چو زین کار سام یل آگاه شد

پذیره سوی پورکی شاه شد

سپهدار نوذر چو آگاه شد

بدانست کش روز کوتاه شد

دل شاه ازان دیو بی‌راه شد

روانش ز اندیشه کوتاه شد

چو از رفتنش رستم آگاه شد

روانش ز اندیشه کوتاه شد

به شبگیر لهراسپ آگاه شد

غمی گشت و شادیش کوتاه شد

پدر چون ز گشتاسپ آگاه شد

بپیچید و شادیش کوتاه شد

ز کهرم چو لهراسپ آگاه شد

غمی گشت و با رنج همراه شد

چنین گفت رستم که بیگاه شد

ز رزم و ز بد دست کوتاه شد

سکندر چو از کارش آگاه شد

که دارا به تخت افسر ماه شد

سکندر چو از لشکر آگاه شد

بدانست کش روز کوتاه شد

چو دستور دید آن بر شاه شد

به رای بلند افسر ماه شد

چو از مهرشان شنگل آگاه شد

ز بدها گمانیش کوتاه شد

بپیچید خاقان چو آگاه شد

به رزم اندرون راه کوتاه شد

چوبندوی زان کشتن آگاه شد

برو تابش روز کوتاه شد

که اوچون ازین کشتن آگاه شد

همانا که با باد همراه شد

ازین ساختن حاجب آگاه شد

برو خواب وآرام کوتاه شد

ز تورانیان او چو آگاه شد

تو گفتی بر او روز کوتاه شد

سوی خیمهٔ باب گلشاه شد

همه لشکر از کارش آگاه شد

چو دستور شاه از وی آگاه شد

ز مهر دل اورا نکو خواه شد

به یک ماه چون یک شبه ماه شد

کُه سیم رنگش کم از کاه شد