجاست
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۲
نامه سربسته آمد غنچه و مضمون او
حسب حال بلبل و شرح دل پر خون او
قصد لیلی باشد از جعد مسلسل عرض حسن
زان چه غم دارد که گردد بیدلی مجنون او
خضر را خواهی که بینی بر لب آب حیات
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰
خط مشگین چیست گرد عارض گلگون او
شاه بیت دفتر حسن و وفا مضمون او
سبزه ی تر چون بگرد آن لب میگون دمید
گو مشو غافل دل دیوانه از افسون او
در حضور غنچه گو بلبل زبان را بسته دار
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵
چند گیرد جام می کام از لب میگون او؟
ساقیا، بگذار، تا بر خاک ریزم خون او
قصه لیلی و مجنون پای تا سر خوانده ام
هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او
مهر آن مه را بجان خواهم، که بس لایق فتاد
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۸ - حکایت زلیخا و ملاقات او یوسف علیه السلام را
شد ضریری چهره ی گلگون او
شد کمانی قامت موزون او
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۸ - رفتن شیطان نزد هاجر به حیله گری و نومید شدنش
برد او را تا بریزد خون او
صد دریغ از آن رخ گلگون او
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۸۰ - حاضر نمودن ابن زیاد بد بنیاد اهل بیت پیغمبر
بخواهی اگر ریختن خون او
نبخشی براین جان محزون او
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱۰ - در حقیقت شعر و اصلاح ادبیات اسلامیه
سست اعصاب تو از افیون او
زندگانی قیمت مضمون او
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱۱ - در بیان اینکه تربیت خودی را سه مراحل است مرحلهٔ اول را اطاعت و مرحلهٔ دوم را ضبط نفس، و مرحله سوم را نیابت الهی نامیده اند: «مرحلهٔ اول اطاعت»
لاله پیهم سوختن قانون او
بر جهد اندر رگ او خون او
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۳ - در معنی حریت اسلامیه و سر حادثهٔ کربلا
سرخ رو عشق غیور از خون او
شوخی این مصرع از مضمون او