چنین گفت پرمایه دهقان پیر
سخن هرچ زو بشنوی یادگیر
که از نامداران با فر و داد
ز مردان جنگی به فر ونژاد
چوخاقان چینی نبود از مهان
گذشته ز کسری بگرد جهان
همان تا لب رود جیحون ز چین
برو خواندندی بداد آفرین
سپهدار با لشکر و گنج و تاج
بگلزریون بودزان روی چاج
سخنهای کسری به گرد جهان
پراگنده شد درمیان مهان
به مردی و دانایی و فرهی
بزرگی وآیین شاهنشهی
خردمند خاقان بدان روزگار
همی دوستی جست با شهریار
یکی چند بنشست با رایزن
همه نامداران شدند انجمن
بدان دوستی را همی جای جست
همان از رد و موبدان رای جست
یکی هدیه آراست پس بیشمار
همه یاد کرد از در شهریار
ز اسبان چینی و دیبای چین
ز تخت وز تاج وز تیغ و نگین
طرایف که باشد به چین اندرون
بیاراست از هر دری برهیون
ز دینار چینی ز بهر نثار
به گنجور فرمود تا سی هزار
بیاورد و با هدیهها یار کرد
دگر را همه بار دینار کرد
سخنگوی مردی بجست از مهان
خردمند و گردیده گرد جهان
بفرمود تا پیش اوشد دبیر
ز خاقان یکی نامهای برحریر
نبشتند برسان ارژنگ چین
سوی شاه با صد هزار آفرین
گذر مرد را سوی هیتال بود
همه ره پر از تیغ و کوپال بود
ز سغد اندرون تا به جیحون سپاه
کشیده رده پیش هیتال شاه
گوی غاتفر نام سالارشان
به جنگ اندورن نامبردارشان
چو آگه شد از کار خاقان چین
وزان هدیهٔ شهریار زمین
ز لشکر جهاندیده گان را بخواند
سخن سر به سر پیش ایشان براند
چنین گفت باسرکشان غاتفر
که مارا بدآمد ز اختر به سر
اگر شاه ایران و خاقان چین
بسازند وز دل کنند آفرین
هراسست زین دوستی بهر ما
برین روی ویران شود شهرما
بباید یکی تاختن ساختن
جهان از فرستاده پرداختن
زلشکر یکی نامور برگزید
سرافراز جنگی چنانچون سزید
بتاراج داد آن همه خواسته
هیونان واسبان آراسته
فرستاده را سر بریدند پست
ز ترکان چینی سواری نجست
چوآگاهی آمد به خاقان چین
دلش گشت پر درد و سر پر ز کین
سپه را ز قجغارباشی براند
به چین وختن نامداری نماند
ز خویشان ارجاسب وافراسیاب
نپرداخت یک تن به آرام و خواب
برفتند یکسر به گلزریون
همه سر پر از خشم و دل پر زخون
سپهدار خاقان چین سنجه بود
همی به آسمان بر زد از خاک دود
ز جوش سواران به چاچ اندرون
چو خون شد به رنگ آب گلزریون
چو آگاه شد غاتفر زان سخن
که خاقان چینی چه افگند بن
سپاهی ز هیتالیان برگزید
که گشت آفتاب ازجهان ناپدید
زبلخ وز شگنان و آموی و زم
سلیح وسپه خواست و گنج درم
ز سومان وز ترمذ و ویسه گرد
سپاهی برآمد زهرسوی گرد
ز کوه و بیابان وز ریگ و شخ
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
چو بگذشت خاقان برود برک
توگفتی همی تیغ بارد فلک
سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پر چرغ
ز بس نیزه وتیغهای بنفش
درفشیدن گونه گونه درفش
بخارا پر از گرد وکوپال بود
که لشکرگه شاه هیتال بود
بشد غاتفر با سپاهی چو کوه
ز هیتال گرد آوردیده گروه
چو تنگ اندرآمد ز هر سو سپاه
ز تنگی ببستند بر باد راه
درخشیدن تیغهای سران
گراییدن گُرزهای گران
توگفتی که آهن زبان داردی
هوا گُرز را ترجمان داردی
یکی باد برخاست و گردی سیاه
بشد روشنایی ز خورشید و ماه
کشانی وسغدی شدند انجمن
پر از آب رو کودک و مرد وزن
که تا چون بود کارآن رزمگاه
کرا بردهد گردش هور وماه
یکی هفته آن لشکر جنگجوی
بروی اندر آورده بودند روی
به هر جای برتودهای کشته بود
ز خون خاک وسنک ارغوان گشته بود
ز بس نیزه و گُرز و کوپال و تیغ
توگفتی همی سنگ بارد ز میغ
نهان شد بگرد اندرون آفتاب
پر از خاک شد چشم پران عقاب
بهشتم سوی غاتفر گشت گرد
سیه شد جهان چوشب لاژورد
شکست اندر آمد به هیتالیان
شکستی که بستنش تا سالیان
ندیدند وهرکس کزیشان بماند
به دل در همی نام یزدان بخواند
پراگنده بر هر سویی خسته بود
همه مرز پر کشته و بسته بود
همی این بدان آن بدین گفت جنگ
ندیدیم هرگز چنین با درنگ
همانا نه مردم بُدند آن سپاه
نشایست کردن بدیشان نگاه
به چهره همه دیو بودند و دد
به دل دور ز اندیشه نیک و بد
ز ژوپین وز نیزه و گُرز و تیغ
تو گفتی ندانند راه گریغ
همه چهرهٔ اژدها داشتند
همه نیزه بر ابر بگذاشتند
همه چنگهاشان بسان پلنگ
نشد سیر دلشان تو گویی ز جنگ
یکی زین ز اسبان نبرداشتند
بخفتند و بر برف بگذاشتند
خورش بارگی را همه خار بود
سواری بخفتی دو بیدار بود
نداریم ما تاب خاقان چین
گذر کرد باید به ایرانزمین
گر ای دون که فرمان برد غاتفر
ببندد به فرمان کسری کمر
سپارد بدو شهر هیتال را
فرامش کند گُرز و کوپال را
وگرنه خود از تخمهٔ خوشنواز
گزینیم جنگاوری سرفراز
که او شاد باشد بنوشینروان
بدو دولت پیر گردد جوان
بگوید بدو کار خاقان چین
جهانی برو بر کنند آفرین
که با فر و برزست و بخش و خرد
همی راستی را خرد پرورد
نهادست بر قیصران باژ و ساو
ندارند با او کسی زور و تاو
ز هیتالیان کودک و مرد وزن
برین یک سخن برشدند انجمن
چغانی گوی بود فرخنژاد
جهانجوی پر دانش و بخش و داد
خردمند و نامش فغانیش بود
که با گنج و با لشکر خویش بود
بزرگان هیتال وخاقان چین
به شاهی برو خواندند آفرین
پس آگاهی آمد به شاه بزرگ
ز خاقان که شد نامدار سترگ
ز هیتال و گردان آن انجمن
که آمد ز خاقان بریشان شکن
ز شاه چغانی که با بخت نو
بیامد نشست از بر تخت نو
پراندیشه بنشست شاه جهان
ز گفتار بیدار کارآگهان
به ایوان بیاراست جای نشست
برفتند گردان خسروپرست
ابا موبد موبدان اردشیر
چوشاپور وچون یزدگرد دبیر
همان بخردان نماینده راه
نشستند یک سر بر تخت شاه
چنین گفت کسری که ای بخردان
جهان گشته و کار دیده ردان
یکی آگهی یافتم ناپسند
سخنهای ناخوب و ناسودمند
ز هیتال وز ترک وخاقان چین
وزان مرزبانان توران زمین
بی اندازه لشکر شدند انجمن
ز چاچ وز چین وز ترک و ختن
یکی هفته هیتال با ترک و چین
ز اسبان نبرداشتند ایچ زین
به فرجام هیتال برگشته شد
دو بهره مگر خسته و کشته شد
بدان نامداری که هیتال بود
جهانی پر از گُرز وکوپال بود
شگفتست کآمد بریشان شکست
سپهبد مباد ایچ با رای پست
اگر غاتفر داشتی نام و رای
نبردی سپهر آن سپه را ز جای
چوشد مرز هیتالیان پر ز شور
بجستند از تخم بهرام گور
نو آیین یکی شاه بنشاندند
به شاهی برو آفرین خواندند
نشستست خاقان بدان روی چاج
سرافراز با لشگر و گنج تاج
ز خویشان ارجاسب و افراسیاب
جز از مرز ایران نبینند به خواب
ز پیروزی لشکر غاتفر
همیبرفرازد به خورشید سر
سزد گر نباشیم همداستان
که خاقان نخواند چنین داستان
که تا آن زمین پادشاهی مراست
که دارند ازو چینیان پشت راست
همه زیردستان از ایشان به رنج
سپرده بدیشان زن و مرد و گنج
چه بینید یکسر کنون اندرین
چه سازیم با ترک وخاقان چین
بزرگان داننده برخاستند
همه پاسخش را بیاراستند
گرفتند یک سر برو آفرین
که ای شاه نیک اختر و پاکدین
همه مرز هیتال آهرمنند
دورویند واین مرز را دشمنند
بریشان سزد هرچ آید ز بد
هم از شاه گفتار نیکو سزد
ازیشان اگر نیستی کین و درد
جز از خون آن شاه آزادمرد
بکشتند پیروز را ناگهان
چنان شهریاری چراغ جهان
مبادا که باشند یک روز شاد
که هرگز نخیزد ز بیداد داد
چنینست بادافره دادگر
همان بدکنش را بد آید به سر
ز خاقان اگر شاه راند سخن
که دارد به دل کین و درد کهن
سزد گر ز خویشان افراسیاب
بدآموز دارد دو دیده پرآب
دگر آنک پیروز شد دل گرفت
اگر زو بترسی نباشد شگفت
ز هیتال وز لشکر غاتفر
مکن یاد وتیمار ایشان مخور
ز خویشان ارجاسب و افراسیاب
زخاقان که بنشست ازان روی آب
به روشن روان کار ایشان بساز
تویی درجهان شاه گردن فراز
فروغ از تو گیرد روان و خرد
انوشه کسی کو روان پرورد
تو داناتری از بزرگ انجمن
نبایدت فرزانه و رای زن
تو را زیبد اندر جهان تاج وتخت
که با فر و برزی و با رای و بخت
اگر شاه سوی خراسان شود
ازین پادشاهی هراسان شود
هرآن گه که بینند بیشاه بوم
زمان تا زمان لشکر آید ز روم
از ایرانیان باز خواهند کین
نماند بروبوم ایران زمین
نه کس پای بر خاک ایران نهاد
نه زین پادشاهی ببد کرد یاد
اگر شاه را رای کینست وجنگ
ازو رام گردد به دریا نهنگ
چو بشنید ز ایرانیان شهریار
ز بزم وز پرخاش وز کارزار
کسی را نبد گرد رزم آرزوی
به بزم و بناز اندرون کرده خوی
بدانست شاه جهان کدخدای
که اندر دل بخردان چیست رای
چنین داد پاسخ که یزدان سپاس
کزو دارم اندر دو گیتی هراس
که ایشان نجستند جز خواب وخورد
فراموش کردند گرد نبرد
شما را بر آسایش و بزمگاه
گران شد چنینتان سر از رزمگاه
تن آسان شود هرک رنج آورد
ز رنج تنش باز گنج آورد
به نیروی یزدان سرماه را
بسیجیم یک سر همه راه را
به سوی خراسان کشم لشکری
بخواهم سپاهی ز هرکشوری
جهان از بدان پاک بیخوکنم
بداد ودهش کشوری نو کنم
همه نامداران فروماندند
به پوزش برو آفرین خواندند
که ای شاه پیروز با فر و داد
زمانه به دیدار توشاد باد
همه نامداران تو را بندهایم
به فرمان و رایت سرافگندهایم
هرآنگه که فرمان دهد کارزار
نبیند ز ما کاهلی شهریار
ازان پس چو بنشست با رایزن
بزرگان وکسری شدند انجمن
همیبود ازین گونه تا ماه نو
برآمد نشست از برگاه نو
تو گفتی که جامی ز یاقوت زرد
نهادند بر چادر لاژورد
بدیدند بر چهرهٔ شاه ماه
خروشی برآمد ز درگاه شاه
چو برزد سر از کوه رخشان چراغ
زمین شد به کردار زرین جناغ
خروش آمد و نالهٔ گاو دم
ببستند بر پیل رویینه خم
دمادم به لشکر گه آمد سپاه
تبیره زنان برگرفتند راه
بدرگاه شد یزدگرد دبیر
ابا رایزن موبد اردشیر
نبشتند نامه به هر کشوری
بهر نامداری و هرمهتری
که شد شاه با لشکر از بهر رزم
شما کهتری را مسازید بزم
بفرمود نامه بخاقان چین
فغانیش راهم بکرد آفرین
یکی لشکری از مداین براند
که روی زمین جز بدریا نماند
زمین کوه تاکوه یک سر سپاه
درفش جهاندار بر قلبگاه
یکی لشکری سوی گرگان کشید
که گشت آفتاب از جهان ناپدید
بیاسود چندی ز بهر شکار
همیگشت درکوه و در مرغزار
بسغد اندرون بود خاقان که شاه
به گرگان همی رای زد با سپاه
ز خویشان ارجاسب و افراسیاب
شده سغد یکسر چو دریای آب
همیگفت خاقان سپاه مرا
زمین برنتابد کلاه مرا
از ایدر سپه سوی ایران کشیم
وز ایران به دشت دلیران کشیم
همه خاک ایران به چین آوریم
همان تازیان را بدین آوریم
نمانم که کس تاج دارد نه تخت
نه اورنگ شاهی نه از تخت بخت
همیبود یک چند باگفت وگوی
جهانجوی با لشکری جنگجوی
چنین تا بیامد ز شاه آگهی
کز ایران بجنبید با فرهی
وزان بخت پیروزی و دستگاه
ز دریا به دریا کشیده سپاه
بپیچید خاقان چو آگاه شد
به رزم اندرون راه کوتاه شد
به اندیشه بنشست با رایزن
بزرگان لشکر شدند انجمن
سپهدار خاقان به دستور گفت
که این آگهی خوار نتوان نهفت
شنیدم که کسری به گرگان رسید
همه روی کشور سپه گسترید
ندارد همانا ز ما آگاهی
وگر تارک از رای دارد تهی
ز چین تا به جیحون سپاه منست
جهان زیر فر کلاه منست
مرا پیش او رفت باید به جنگ
بپوشد درم آتش نام وننگ
گماند کزو بگذری راه نیست
و گر در زمانه جز او شاه نیست
بیاگاهد اکنون چومن جنگجوی
شوم با سواران چین پیش اوی
خردمند مردی به خاقان چین
چنین گفت کای شهریار زمین
تو با شاه ایران مکن رزم یاد
مده پادشاهی و لشکر به باد
ز شاهان نجوید کسی جای اوی
مگر تیره باشد دل و رای اوی
که با فر او تخت را شاه نیست
بدیدار او در فلک ماه نیست
همی باژ خواهد ز هند وز روم
ز جایی که گنجست و آباد بوم
خداوند تاجست و زیبای تخت
جهاندار و بیدار و پیروز بخت
چوبشنید خاقان ز موبد سخن
یکی رای شایسته افگند بن
چنین گفت با کاردان راهجوی
که این را چه بیند خردمند روی
دوکارست پیش اندرون ناگزیر
که خامش نشاید بدن خیره خیر
که آن را به پایان جز از رنج نیست
به از بر پراگندن گنج نیست
ز دینار پوشش نیاید نه خورد
نه گستردنی روز ننگ و نبرد
بدو ایمنی باید و خوردنی
همان پوشش و نغز گستردنی
هرآنکس که از بد هراسان شود
درم خوار گیرد تن آسان شود
ز لشکر سخنگوی ده برگزید
که دانند گفتار دانا شنید
یکی نامه بنبشت با آفرین
سخندان چینی چو ار تنگ چین
برفت آن خرد یافته ده سوار
نهان پرسخن تا درشهریار
به کسری چو برداشتند آگهی
بیاراست ایوان شاهنشهی
بفرمود تا پرده برداشتند
ز درگاهشان شاد بگذاشتند
برفتند هر ده برشهریار
ابا نامه و هدیه و با نثار
جهاندار چون دید بنواختشان
ز خاقان بپرسید و بنشاختشان
نهادند سر پیش او بر زمین
بدادند پیغام خاقان چین
به چینی یکی نامهای برحریر
فرستاده بنهاد پیش دبیر
دبیر آن زمان نامه خواندن گرفت
همه انجمن ماند اندر شگفت
سر نامه بود از نخست آفرین
ز دادار بر شهریار زمین
دگر سر فرازی و گنج و سپاه
سلیح وبزرگی نمودن به شاه
سه دیگر سخن آنک فغفور چین
مراخواند اندر جهان آفرین
مرا داد بیآرزو دخترش
نجویند جز رای من لشکرش
وزان هدیه کز پیش نزدیک شاه
فرستاد وهیتال بستد ز راه
بران کینه رفتم من از شهر چاج
که بستانم از غاتفر گنج وتاج
بدان گونه رفتم ز گلزریون
که شد لعلگون آب جیحون ز خون
چو آگاهی آمد به ماچین و چین
بگوینده برخواندیم آفرین
ز پیروزی شاه ومردانگی
خردمندی و شرم و فرزانگی
همه دوستی بودی اندرنهان
که جوییم باشهریار جهان
چو آن نامه بشنید و گفتار اوی
بزرگی ومردی وبازار اوی
فرستاده راجایگه ساختند
ستودند بسیار و بنواختند
چو خوان ومی آراستی میگسار
فرستاده راخواستی شهریار
ببودند یک ماه نزدیک شاه
به ایوان بزم و به نخچیرگاه
یکی بارگه ساخت روزی به دشت
ز گردسواران هوا تیره گشت
همه مرزبانان زرین کمر
بلوچی و گیلی به زرین سپر
سراسر بدان بارگاه آمدند
پرستنده نزدیک شاه آمدند
چوسیصدز پیلان زرین ستام
ببردند وشمشیر زرین نیام
درخشیدن تیغ و ژوپین وخشت
تو گویی که زر اندر آهن سرشت
بدیبا بیاراسته پشت پیل
بدو تخت پیروزه هم رنگ نیل
زمین پرخروش وهوا پر ز جوش
همی کر شد مردم تیزگوش
فرستادهٔ بردع وهند و روم
ز هر شهریاری ز آباد بوم
ز دشت سواران نیزه گزار
برفتند یک سر سوی شهریار
به چینی نمود آنک شاهی کراست
ز خورشید تا پشت ماهی کراست
هوا پر شد از جوش گرد سوار
زمین پرشد از آلت کار زار
به دشت اندر آورد گه ساختند
سواران جنگی همیتاختند
به کوپال و تیغ و بتیر و کمان
بگشتند گردنکشان یک زمان
همه دشت ژوپینزن و نیزهدار
به یک سو پیاده به یک سو سوار
فرستادهگان را ز هر کشوری
ز هر نامداری و هر مهتری
شگفت آمد از لشکر و ساز اوی
همان چهره و نام وآواز اوی
فرستادگان یک به دیگر به راز
بگفتند کین شاه گردنفراز
هنر جوید وهیچ پیچد عنان
به کردار پیکر نماید سنان
هنر گر نمودی به ما شهریار
ازو داشتی هر یکی یادگار
چو هریک برفتی برشاه خویش
سخن داشتی یارهمراه خویش
بگفتی که چون شاه نوشینروان
بدیده نبینند پیر و جوان
سخن هرچ گفتند اندر نهان
بگفتند با شهریار جهان
به گنجور فرمود پس شهریار
که آرد به دشت آلت کارزار
بیاورد خفتان وخود و زره
بفرمود تا برگشاید گره
گشاده برون کرد زورآزمای
نبرداشتی جوشن او زجای
همان خود و خفتان و کوپال اوی
نبرداشتی جز بر و یال اوی
کمانکش نبودی به لشکر چنوی
نه ازنامداران چنان جنگجوی
به آوردگه رفت چون پیل مست
یکی گُرزه گاو پیکر به دست
به زیر اندرون با رهٔ گامزن
ز بالای او خیره شد انجمن
خروش آمد و ناله کرنای
هم از پشت پیلان جرنگ درای
تبیره زنان پیش بردند سنج
زمین آمد از سم اسبان به رنج
شهنشاه با خود و گبر و سنان
چپ و راست گردان و پیچان عنان
فرستادگان خواندند آفرین
یکایک نهادند سر بر زمین
به ایوان شد از دشت شاه جهان
یکایک برفتند با اومهان
بفرمود تا پیش او شد دبیر
ابا موبد موبدان اردشیر
به قرطاس برنامهٔ خسروی
نویسنده بنوشت بر پهلوی
قلم چون دو رخ را به عنبر بشست
سرنامه کرد آفرین از نخست
بران دادگر کوسپهر آفرید
بلندی وتندی و مهر آفرید
همه بندهگانیم و او پادشاست
خرد برتوانایی او گواست
نفس جز به فرمان اونشمرد
پی مور بی او زمین نسپرد
ازو خواستم تا مگر آفرین
رساند ز ما سوی خاقان چین
نخست آنک گفتی ز هیتالیان
کزان گونه بستند بد را میان
به بیداد بر خیره خون ریختند
به دام نهاده خود آویختند
اگر بد کنش زور دارد چو شیر
نباید که باشد به یزدان دلیر
چوایشان گرفتند راه پلنگ
تو پیروز گشتی برایشان به جنگ
و دیگر که گفتی ز گنج و سپاه
ز نیروی فغفور و تخت و کلاه
کسی کز بزرگی زند داستان
نباشد خردمند همداستان
توتخت بزرگی ندیدی نه تاج
شگفت آمدت لشکر و مرز چاج
چنین باکسی گفت باید که گنج
نبیند نه لشکر نه رزم و نه رنج
بزرگان گیتی مرا دیدهاند
کسان کم ندیدند بشنیدهاند
که دریای چین را ندارم به آب
شود کوه از آرام من درشتاب
سراسر زمین زیر گنج منست
کجا آب وخاکست رنج منست
سه دیگر کجا دوستی خواستی
به پیوند ما دل بیاراستی
همی بزم جویی مرا نیست رزم
نه خرد کسی رزم هرگز به بزم
و دیگر که با نامبردار مرد
نجوید خردمند هرگز نبرد
بویژه که خود کرده باشد به جنگ
گه رزم جستن نجوید درنگ
بسی دیده باشد گه کارزار
نخواهد گه رزم آموزگار
دل خویش باید که درجنگ سخت
چنان رام دارد که با تاج و تخت
تو را یار بادا جهان آفرین
بماناد روشن کلاه و نگین
نهادند برنامه بر مهر شاه
بیاراست آن خسروی تاج و گاه
برسم کیان خلعت آراستند
فرستاده را پیش اوخواستند
ز پیغام هرچش به دل بود نیز
به گفتار بر نامه بفزود نیز
بخوبی برفتند ز ایوان شاه
ستایش کنان برگرفتند راه
رسیدند پس پیش خاقان چین
سراسر زبانها پر از آفرین
جهاندیده خاقان بپردخت جای
بیامد برتخت او رهنمای
فرستادهگان راهمه پیش خواند
ز کسری فراوان سخنها براند
نخست ازهش و دانش و رای اوی
ز گفتار و دیدار و بالای او
دگر گفت چندست با او سپاه
ازیشان که دارد نگین و کلاه
ز داد وز بیداد وز کشورش
هم از لشکر و گنج وز افسرش
فرستاده گویا زبان برگشاد
همه دیدها پیش او کرد یاد
به خاقان چین گفت کای شهریار
تواو را بدین زیردستی مدار
بدین روزگاری که ما نزد اوی
ببودیم شادان دل و تازه روی
به ایوان رزم و به دشت شکار
ندیدیم هرگز چنو شهریار
به بالای سروست و هم زور پیل
به بخشندگی همچو دریای نیل
چو برگاه باشد سپهر وفاست
به آورد گه هم نهنگ بلاست
اگر تیز گردد بغرد چو ابر
از آواز او رام گردد هژبر
وگر میگسارد به آواز نرم
همی دل ستاند به گفتار گرم
خجسته سرو شست بر گاه و تخت
یکی بارور شاخ زیبا درخت
همه شهر ایران سپاه ویند
پرستندگان کلاه ویند
چوسازد به دشت اندرون بارگاه
نگنجد همی درجهان آن سپاه
همه گُرزداران با زیب وفر
همه پیشکاران به زرین کمر
ز پیل وز بالا و از تخت عاج
ز اورنگ وز یاره و طوق و تاج
کس آیین او رانداند شمار
به گیتی جز از دادگر شهریار
اگر دشمنش کوه آهن شود
بر خشم او چشم سوزن شود
هرآنکس که سیر آید از روزگار
شود تیز وبا او کند کارزار
چوخاقان چین آن سخنها شنید
بپژمرد وشد چون گل شنبلید
دلش زان سخنها بدو نیم شد
وز اندیشه مغزش پر از بیم شد
پراندیشه بنشست با رایزن
چنین گفت با نامدار انجمن
که ای بخردان روی این کارچیست
پراندیشه وخسته ز آزار کیست
نباید که پیروز گشته به جنگ
همه نامها بازگردد به ننگ
ز هرگونهٔ موبدان خواستند
چپ و راست گفتند و آراستند
چنین گفت خاقان که اینست راه
که مردم فرستیم نزدیک شاه
به اندیشه در کار پیشی کنیم
بسازیم با شاه وخویشی کنیم
پس پرده ما بسی دخترست
که برتارک بانوان افسرست
یکی را به نام شهنشه کنیم
ز کار وی اندیشه کوته کنیم
چو پیوند سازیم با او به خون
نباشد کس اورا به بد رهنمون
بدو نازش وسرفرازی بود
وزو بگذری جنگ و بازی بود
ردان را پسند آمد این رایشاه
به آواز گفتند کاین است راه
ز لشکر سه پرمایه را برگزید
که گویند و دانند پاسخ شنید
درگنج دینار بگشاد و گفت
که گوهر چرا باید اندر نهفت
اگر نام راباید و ننگ را
وگر بخشش و رزم و آهنگ را
یکی هدیهای ساخت کاندر جهان
کسی آن ندید از کهان ومهان
دبیر جهاندیده را پیش خواند
سخن هرچ بودش به دل در براند
نخست آفرین کرد برکردگار
توانا ودانا و پروردگار
خداوند کیوان و خورشید وماه
خداوند پیروزی ودستگاه
ز بنده نخواهد جز از راستی
نجوید به داد اندرون کاستی
ازو باد برشاه ایران درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود
خداوند دانایی وتاج وتخت
ز پیروزگر یافته کام و بخت
بداند جهاندار خسرونژاد
خردمند با سنگ و فرهنگ و راد
که مردم به مردم بوند ارجمند
اگر چند باشد بزرگ و بلند
فرستادگان خردمند من
که بودند نزدیک پیوند من
ازان بارگه چون بدین بارگاه
رسیدند وگفتند چندی ز شاه
ز داد وخردمندی و بخت اوی
ز تاج و سرافرازی و تخت اوی
چنان آرزو خاست کز فر تو
بباشیم در سایهٔ پر تو
گرامی تر از خون دل چیز نیست
هنرمند فرزند با دل یکیست
یکی پاک دامن که آهستهتر
فزونتر بدیدار وشایستهتر
بخواهد ز من گر پسند آیدش
همانا که این سودمند آیدش
نباشد جدا مرز ایران ز چین
فزاید ز ما درجهان آفرین
پس اندر نبشتند چینی حریر
ببردند با مهر پیش وزیر
سه مرد گرانمایه وچربگوی
گزین کرد خاقان ز خویشان اوی
برفتند زان بارگاه بلند
به ایران به نزدیک شاه ارجمند
چو بشنید کسری بیاراست تاج
نشست از بر خسروی تخت عاج
سه مرد گرانمایه و هوشمند
رسیدند نزدیک تخت بلند
سه بدره ز دینار چون سی هزار
ببردند و کردند پیشش نثار
ز زرین و سیمین و دیبای چین
درفشانتر ازآسمان بر زمین
فرستادگان را چو بنشاختند
به چینی زبان آفرین ساختند
سزاوار ایشان یکی جایگاه
همانگه بیاراست دستور شاه
بگشت اندرین نیز یک شب سپهر
چو برزد سر از کوه تابنده مهر
نشست از برتخت پیروز شاه
ز یاقوت بنهاد بر سر کلاه
بفرمود تاموبد و رایزن
برفتند با نامدار انجمن
چنین گفت کان نامهٔ برحریر
بیارند و بنهند پیش دبیر
همه نامداران نشستند گرد
خرامان بر شاه شد یزدگرد
چو آن نامه بر شاه ایران بخواند
همه انجمن در شگفتی بماند
ز بس خوبی و پوزش وآفرین
که پیدا بد از گفت خاقان چین
همه سرفرازان پرهیزکار
ستایش گرفتند برشهریار
که یزدان سپاس و بدویم پناه
که ننشست یک شاه بر پیشگاه
به پیروزی و فرو اورند شاه
بخوبی ونرمی و پیوند شاه
همه دشمنان پیش تو بندهاند
وگر کهتری راسرافگندهاند
همه بیم زان لشکر چاج بود
ز خاقان که با گنج و با تاج بود
به فر شهنشاه شد نیکخواه
همی راه جوید به نزدیک شاه
هرآنکس که دارد ز گردان خرد
تن آسانی و راستی پرورد
چودانست خاقان که او تاو شاه
ندارد به پیوند او جست راه
نباید بدین کار کردن درنگ
که کس را ز پیوند اونیست ننگ
ز چین تا بخارا سپاه ویند
همه مهتران نیک خواه ویند
چو بشنید گفتار آن بخردان
بزرگان و بیداردل موبدان
ز بیگانه ایوان بپرداختند
فرستاده را پیش بنشاختند
شهنشاه بسیار بنواختشان
به نزدیکی تخت بنشاختشان
پیام جهاندار بگزاردند
براسب سخن پای بفشاردند
چو بشنید شاه آن سخنهای گرم
ز گردان چینی به آواز نرم
چنین داد پاسخ که خاقان چین
بزرگست و با دانش وآفرین
به فرزند پیوند جوید همی
رخ دوستی را بشوید همی
هرآنکس که دارد روانش خرد
به چشم خرد کارها بنگرد
بسازیم و این رای فرخ نهیم
سخن هرچ گفتست پاسخ دهیم
چنان باید اکنون که خاقان چین
دل ماکند شاد بر به گزین
کسی را فرستم که دارد خرد
شبستان او سر به سر بنگرد
یکی برگزیند که نامی ترست
به خاقان چین برگرامی ترست
ببیند که تا چون بود مادرش
بود از نژاد کیان گوهرش
چواین کرده باشد که کردیم یاد
سخن را به پیوستگی داد داد
فرستادگان خواندند آفرین
که از شاه شادست خاقان چین
که در پرده پوشیده رویان اوی
ز دیدار آنکس نپوشند روی
شهنشاه بشنید ز ایشان سخن
برو تازه شد روزگار کهن
نویسندهٔ نامه را پیش خواند
ز خاقان فراوان سخنها براند
بفرمود تا نامه پاسخ نبشت
گزیده سخنهای فرخ نبشت
نخست آفرین کرد بر کردگار
جهاندار پیروز و پروردگار
به فرمان اویست گیتی به پای
همویست بر نیک و بد رهنمای
کسی راکه خواهد کند ارجمند
ز پستی برآرد به چرخ بلند
دگر مانده اندر بد روزگار
چو نیکی نخواهد بدو کردگار
بهرنیکی از وی شناسم سپاس
وگر بد کنم زو دل اندر هراس
نباید که جان باشد اندر تنم
اگر بیم و امید از و برکنم
رسید این فرستادهٔ به آفرین
ابا گرم گفتار خاقان چین
شنیدم ز پیوستگی هرچ گفت
ز پاکان که او دارد اندر نهفت
مرا شاد شد دل زپیوند تو
بویژه ز پوشیده فرزند تو
فرستادم اینک یکی هوشمند
که دارد خرد جان او را ببند
بیاید بگوید همه راز من
ز فرجام پیوند و آغاز من
همیشه تن و جانت پرشرم باد
دلت شاد و پشتت به ما گرم باد
نویسنده چون خامه بیکار گشت
بیاراست قرطاس واندر نوشت
همان چون سرشک قلم کرد خشک
نهادند مهری بروبر ز مشک
برایشان یکی خلعت افگند شاه
کزان ماند اندر شگفتی سپاه
گزین کرد کسری خردمند و راد
کجا نام او بود مهران ستاد
ز ایرانیان نامور صد سوار
سخنگوی و شایسته و نامدار
چنین گفت کسری به مهران ستاد
که رو شاد و پیروز با مهر و داد
زبان وگمان بایدت چربگوی
خرد رهنمای ودل آزر مجوی
شبستان او را نگه کن نخست
بد و نیک بایدکه دانی درست
به آرایش چهره و فر و زیب
نباید که گیرندت اندر فریب
پس پردهٔ او بسی درخترست
که با فر و بالا و با افسرست
پرستار زاده نیاید به کار
اگر چند باشد پدر شهریار
نگر تا کدامست با شرم و داد
به مادر که دارد ز خاتون نژاد
نبیره جهاندار فغفور چین
ز پشت سپهدار خاقان چین
اگر گوهرتن بود با نژاد
جهان زو شود شاد او نیز شاد
چوبشنید مهران ستاد این ز شاه
بسی آفرین کرد بر تاج و گاه
برفت از بر گاه گیتیفروز
به فرخنده فال و بخرداد روز
به خاقان چین آگهی شد که شاه
فرستاده مهران ستاد و سپاه
چوآمد به نزدیک خاقان چین
زمین را ببوسید و کرد آفرین
جهانجوی چون دید بنواختش
یکی نامور جایگه ساختش
ازان کارخاقان پراندیشه گشت
به سوی شبستان خاتون گذشت
سخنهای نوشینروان برگشاد
ز گنج وز لشکر بسی کرد یاد
بدو گفت کین شاه نوشینروان
جوانست و بیدار و دولت جوان
یکی دختری داد باید بدوی
که ما را فزاید بدو آبروی
تو را در پس پرده یک دخترست
کجا بر سر بانوان افسرست
مرا آرزویست از مهر اوی
که دیده نبردارم از چهر اوی
چهارست نیز از پرستندگان
پرستار و بیداردل بندگان
از ایشان یکی را سپارم بدوی
برآسایم از جنگ وز گفت و گوی
بدو گفت خاتون که با رای تو
نگیرد کس اندر جهان جای تو
برین گونه یک شب بپیمود خواب
چنین تا برآمد ز کوه آفتاب
بیامد بدر گاه مهران ستاد
برتخت او رفت و نامه بداد
چوآن نامه برخواند خاقان چین
ز پیمان بخندید وز به گزین
کلید شبستان بدو داد و گفت
برو تا کرا بینی اندر نهفت
پرستار با او بیامد چهار
که خاقان بدیشان بدی استوار
چومهران ستاد آن سخنها شنید
بیاورد با استواران کلید
درحجره بگشاد و اندر شدند
پرستندگان داستانها زدند
که آن راکه اکنون تو بینی بداد
ستاره ندیدست و خورشید و باد
شبستان بهشتی شد آراسته
پر از ماه و خورشید و پرخواسته
پری چهره بر گاه بنشست پنج
همه برسران تاج و در زیر گنج
مگر دخت خاتون که افسر نداشت
همان یاره وطوق وگوهرنداشت
یکی جامهٔ کهنه بد بر برش
کلاهی زمشک ایزدی بر سرش
ز کرده به رخ بر نگارش نبود
جز آرایش کردگارش نبود
یکی سرو بد بر سرش ماه نو
فروزان ز دیدار او گاه نو
چومهران ستاد اندرو بنگرید
یکی را بدیدار چون او ندید
بدانست بینادل رای راد
که دورند خاقان وخاتون ز داد
به دستار ودستان همی چشم اوی
بپوشید وزان تازه شد خشم اوی
پرستنده را گفت نزدیک شاه
فراوان بود یاره و تاج و گاه
من این را که بیتاج و آرایشست
گزیدم که این اندر افزایشست
به رنج از پی به گزین آمدم
نه از بهر دیبای چین آمدم
بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگویی همی یک سخن دلپذیر
تو آن را که با فر و زیبست و رای
دل فروز گشته رسیده به جای
به بالای سرو و به رخ چون بهار
بداند پرستیدن شهریار
همی کودکی نارسیده به جای
برو برگزینی نه ای پاکرای
چنین پاسخ آورد مهران ستاد
که خاقان اگر سر بپیچد ز داد
بداند که شاه جهان کدخدای
بخواند مرا نیز ناپاک رای
من این را پسندم که بیتخت عاج
ندارد ز بن یاره وطوق وتاج
اگر مهتران این نبینند رای
چو فرمان بود باز گردم به جای
نگه کرد خاقان به گفتار اوی
شگفت آمدش رای وکردار اوی
بدانست کان پیر پاکیزه مغز
بزرگست و شایسته کار نغز
خردمند بنشست با رایزن
بپالود زایوان شاه انجمن
چو پردخته شد جایگاه نشست
برفتند با زیج رومی بدست
ستاره شناسان و کندآوران
هرآنکس که بودند ز ایشان سران
بفرمود تا هر کرا بود مهر
بجستند یک سر شمار سپهر
همیکرد موبد به اختر نگاه
زکردار خاقان و پیوند شاه
چنین گفت فرجام کای شهریار
دلت را ببد هیچ رنجه مدار
که این کار جز بر بهی نگذرد
ببد رای دشمن جهان نسپرد
چنینست راز سپهر بلند
همان گردش اختر سودمند
کزین دخت خاقان وز پشت شاه
بیاید یکی شاه زیبای گاه
برو شهریاران کنند آفرین
همان پرهنر سرفرازان چین
چو بشنید خاقان دلش گشت خوش
بخندید خاتون خورشیدفش
چو از چاره دلها بپرداختند
فرستاده را پیش بنشاختند
بگفتند چیزی که بایست گفت
ز فرزند خاتون که بد در نهفت
بپذرفت مهران ستاد از پدر
به نام شهنشاه پیروزگر
میانجی بپذرفت خاقان به داد
همان راکه دارد ز خاتون نژاد
پرستندگان با نثار آمدند
به شادی بر شهریار آمدند
وزان پس یکی گنج آراسته
بدو در ز هر گونهای خواسته
ز دینار و ز گوهر و طوق و تاج
همان مهر پیروزه و تخت عاج
یکی دیگر ازعود هندی به زر
برو بافته چند گونه گهر
ابا هر یکی افسری شاهوار
صد اسب و صد استر به زین و به بار
شتر بارکرده ز دیبای چین
بیاراسته پشت اسبان به زین
چهل را ز دیبای زربفت گون
کشیده زبر جد به زر اندرون
صد اشتر ز گستردنی بار کرد
پرستنده سیصد پدیدار کرد
همیبود تاهرکسی برنشست
برآیین چین با درفشی بدست
بفرمود خاقان پیروزبخت
که بنهند برکوههٔ پیل تخت
برو بافته شوشهٔ سیم و زر
به شوشه درون چند گونه گهر
درفشی درفشان به دیبای چین
که پیدا نبودی ز دیبا زمین
به صد مردش از جای برداشتند
ز هامون به گردون برافراشتند
ز دیبا بیاراست مهدی به زر
به مهد اندرون نابسوده گهر
چو سیصد پرستار با ماهروی
برفتند شاداندل و راهجوی
فرستاد فرزند را نزد شاه
سپاهی همیرفت با او به راه
پرستنده پنجاه و خادم چهل
برو برگذشتند شادان به دل
چوپردخته شد زان بیامد دبیر
بیاورد مشک و گلاب وحریر
یکی نامه بنوشت ار تنگوار
پر آرایش و بوی و رنگ و نگار
نخستین ستود آفریننده را
جهاندار و بیدار و بیننده را
که هرچیز کو سازد اندر بوش
بران سو بود بندگان را روش
شهنشاه ایران مرا افسرست
نه پیوند او از پی دخترست
که تامن شنیدستم از بخردان
بزرگان و بیدار دل موبدان
ز فر و بزرگی و اورند شاه
بجستم همی رای و پیوند شاه
که اندر جهان سر به سر دادگر
جهاندار چون او نبندد کمر
به مردی و پیروزی و دستگاه
به فر و بنیرو و تخت و کلاه
به رادی و دانش به رای وخرد
ورا دین یزدان همیپرورد
فرستادم اینک جهان بین خویش
سوی شاه کسری به آیین خویش
بفرمودهام تا بود بندهوار
چوشاید پس پردهٔ شهریار
خرد گیرد از فر و فرهنگ اوی
بیاموزد آیین و آهنگ اوی
که بخت وخرد رهنمون تو باد
بزرگی ودانش ستون تو باد
نهادند مهر از بر مشک چین
فرستاده را داد و کرد آفرین
یکی خلعت از بهر مهران ستاد
بیاراست کان کس ندارد به یاد
که دادی کسی از مهان جهان
فرستاده را آشکار ونهان
همان نیز یارانش را هدیه داد
ز دینار وز مشکشان کرد شاد
همیرفت با دختر وخواسته
سواران و پیلان آراسته
چنین تا لب رود جیحون کشید
به مژگان همی از دلش خون کشید
همیبود تا رود بگذاشتند
ز خشکی بران روی برداشتند
ز جیحون دلی پر زخون بازگشت
ز فرزند با درد انباز گشت
جو آگاهی آمد ز مهران ستاد
همی هر کس آن مژده را هدیه داد
یکایک همیخواندند آفرین
ابرشاه ایران وسالار چین
دلی شاد با هدیه و با نثار
همه مهربان و همه دوستار
ببستند آذین به شهر و به راه
درم ریختند از بر تخت شاه
به آموی و راه بیابان مرو
زمین بود یک سر چو پر تذرو
چنین تا به بسطام وگرگان رسید
تو گفتی زمین آسمان را ندید
زآیین که بستند بر شهر و دشت
براهی که لشکر همیبرگذشت
وز ایران همه کودک و مرد و زن
به راه بت چین شدند انجمن
ز بالا بر ایشان گهر ریختند
به پی زعفران و درم بیختند
برآمیخته طشتهای خلوق
جهان پرشد از نالهٔ کوس و بوق
همه یال اسبان پر از مشک ومی
شکر با درم ریخته زیر پی
ز بس نالهٔ نای و چنگ و رباب
نبد بر زمین جای آرام وخواب
چوآمد بت اندر شبستان شاه
به مهد اندرون کرد کسری نگاه
یکی سرو دین از برش گرد ماه
نهاده به مه بر ز عنبر کلاه
کلاهی به کردار مشکین زره
ز گوهر کشیده گره برگره
گره بسته از تار و برتافته
به افسون یک اندر دگر بافته
چو از غالیه برگل انگشتری
همه زیر انگشتری مشتری
درو شاه نوشینروان خیره ماند
برو نام یزدان فراوان بخواند
سزاوار او جای بگزید شاه
بیاراستند از پی ماه گاه
چو آگاهی آمد به خاقان چین
ز ایران و ز شاه ایران زمین
وزان شادمانی به فرزند اوی
شدن شاد وخرم به پیوند اوی
بپردخت سغد وسمرقند وچاج
به قجغار باشی فرستاد تاج
ازین شهرها چون برفت آن سپاه
همی مرزبانان فرستاد شاه
جهان شد پر از داد نوشینروان
بخفتند بردشت پیر و جوان
یکایک همیخواندند آفرین
ز هر جای برشهریار زمین
همه دست برداشته به آسمان
که ای کردگار مکان و زمان
تو این داد بر شاه کسری بدار
بگردان ز جانش بد روزگار
که از فر و اورند او در جهان
بدی دور گشت آشکار و نهان
به نخجیر چون او به گرگان رسید
گشاده کسی روی خاقان ندید
بشد خواب وخورد از سواران چین
سواری نبرداشت از اسب زین
پراگنده شد ترک سیصد هزار
به جایی نبد کوشش کارزار
کمانی نبایست کردن به زه
نه که بد از ایدر نه چینی نه مه
بدین سان بود فر و برز کیان
به نخچیر آهنگ شیر ژیان
که نام وی و اختر شاه بود
که هم تخت و هم بخت همراه بود
وزان پس بزرگان شدند انجمن
از آموی تا شهر چاچ و ختن
بگفتند کاین شهرهای فراخ
پر از باغ و میدان و ایوان و کاخ
ز چاچ و برک تا سمرقند و سغد
بسی بود ویران و آرام جغد
چغانی وسومان وختلان و بلخ
شده روز بر هر کسی تار و تلخ
بخارا وخوارزم وآموی و زم
بسی یاد دارمی با درد و غم
ز بیداد وز رنج افراسیاب
کسی را نبد جای آرام وخواب
چوکیخسرو آمد برستیم از اوی
جهانی برآسود از گفت وگوی
ازان پس چو ارجاسب شد زورمند
شد این مرزها پر ز درد وگزند
از ایران چو گشتاسب آمد به جنگ
ندید ایچ ارجاسب جای درنگ
برآسود گیتی ز کردار اوی
که هرگز مبادا فلک یاراوی
ازان پس چونرسی سپهدار شد
همه شهرها پر ز تیمار شد
چوشاپور ارمزد بگرفت جای
ندانست نرسی سرش را ز پای
جهان سوی داد آمد و ایمنی
ز بد بسته شد دست آهرمنی
چوخاقان جهان بستد از یزدگرد
ببد تیزدستی برآورد گرد
بیامد جهاندار بهرام گور
ازو گشت خاقان پر از درد و شور
شد از داد او شهرها چون بهشت
پراگنده شد کار ناخوب و زشت
به هنگام پیروز چون خوشنواز
جهان کرد پر درد و گرم و گداز
مبادا فغانیش فرزند اوی
مه خویشان مه تخت ومه اورند اوی
جهاندار کسری کنون مرز ما
بپذرفت و پرمایه شد ارز ما
بماناد تا جاودان این بر اوی
جهان سر به سر چون تن و چون سر اوی
که از وی زمین داد بیند کنون
نبینیم رنج ونه ریزیم خون
ازان پس ز هیتال وترک وختن
به گلزریون برشدند انجمن
به هر سو که بد موبدی کاردان
ردی پاک وهشیار و بسیاردان
ز پیران هرآنکس که بد رایزن
بروبر ز ترکان شدند انجمن
چنان رای دیدند یک سر سپاه
که آیند با هدیه نزدیک شاه
چو نزدیک نوشینروان آمدند
همه یک دل و یک زبان آمدند
چنان گشت ز انبوه درگاه شاه
که بستند برمور و بر پشه راه
همه برنهادند سر برزمین
همه شاه راخواندند آفرین
بگفتند کای شاه ما بندهایم
به فرمان تو در جهان زندهایم
همه سرفرازیم با ساز جنگ
به هامون بدریم چرم پلنگ
شهنشاه پذرفت ز ایشان نثار
برستند پاک از بد روزگار
از ایشان فغانیش بد پیشرو
سپاهی پسش جنگ سازان نو
ز گردان چو خشنود شد شهریار
بیامد به درگاه سالار بار
بپرسید بسیار و بنواختشان
بهر برزنی جایگه ساختشان
وزان پس شهنشاه یزدانپرست
به خاک آمد از جایگاه نشست
ستایش همیکرد برکردگار
که ای برتر از گردش روزگار
تو دادی مرا فر و فرهنگ و رای
تو باشی بهر نیکیای رهنمای
هر آنکس که یابد ز من آگهی
ازین پس نجوید کلاه مهی
همه کهتری را بسازند کار
ندارد کسی زهرهٔ کارزار
به کوه اندرون مرغ و ماهی بر آب
چو من خفته باشم نجویند خواب
همه دام ودد پاسبان منند
مهان جهان کهتران منند
کرا برگزینی تو او خوار نیست
جهان را جز از تو جهاندار نیست
تو نیرو دهی تا مگر در جهان
نخسبد ز من مور خسته روان
چنین پیش یزدان فراوان گریست
نگر تا چنین درجهان شاه کیست
به تخت آمد از جایگه نماز
ز گرگان برفتن گرفتند ساز
برآمد خروشیدن گاودم
ز درگاه آواز رویینه خم
سپه برنشست و بنه برنهاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
ز دینار و دیبا و تاج و کمر
ز گنج درم هم ز در و گهر
ز اسبان و پوشیده رویان و تاج
دگر مهد پیروزه و تخت عاج
نشستند بر زین پرستندگان
بت آرای وهرگونهای بندگان
فرستاد یکسر سوی طیسفون
شبستان چینی به پیش اندرون
به فرخنده فال و به روز آسمان
برفتند گرد اندرش خادمان
سرموبدان بود مهران ستاد
بشد با شبستان خاقان نژاد
سوی طیسفون رفت گنج و بنه
سپاهی نماند از یلان یک تنه
همه ویژه گردان آزداگان
بیامد سوی آذرآبادگان
سپاهی بیامد ز هر کشوری
ز گیلان و ز دیلمان لشکری
ز کوه بلوج و ز دشت سروچ
گرازان برفتند گردان کوچ
همه پاک با هدیه و با نثار
به پیش سراپردهٔ شهریار
بدان شهرشد شهریار بزرگ
که ازمیش کوته کند چنگ گرگ
به فر جهاندار کسری سپهر
دگرگونهتر شد به کین و به مهر
به شهری کجا برگذشتی سپاه
نیازارد زان کشتمندی به راه
نجستی کسی ازکسی نان وآب
برهبر بیاراستی جای خواب
برینسان همی گرد گیتی بگشت
نگه کرد هرجای هامون و دشت
جهان دید یک سر پر از کشتمند
در و دشت پرگاو و پرگوسفند
زمینی که آباد هرگز نبود
بروبر ندیدند کشت و درود
نگه کرد کسری برومند یافت
بهرخانهای چند فرزند یافت
خمیده سر از بار شاخ درخت
به فر جهاندار بیداربخت
به منزل رسیدند نزدیک شاه
فرستادهٔ قیصر آمد به راه
ابا هدیه و جامه و سیم و زر
ز دیبای رومی و چینی کمر
نثاری که پوشیده شد روی بوم
چنان باژ هرگز نیامد ز روم
ز دینار پر کرده ده چرم گاو
سه ساله فرستاده شد باژ و ساو
ز قیصر یکی نامهای با نثار
نبشته سوی نامور شهریار
فرستاده را پیش بنشاندند
نگه کرد و نامه برو خواندند
بسی نرم پیغامها داده بود
ز چیزی که پیشش فرستاده بود
کزین پس فزونتر فرستیم چیز
که این ساو بد باژ بایست نیز
بپذرفت شاه آنک او دید رنج
فرستاد یکسر همه سوی گنج
وزان تخت شاه اندر آمد به اسب
همیراند تا خان آذرگشسب
چو از دور جای پرستش بدید
شد از آب دیده رخش ناپدید
فرود آمد از اسب برسم بدست
به زمزم همیگفت ولب را ببست
همان پیش آتش ستایش گرفت
جهان آفرین را نیایش گرفت
همه زر و گوهر فزونی که برد
سراسر به گنجور آتش سپرد
پراگند بر موبدان سیم و زر
همه جامه بخشیدشان با گهر
همه موبدان زو توانگر شدند
نیایش کنان پیش آذر شدند
به زمزم همیخواندند آفرین
بران دادگر شهریار زمین
و زانجا بیامد سوی طیسفون
زمین شد ز لشکر که بیستون
ز بس خواسته کان پراگنده شد
ز زر و درم کشور آگنده شد
وزان شهر سوی مداین کشید
که آنجا بدی گنجها را کلید
گلستان چین با چهل اوستاد
همیراند در پیش مهران ستاد
چو کسری بیامد برتخت خویش
گرازان و انباز با بخت خویش
جهان چون بهشتی شد آراسته
ز داد و ز خوبی پر از خواسته
نشستند شاهان ز آویختن
به هر جای بیداد و خون ریختن
جهان پر شد از فره ایزدی
ببستند گفتی دو دست از بدی
ندانست کس غارت و تاختن
دگر دست سوی بدی آختن
جهانی به فرمان شاه آمدند
ز کژی و تاری به راه آمدند
کسی کو بره بر درم ریختی
ازان خواسته دزد بگریختی
ز دیبا و دینار بر خشک و آب
به رخشنده روز و به هنگام خواب
بپیوست نامه به هر کشوری
به هرنامداری و هر مهتری
ز بازارگانان ترک و ز چین
ز سقلاب وهرکشوری همچنین
ز بس نافهٔ مشک و چینی پرند
از آرایش روم وز بوی هند
شد ایران به کردار خرم بهشت
همه خاک عنبر شد و زر خشت
جهانی به ایران نهادند روی
بر آسوده از رنج وز گفت وگوی
گلابست گویی هوا را سرشک
بر آسوده از رنج مرد و پزشک
ببارید برگل به هنگام نم
نبد کشتورزی ز باران دژم
جهان گشت پرسبزه وچارپای
در و دشت گل بود و بام سرای
همه رودها همچو دریا شده
به پالیز گلبن ثریا شده
به ایران زبانها بیاموختند
روانها بدانش برافروختند
ز بازارگانان هر مرز و بوم
ز ترک و ز چین و ز سقلاب و روم
ستایش گرفتند بر رهنمای
فزایش گرفت از گیا چارپای
هرآنکس که از دانش آگاه بود
ز گویندگان بر در شاه بود
رد وموبد و بخردان ارجمند
بداندیش ترسان ز بیم گزند
چوخورشید گیتی بیاراستی
خروشی ز درگاه برخاستی
که ای زیردستان شاه جهان
مدارید یک تن بد اندر نهان
هرآنکس که از کار دیدهست رنج
نیابد به اندازهٔ رنج گنج
بگویند یکسر به سالار بار
کز آنکس کند مزد او خواستار
وگر فام خواهی بیاید ز راه
درم خواهد از مرد بیدستگاه
نباید که یابد تهیدست رنج
که گنجور فامش بتوزد ز گنج
کسی کو کند در زن کس نگاه
چوخصمش بیاید به درگاه شاه
نبیند مگر چاه ودار بلند
که با دار تیرست و با چاه بند
وگر اسب یابند جایی یله
که دهقان بدر بر کند زان گله
بریزند خونش بران کشتمند
برد گوشت آنکس که یابد گزند
پیاده بماند سوارش ز اسب
به پوزش رود نزد آذرگشسب
عرض بسترد نام دیوان اوی
به پای اندر آرند ایوان اوی
گناهی نباشد کم و بیش ازین
ز پستر بود آنک بد پیش ازین
نباشد بران شاه همداستان
بدر بر نخواهد جز از راستان
هرآنکس که نپسندد این راه ما
مبادا که باشد به درگاه ما
جهاندار یک روز بنشست شاد
بزرگان داننده را بار داد
سخن گفت خندان و بگشاد چهر
بر تخت بنشست بوزرجمهر
یکی آفرین کرد بر کردگار
خداوند پیروز و پروردگار
چنین گفت کای داور تازهروی
که بر تو نیابد سخن زشتگوی
خجسته شهنشاه پیروزگر
جهاندار با دانش و با گهر
نبشتم سخن چند بر پهلوی
ابر دفتر و کاغذ خسروی
سپردم به گنجور تا روزگار
برآید بخواند مگر شهریار
بدیدم که این گنبد دیرساز
نخواهد همی لب گشادن به راز
اگر مرد برخیزد از تخت بزم
نهد بر کف خویش جان را برزم
زمین را بپردازد از دشمنان
شود ایمن از رنج آهرمنان
شود پادشا بر جهان سربهسر
بیابد سخنها همه دربدر
شود دستگاهش چو خواهد فراخ
کند گلشن و باغ و میدان و کاخ
نهد گنج و فرزند گرد آورد
بسی روز برآرزو بشمرد
فراز آورد لشکر و خواسته
شود کاخ و ایوانش آراسته
گر ای دون که درویشباشد به رنج
فراز آرد از هر سویی نام و گنج
ز روی ریا هرچ گرد آورد
ز صد سال بودنش برنگذرد
شود خاک وبیبر شود رنج اوی
به دشمن بماند همه گنج اوی
نه فرزند ماند نه تخت و کلاه
نه ایوان شاهی نه گنج و سپاه
چو بشنید آن جستن و باد اوی
ز گیتی نگیرد کسییاد اوی
بدین کار چون بگذرد روزگار
ازو نام نیکی بود یادگار
ز گیتی دوچیزیست جاوید بس
دگر هرچباشد نماند به کس
سخن گفتن نغز و کردار نیک
نگردد کهن تا جهانست ریک
بدین سان بود گردش روزگار
خنک مرد با شرم و پرهیزگار
مکن شهریارا گنه تا توان
بویژه کزو شرم دارد روان
بیآزاری و سودمندی گزین
که اینست فرهنگ آیین و دین
ز من یادگارست چندی سخن
گمانم که هرگز نگردد کهن
چو بگشاد روشن دل شهریار
فروان سخن کرد زو خواستار
بدو گفت فرخ کدامست مرد
که دارد دلی شاد بیباد سرد
چنین گفت کانکو بود بیگناه
نبردست آهرمن او را ز راه
بپرسیدش از کژی و راه دیو
ز راه جهاندار کیهان خدیو
بدو گفت فرمان یزدان بهیست
که اندر دوگیتی ازو فرهیست
دربرتری راه آهرمنست
که مرد پرستنده را دشمنست
خنک درجهان مرد پیمان منش
که پاکی وشرمست پیرامنش
چوجانش تنش را نگهبان بود
همه زندگانیش آسان بود
بماند بدو رادی و راستی
نکوبد درکژی وکاستی
هران چیز کان بهره تن بود
روانش پس از مرگ روشن بود
ازین هر دو چیزی ندارد دریغ
که بهر نیامست گر بهر تیغ
کسی کو بود بر خرد پادشا
روان را ندارد به راه هوا
سخن نشنو ازمرد افزون منش
که با جان روشن بود بدکنش
چوخستو بیاید به دیگر سرای
هم ایدر پر از درد ماند به جای
کزین بگذری سفله آن را شناس
که از پاک یزدان ندارد سپاس
دریغ آیدش بهرهٔ تن ز تن
شود ز آرزوها ببندد دهن
همان بهر جانش که دانش بود
نداند نه از دانشی بشنود
بپرسید کسری که از کهتران
کرا باشد اندیشهٔ مهتران
چنین گفت کان کس که داناترست
بهر آرزو بر تواناترست
کدامست دانا بدوشاه گفت
که دانش بود مرد را درنهفت
چنین گفت کان کو به فرمان دیو
نپردازد از راه کیهان خدیو
دهاند اهرمن هم به نیروی شیر
که آرند جان وخرد را به زیر
بدو گفت کسری که ده دیو چیست
کزیشان خرد را بباید گریست
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
دو دیوند با زور و گردن فراز
دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین
چو نمام و دوروی و ناپاک دین
دهم آنک از کس ندارد سپاس
به نیکی وهم نیست یزدان شناس
بدو گفت ازین شوم ده باگزند
کدامست آهرمن زورمند
چنین داد پاسخ به کسری که آز
ستمکاره دیوی بود دیرساز
که او را نبینند خشنود ایچ
همه درفزونیش باشد بسیچ
نیاز آنک او را ز اندوه و درد
همی کور بینند و رخساره زرد
کزین بگذری خسروا دیو رشک
یکی دردمندی بود بیپزشک
اگر در زمانه کسی بیگزند
به تندی شود جان او دردمند
دگر ننگ دیوی بود با ستیز
همیشه ببد کرده چنگال تیز
دگر دیو کینست پرخشم وجوش
ز مردم بتابد گه خشم هوش
نه بخشایش آرد بروبر نه مهر
دژآگاه دیوی پرآژنگ چهر
دگر دیو نمام کو جز دروغ
نداند نراند سخن با فروغ
بماند سخن چین ودوروی دیو
بریده دل از بیم کیهان خدیو
میان دوتن کین وجنگ آورد
بکوشد که پیوستگی بشکرد
دگر دیو بیدانش وناسپاس
نباشد خردمند و نیکی شناس
به نزدیک او رای و شرم اندکیست
به چشمش بدو نیک هردو یکیست
ز دانا بپرسید پس شهریار
که چون دیو با دل کند کارزار
ببنده چه دادست کیهان خدیو
که از کار کوته کند دست دیو
چنین داد پاسخ که دست خرد
ز کردار آهرمنان بگذرد
خرد باد جان تو را رهنمون
که راهی درازست پیش اندرون
ز شمشیر دیوان خرد جوشنست
دل وجان داننده زو روشنست
گذشته سخن یاد دارد خرد
به دانش روان را همیپرورد
وگر خود بود آنک خوانیم خیم
که با او ندارد دل از دیو بیم
جهان خوش بود بردل نیکخوی
نگردد بگرد در آرزوی
سخنهای باینده گویم کنون
که دلرا به شادی بود رهنمون
همیشه خردمند و امیدوار
نبیند جز از شادی روزگار
نیندیشد از کار بد یک زمان
ره راست گیرد نگیرد کمان
دگر هر که خشنود باشد به گنج
نیازد نیارد تنش را به رنج
کسی کو به گنج و درم ننگرد
همه روز او بر خوشی بگذرد
دگر دین یزدان پرستست و بس
به رنج و به گنج و به آزرم کس
ز فرمان یزدان نگردد سرش
سرشت بدی نیست هم گوهرش
برین همنشانست پرهیز نیز
که نفروشد او راه یزدان به چیز
بدو گفت زین ده کدامست شاه
سوی نیکویها نماینده راه
چنین داد پاسخ که راه خرد
ز هر دانشی بیگمان بگذرد
همان خوی نیکوکه مردم بدوی
بماند همه ساله با آب روی
وزین گوهران گوهر استوار
تن خشندی دیدم از روزگار
وزیشان امیدست آهستهتر
برآسوده از رنج و شایستهتر
وزین گوهران آز دیدم به رنج
که همواره سیری نیابد ز گنج
بدو گفت شاه از هنرها چه به
که گردد بدو مرد جوینده مه
چنین داد پاسخ که هر کو ز راه
نگردد بود با تنی بیگناه
بیابد ز گیتی همه کام ونام
از انجام فرجام و آرام و کام
بپرسید ازو نامبردار گو
کزین ده کدامین بود پیشرو
چنین داد پاسخ به آواز نرم
سخنهای دانش به گفتار گرم
فزونی نجوید برین بر خرد
خرد بیگمان برهنر بگذرد
وزان پس ز دانا بپرسید مه
که فرهنگ مردم کدامست به
چنین داد پاسخ که دانش بهست
خردمند خود برجهان برمهست
که دانا بلندی نیازد به گنج
تن خویش را دور دارد ز رنج
ز نیروی خصمش بپرسید شاه
که چون جست خواهی همی دستگاه
چنین داد پاسخ که کردار بد
بود خصم روشنروان و خرد
ز دانا بپرسید پس دادگر
که فرهنگ بهتر بوَد گر گهر
چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که فرهنگ باشد ز گوهر فزون
گهر بی هنر زار و خوارست و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
بدو گفت جان را زدودن بچیست
هنرهای تن را ستودن بچیست
بگویم کنون گفتها سربهسر
اگر یادگیری همه دربدر
خرد مرد را خلعت ایزدیست
ز اندیشه دورست و دور از بدیست
هنرمند کز خویشتن در شگفت
بماند هنر زو نباید گرفت
همان خوشمنش مردم خویشدار
نباشد به چشم خردمند خوار
اگر بخشش و دانش و رسم و داد
خردمند گِرد آورد با نژاد
بزرگی و افزونی و راستی
همیگیرد از خوی بدکاستی
ازان پس بپرسید کسری ازوی
که ای نامور مرد فرهنگجوی
بزرگی به کوشش بوَد گر به بخت
که یابد جهاندار ازو تاج و تخت
چنین داد پاسخ که بخت و هنر
چنانند چون جفت با یکدیگر
چنان چون تن و جان که یارند و جفت
تنومند پیدا و جان در نهفت
همان کالبد مرد را پوششست
اگر بخت بیدار در کوششست
به کوشش نیاید بزرگی به جای
مگر بخت نیکش بود رهنمای
و دیگر که گیتی فسانهست و باد
چو خوابی که بیننده دارد به یاد
چو بیدار گردد نبیند به چشم
اگر نیکویی دید اگر درد و خشم
دگر پرسشی برگشاد از نهفت
بدانا ستوده کدامست گفت
چنین داد پاسخ که شاهی که تخت
بیاراید و زور یابد ز بخت
اگر دادگر باشد و نیکنام
بیابد ز گفتار و کردار کام
بدو گفت کاندر جهان مستمند
کدامست بد روز و ناسودمند
چنین داد پاسخ که درویش زشت
که نه کام یابد نه خرم بهشت
بپرسید و گفتا که بدبخت کیست
که همواره از درد باید گریست
چنین داد پاسخ که داننده مرد
که دارد ز کردار بد روی زرد
بپرسید ازو گفت خرسند کیست
به بیشی ز چیز آرزومند کیست
چنین داد پاسخ که آنکس که مهر
ندارد برین گرد گردان سپهر
بدو گفت ما را چه شایستهتر
چنین گفت کان کس که آهستهتر
بپرسید ازو گفت آهسته کیست
که بر تیز مردم بباید گریست
چنین داد پاسخ که از عیبجوی
نگر تا که پیچد سر از گفتگوی
به نزدیک او شرم و آهستگی
هنرمندی و رای و شایستگی
بپرسید ازو نامور شهریار
که از مردمان کیست امیدوار
چنین گفت کان کس که کوشاترست
دو گوشش بدانش نیوشاترست
بپرسید ازو شهریار جهان
از آگاهی نیک و بد در نهان
چنین داد پاسخ که از آگهی
فراوان بود کژ و مغزش تهی
مگر آنک گفتند خاکست جای
ندانم چه گویم ز دیگر سرای
بدو گفت کسری که آباد شهر
کدامست و ما زو چه داریم بهر
چنین داد پاسخ که آبادجای
ز داد جهاندار باشد به پای
بپرسید کسری که بیدارتر
پسندیدهتر مرد و هشیارتر
به گیتی کدامست با من بگوی
که بفزاید از دانشش آبروی
چنین داد پاسخ که دانای پیر
که با آزمایش بود یادگیر
بدو گفت کسری که رامش کراست
که دارد به شادی همی پشت راست
چنین داد پاسخ که هر کو ز بیم
بوَد ایمن و باشدش زر و سیم
بدو گفت ما را ستایش به چیست
به نزدیک هرکس پسندیده کیست
چنین داد پاسخ که او را نیاز
بپوشد همی رشک با ننگ و آز
همان رشک و کینش نباشد نهان
پسندیده او باشد اندر جهان
ز مرد شکیبا بپرسید شاه
که از صبر دارد به سر بر کلاه
چنین گفت کان کس که نومید گشت
دل تیرهرایش چو خورشید گشت
دگر آنک روزش بباید شمرد
به کار بزرگ اندرون دست برد
بدو گفت غم در دل کیست بیش
کز اندوه سیر آید از جان خویش
چنین داد پاسخ که آنکو ز تخت
بیفتاد و نومید گردد ز بخت
بپرسید ازو شهریار بلند
که از ما که دارد دلی دردمند
چنین گفت کان کو خردمند نیست
توانگر کش از بخت فرزند نیست
بپرسید شاه از دل مستمند
نشسته به گرم اندرون بیگزند
بدو گفت با دانشی پارسا
که گردد برو ابلهی پادشا
بپرسید نومیدتر کس کدام
که دارد توانایی و نیکنام
چنین گفت کان کو ز کار بزرگ
بیفتد بماند نژند و سترگ
بپرسید ازو شاه نوشینروان
که ای مرد دانا و روشنروان
که دانی که بینام و آرایشست
که او از در مهر و بخشایشست
بدو گفت مرد فراوان گناه
گنهکار درویش و بیدستگاه
بپرسید و گفتش که برگوی راست
که تا از گذشته پشیمان کراست
چنین داد پاسخ که آن تیره ترگ
که بر سر نهد پادشا روز مرگ
پشیمان شود دل کند پرهراس
که جانش به یزدان بود ناسپاس
و دیگر که کردار دارد بسی
به نزدیک آن ناسپاسان کسی
بپرسید و گفت ای خرد یافته
هنرها یک اندر دگر بافته
چه دانی کزو تن بود سودمند
همان بر دل هر کسی ارجمند
چنین داد پاسخ که ناتندرست
که دل را جز از شادمانی نجست
چو از درد روزی بسستی بود
همه آرزو تندرستی بود
بپرسید و گفتش که از آرزوی
چه بیشست پیدا کن ای نیکخوی
بدو گفت چون سرفرازی بود
همه آرزو بینیازی بود
چو ازبینیازی بود تندرست
نباید جز از کام دل چیز جست
ازان پس چنین گفت با رهنمون
که بردل چه اندیشه آید فزون
چنین داد پاسخ که ای را سه روی
بسازد خردمند با راهجوی
یکی آنک اندیشد از روز بد
مگر بیگنه بر تنش بد رسد
بترسد ز کار فریبنده دوست
که با مغز جان خواهد و خون و پوست
سه دیگر ز بیدادگر شهریار
که بیگار بستاند از مرد کار
چه نیکو بود گردش روزگار
خردیافته مرد آموزگار
جهان روشن و پادشا دادگر
ز گردون نیابی فزون زین هنر
بپرسیدش از دین و از راستی
کزو دور باشد بدو کاستی
بدو گفت شاها بدینی گرای
کزو نگسلد یادکرد خدای
همان دوری از کژی و راه دیو
بترس از جهانبان و کیهان خدیو
به فرمان یزدان نهاده دو گوش
وزیشان نباشد کسی با خروش
ازان پس بپرسیدش از پادشا
که فرماروانست بر پارسا
کز ایشان کدامست پیروزبخت
که باشد به گیتی سزاوار تخت
چنین گفت کان کو بود دادگر
خرد دارد و رای و شرم و هنر
بپرسیدش از دوستان کهن
که باشند هم کوشه و یکسخن
چنین داد پاسخ که از مرد دوست
جوانمردی و داد دادن نکوست
نخواهد به تو بد به آزرم کس
به سختی بود یار و فریادرس
بدو گفت کسری کرا بیش دوست
که با او یکی بود از مغز و پوست
چنین داد پاسخ که از نیکدل
جدایی نخواهد جز از دلگسل
دگر آن کسی کو نوازندهتر
نکوتر به کردار و سازندهتر
بپرسید دشمن کرا بیشتر
که باشد بدو بر بداندیشتر
چنین داد پاسخ که برترمنش
که باشد فراوان بدو سرزنش
همان نیز کاو آز دارد درشت
پرآژنگ رخساره و بسته مشت
بپرسید تا جاودان دوست کیست
ز درد جدایی که خواهد گریست
چنین داد پاسخ که کردار نیک
نخواهد جدا بودن از یار نیک
چه ماند بدو گفت جاوید چیز
که آن چیز کمی نگیرد به نیز
چنین داد پاسخ که انباز مرد
نه کاهد نه سوزد نه ترسد ز درد
چنین گفت کین جان دانا بود
که بر آرزوها توانا بود
بدو گفت شاه ای خداوند مهر
چه باشد به پهنا فزون از سپهر
چنین گفت کان شاه بخشنده دست
و دیگر دل مرد یزدانپرست
بپرسید و گفتا چه با زیبتر
کزان برفرازد خردمند سر
چنین داد پاسخ که ای پادشا
مده گنج هرگز بناپارسا
چو کردار با ناسپاسان کنی
همی خشت خشک اندر آب افگنی
بدو گفت اندر چه چیزست رنج
کزو کم شود مرد را آز گنج
بدو داد پاسخ که ای شهریار
همیشه دلت باد چون نوبهار
پرستندهٔ شاه بدخو ز رنج
نخواهد تن و زندگانی و گنج
بپرسید و گفتش چه دیدی شگفت
کزان برتر اندازه نتوان گرفت
چنین گفت با شاه بوزرجمهر
که یک سر شگفتست کار سپهر
یکی مرد بینیم با دستگاه
کلاهش رسیده بابر سیاه
که او دست چپ را نداند ز راست
ز بخشش فزونی نداند نه کاست
یکی گردش آسمان بلند
ستاره بگوید که چونست و چند
فلک رهنمونش به سختی بود
همه بهر او شوربختی بود
گرانتر چه دانی بدو گفت شاه
چنین داد پاسخ که سنگ گناه
بپرسید کز برتری کارها
ز گفتارها هم ز کردارها
کدامست با ننگ و با سرزنش
که باشد ورا هر کسی بدکنش
چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه
ستیهیدن مردم بیگناه
توانگر که تنگی کند در خورش
دریغ آیدش پوشش و پرورش
زنانی که ایشان ندارند شرم
بگفتن ندارند آواز نرم
همان نیکمردان که تندی کنند
وگر تنگدستان بلندی کنند
دروغ آنک بیرنگ و زشتست و خوار
چه بر نابکار و چه بر شهریار
به گیتی ز نیکی چه چیزست گفت
که هم آشکارست و هم در نهفت
کزو مرد داننده جوشن کند
روان را بدان چیز روشن کند
چنین داد پاسخ که کوشان بدین
به گیتی نیابد جز از آفرین
دگر آنک دارد ز یزدان سپاس
بود دانشی مرد نیکیشناس
بدو گفت کسری که کرده چه به
چه ناکرده از شاه وز مرد مه
چه بهتر کزو باز داریم چنگ
گرفته چه بهتر ز بهر درنگ
چه بهتر ز فرمودن و داشتن
وگر مرد را خوار بگذاشتن
به پاسخ نگه داشتن گفت خشم
که از بیگناهان بخوابند چشم
دگر آنک بیدار داری روان
بکوشی تو در کارها تا توان
فروهشته کین برگرفته امید
بتابد روان زو به کردار شید
ز کار بزه چند یابی مزه
بیفگن مزه دور باش از بزه
سپاس از خداوند خورشید و ماه
که رَستم ز بوزرجمهر و ز شاه
چو این کار دلگیرت آمد ببن
ز شطرنج باید که رانی سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری ناثری است به زبان فارسی که دربارهی داستانی از دو پادشاه به نامهای کسری و خاقان چین سخن میگوید. در این داستان، پادشاه ایران (کسری) برای ایجاد دوستی و اتحاد با خاقان چین، هدایا و نامههایی ارسال میکند. خاقان چین هم به این دوستی پاسخ میدهد و در نهایت تصمیم میگیرد دختر خود را به کسری بدهد.
این داستان نشاندهندهی اهمیت دوستی، محبت و اتحاد بین دو کشور در عصر باستان است. همچنین به مسائلی چون آز و نیکوکاری، خردمندی و فرهنگ توجه دارد و صحنههای مختلفی از نبردها و جنگها را برای نمایش ناامنیهای دوران، در برابر صلح و دوستی مطرح میکند.
به طور کلی، این متن دربردارندهی پیامی از اهمیت اتحاد، دوستی و خردمندی در روابط انسانی و حکومتی است و بر لزوم تقویت پیوندهای فرهنگی و اجتماعی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دهقان کهنسال با دانش میگوید: هر چیزی که از او میشنوی، به خاطر بسپار و یاد بگیر.
هوش مصنوعی: از نامآوران با شکوه و عدالت، در مورد دلیران جنگجو و نسل آنها سخن میگوید.
هوش مصنوعی: چو خاقان چینی به بزرگان و بزرگانی که از دورانی مهم عبور کردهاند شبیه نیست. از زمان کسری (پادشاه ایرانی) دور شده و به دور دنیا سفر کرده است.
هوش مصنوعی: شخصی در کنار رود جیحون ایستاده و آواز خوشی سر میدهد که در آن به زیبایی و شکوه این مکان اشاره شده است. این آواز به قدری دلنشین است که همگان از آن لذت میبرند و آن را ستایش میکنند.
هوش مصنوعی: سردارسپاه با نیرو، ثروت و تاجی که داشت، بر فراز بلندی و در میان گلزارهای زیبا قرار گرفته بود.
هوش مصنوعی: سخنان و حکمتهای کسری در میان مردم و در کشورهای مختلف پخش و منتشر شده است و بر دلهای بزرگان و مهمانان نشسته است.
هوش مصنوعی: این شعر به ویژگیهای پر ارزش و برجسته یک فرد اشاره دارد که شامل مردانگی، دانایی و علم، بزرگی و اهمیت او همچنین آداب و رسوم شاهانه است. به عبارت دیگر، فرد مورد نظر از نظر اخلاقی و فرهنگی در مقام بالایی قرار دارد و به نوعی به عنوان یک الگو و نمونه مثبت شناخته میشود.
هوش مصنوعی: در آن زمان، فرد عاقل و دانا به دنبال دوستی و همکاری با پادشاه بود.
هوش مصنوعی: عدهای دور هم جمع شدند و با رایزنی و مشورت، به گفتگو پرداختند و همه معروفان و توانمندان در این جلسه حضور داشتند.
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن دوستی واقعی، باید به دل و نظر خود نگاه کنی، نه به گفتههای عدهای دیگر یا نظرات کسانی که فقط به ظاهر مینگرند.
هوش مصنوعی: یک نفر هدیهای زیبا را آماده کرد و به خاطر این هدیه، همه از پادشاه یاد کردند و او را ستودند.
هوش مصنوعی: از اسبان چینی و پارچههای خوشدست چین، از تخت سلطنت و تاج و شمشیر و جواهرات.
هوش مصنوعی: در چین، زیباییها و جاذبهها به گونهای چیده شدهاند که هر کدام از آنها از یک جا و با حالتی خاص به نمایش درمیآید.
هوش مصنوعی: از دینارهای چینی برای انفاق و بخشش دستور داد تا سی هزار عدد جمعآوری کنند.
هوش مصنوعی: او با آوردههای خود و هدیههایی که آورد، دیگران را خوشحال کرد و همه را با داراییهایش سرشار از ثروت و دینار کرد.
هوش مصنوعی: مردی عاقل و باهوش در جستجوی سخنانی است که از افراد با دانش و تجربه گرفته شده و در حال گشت و گذار در دنیا است.
هوش مصنوعی: دبیر را فرستادند تا نزد او برود و از طرف خاقان نامهای بر روی پارچه ابریشمی برای او بیاورد.
هوش مصنوعی: بر روی کاغذ نوشتند که ارژنگ چین به سمت شاه میآید و با صد هزار تحسین به او سلام میفرستد.
هوش مصنوعی: مرد در حال عبور به سمت هیتال است و تمامی راه پر از تیغ و خطرات است.
هوش مصنوعی: از سغد تا جیحون، دستهای از سربازان تحت فرمان هیتال شاه در حال حرکت و آمادهباش هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت و تواناییهای رهبری و قهرمانی یک شخص در میدان جنگ اشاره شده است. نام او در جنگها به عنوان سالار و فرماندهای برجسته شناخته میشود و در میان سایرین به خاطر دستاوردهایش مورد احترام است.
هوش مصنوعی: وقتی از کارهای پادشاه چین و هدیهٔ پادشاه زمین باخبر شد،...
هوش مصنوعی: از میان سربازان باتجربه و آگاه، کسی را بخواند که تمام صحبتها و نکات را به دقت و بدون کم و کاستی برای آنها بیان کند.
هوش مصنوعی: باسرکشان غاتفر بیان میکند که به دلیل ستارهها و شرایط آسمانی، وضعیت برای ما مناسب نیست و به ما خوش نمیگذرد.
هوش مصنوعی: اگر شاه ایران و امپراتور چین با هم دوست شوند و از دل و جان به یکدیگر احترام بگذارند، برکت و خلاقیت به وجود میآید.
هوش مصنوعی: ترس از این دوستی باعث میشود که شهر ما به این صورت ویران شود.
هوش مصنوعی: باید کسی باشد که با تلاش و کار، جهانی جدید بسازد و به دعوت و مسئولیت خود پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: در میان لشکر، کسی را انتخاب کرد که نامی و معتبر بود و جنگجویی شایسته و سرافراز به حساب میآمد.
هوش مصنوعی: همه خواستهها و آرزوهای انسانها و اسبهای زیبا و ماهر، در یک لحظه به نابودی و بیحاصل شدن کشیده شد.
هوش مصنوعی: فرستادهای را که از سوی ترکها آمده بود، دستگیر کرده و سرش را بریدند.
هوش مصنوعی: وقتی خبری به پادشاه چین رسید، دلش پر از درد و کینه شد.
هوش مصنوعی: نیروهای سپاه را از دست قجغارباشی راند، چرا که دیگر در چین و وقتن نامی از بزرگان باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: هیچیک از خویشان ارجاسب و افراسیاب نتوانستند آرامش و خواب را تجربه کنند.
هوش مصنوعی: همه به سمت گلزار رفتند و در دلشان خشم و تیرگی وجود داشت، چهرههاشان از خشم پر بود و دلهاشان پر از غم و درد.
هوش مصنوعی: فرمانده بزرگ چین مانند سنجاقی در آسمان به بلندای خاک و دود پرواز کرد.
هوش مصنوعی: از فعالیت و شور و شوق سواران در دریا، رنگ و حالت آب به رنگ خون و گلزریون در آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی غاتفر از آن حرف باخبر شد که خاقان چینی چه نقشهای کشیده است،...
هوش مصنوعی: نیرویی از ایتالیاییها انتخاب شد که باعث شد آفتاب از زمین ناپدید شود.
هوش مصنوعی: بیت به مناطقی اشاره دارد که شامل بلخ، شگنان، آموی و زم سلیح میباشد و همچنین به جستجوی ثروت و گنجی در این مناطق اشاره دارد. این مکانها به عنوان مناطق با ارزش و باستانی شناخته شدهاند که دارای منابع و گنجینههایی هستند.
هوش مصنوعی: از مناطق سومان، ترمذ و ویسه، سپاه و ارتشی از هر سو به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: به خاطر کوهها و دشتها، و با وجود شن و خاک، سپاهی مانند ملخها و مورها به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: وقتی که خاقان (شاه) عبور کرد، تو گفتی که آسمان همچون تیغی در حال باریدن است.
هوش مصنوعی: گروهی به دور من جمع شدند و در پی شبهنگام، آفتاب مانند پر چراغی درخشید و روشن شد.
هوش مصنوعی: به دلیل تعداد زیاد نیزهها و شمشیرهای بنفش، پرچمها در حال درخشش و به نمایش گذاشتن رنگهای مختلف هستند.
هوش مصنوعی: بخارا پر از گرد و غبار بود، چون محل تجمع سپاه شاه هیتال بود.
هوش مصنوعی: غارتگری به همراه سپاهیانش همچون کوه، گروهی بزرگ و انبوه از مردم را جمع کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنان از هر سو به شدت به ما نزدیک شدند و فشار آوردند، ما مجبور شدیم که در این شرایط سخت، راهی برای فرار پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: درخشش شمشیرهای فرماندهان و حرکت نیرومند چماقها.
هوش مصنوعی: تو گفتی که آهن قادر به صحبت است و هوای دنیا میتواند معنا و مفهوم را به ما منتقل کند.
هوش مصنوعی: یک باد شروع به وزیدن کرد و گرد و غباری سیاه بهوجود آورد که باعث شد نور خورشید و ماه محو شود.
هوش مصنوعی: مردان و زنان در کنار هم جمع شدند، همانند کودکی که در کنار دیگران به شادی و بازی مشغول است و در دلشان آرامش و محبت موج میزند.
هوش مصنوعی: تا بدانیم که در این میدان جنگ، چه کسی پیروز میشود و سرنوشت آن به کدام سمت خواهد رفت، آیا خورشید و ماه بر او راست میآورند یا نه.
هوش مصنوعی: در یک هفته، آن لشکر جنگجو را به میدان آوردند و آماده نبرد کردند.
هوش مصنوعی: در هر گوشهای، تماشا میکنی که کشتهها به خاطر جنگ و خونریزی باقی ماندهاند و زمین به رنگ قرمز و شغالی رنگ شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت نبرد و چالشهای جنگی، گویی از آسمان سنگ باران میشود.
هوش مصنوعی: خورشید درون خود پنهان شده و پر از گرد و غبار میباشد، مانند چشمی که پرندهای چون عقاب را به پرواز در میآورد.
هوش مصنوعی: بهشت به سوی جای دیگری منتقل شد و دنیا به رنگ تیرهای در آمد، همانند رنگ لاژورد.
هوش مصنوعی: شکست به قدری عمیق و شدید بود که آثار آن برای سالها باقی ماند و تأثیراتش در تاریخ احساس میشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از آنها دور بماند، در دلش نام خدا را میخواند و او را یاد میکند.
هوش مصنوعی: هوا پر از خستگی و بینظمی بود و هر طرف، نشانههایی از درد و مرگ دیده میشد. زمینهای بسیاری از دست رفته و محدود شده بودند.
هوش مصنوعی: ما هرگز جنگی را با این شدت و توقف ندیدهایم.
هوش مصنوعی: در واقع، سپاهیان شایستهای نبودند و مردم خوبی به حساب نمیآمدند.
هوش مصنوعی: همه آنها به ظاهر مانند دیوان و جانوران بودند و در دل و فکرشان هیچ تفکری درباره نیکی و بدی نداشتند.
هوش مصنوعی: از زهره و نیزه و چماق و شمشیر تو، گویی هیچکس را راهی برای فرار نیست.
هوش مصنوعی: همه چهرههای زشتی به خود گرفته بودند و به نوعی جنگجویی و قدرت را در دل آسمان به نمایش گذاشته بودند.
هوش مصنوعی: همه نوازندهها مانند پلنگ هستند و هرگز دلشان سیر نمیشود، انگار که همیشه در حال مبارزهاند.
هوش مصنوعی: یکی از اسبها در میدان نبرد، از پا افتاد و بر روی برف دراز کشید.
هوش مصنوعی: خورشید برای همه به مانند خار است، اما کسی که خفته باشد نمیبیند، در حالی که آنکه بیدار است، همه چیز را درک میکند.
هوش مصنوعی: ما توانایی تحمل شهامت و قدرت پادشاه چین را نداریم؛ بنابراین باید به سرزمین ایران برگردیم.
هوش مصنوعی: اگر تو به اطاعت فرمانروای نادان درآیی، زنجیر تو را به دست فرامنشی بزرگ خواهد بست.
هوش مصنوعی: شهر هیتال را به او میسپارد و به فراموشی میسپارد قدرت و نیروی خود را.
هوش مصنوعی: اگر نه، خودمان از میان افرادی که خوش صدایند، یک جنگجوی سرفراز انتخاب میکنیم.
هوش مصنوعی: او را شاد کن، و با دل خوشی بنوش. این باعث میشود که زندگیات بهتری شود و هرگز پیر نشوی.
هوش مصنوعی: بگوید به او که کارهای پادشاه چین جهانی را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: با زیبایی و اراده و دانایی، همیشه حقیقت را پرورش میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بر فرمانروایان (قیصران) مالی مقرر شده است و هیچکس نمیتواند بر او تسلط یا قدرتی داشته باشد. در واقع، نشاندهندهی قدرت و تسلط مطلق اوست و هیچ رقیب یا حریف توانمندی برای او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در میان ایتالیاییها، هم کودک و هم مرد و زن جمع شدند و بر سر یک موضوع به گفتگو نشستند.
هوش مصنوعی: چغانی به عنوان شخصی با نژادی نیکو و صفات برجسته چون دانش، بخشش و برقراری عدالت شناخته میشود.
هوش مصنوعی: عقلم میگوید که هر چقدر هم ثروت و قدرت داشته باشی، در نهایت تنها چیزی که به درد میخورد، خرد و دانایی است.
هوش مصنوعی: بزرگان هیتال و خاقان چین برای تبریک گفتن به شاه، به حضور او آمدهاند و او را ستایش میکنند.
هوش مصنوعی: پس خبر به شاه بزرگ رسید که خاقان (امپراتور) به شهرت بزرگ و عظمت دست یافته است.
هوش مصنوعی: مردم و سالاری که از سرزمین دوری آمده بودند، تحت تأثیر حاکمیت و اقتدار خاقان، به یکدیگر پیوستهاند و جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: از پادشاه چغانی که با شانس تازهای وارد شد، بر روی تخت جدید نشسته است.
هوش مصنوعی: شاه بزرگ و پراندیشه در حال تفکر نشسته است و از سخنان آگاهان و هوشیاران استفاده میکند.
هوش مصنوعی: جایگاهی که در ایوان زیبا و آراسته بود برای نشستن، خالی شد و افرادی که دنبال خسرو بودند، رفتند.
هوش مصنوعی: موبد بزرگ موبدان در زمان اردشیر، چوشاپور بود و یزدگرد دبیر نیز در آن زمان نقشی مهم داشت.
هوش مصنوعی: خردمندان به عنوان نماینده مسیر درست، جمع شدند و یک نفر را بر روی تخت پادشاهی نشاندند.
هوش مصنوعی: کسری گفت: ای خردمندان، شما که در جهان تجربه دیدهاید و به کارهای مختلف آگاهی دارید.
هوش مصنوعی: من خبری را در مورد حرفهای ناپسند و بیفایده دریافت کردم.
هوش مصنوعی: از هیتال و ترک و فرمانروای چین و همچنین از مرزبانان سرزمین توران.
هوش مصنوعی: انجمن به حدی شلوغ و پرجمعیت شد که از کشورهای مختلف مانند چین، ترک و ختن و سایر جاها آمدند و دور هم جمع شدند.
هوش مصنوعی: یک هفته هیتال با ترک و چین به مبارزه پرداختند و از اسبهایشان استفاده نکردند.
هوش مصنوعی: در نهایت، هیتال به دو قسمت تقسیم شد، مگر اینکه خسته و نابود شده باشد.
هوش مصنوعی: بدان مشهور که چون هیتال است، جهانی پر از قدرت و سلطه دارد.
هوش مصنوعی: شگفتآور است که شکست سپهبد به سراغشان آمد. امیدوارم هیچگاه با عقل و تدبیر پایین دچار مشکل نشوند.
هوش مصنوعی: اگر گاهی به فکر نام و reno میافتی، بدان که نبردی که با سرنوشت داری، میتواند تمام آن موانع را از سر راهت بردارد.
هوش مصنوعی: وقتی مرز سرزمین ایتالیاییها پر از شور و هیجان شد، آنها از خواب بیدار شدند و به حرکت درآمدند، مانند فرزندان بهرام گور که از تخم بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: یک پادشاه تازه را بر تخت سلطنت نشاندند و برای او دعا و آرزوی موفقیت کردند.
هوش مصنوعی: پادشاه بر throne قرار گرفته و در میان لشکر و گنج سلطنتی خود، با وقار و شکوه ایستاده است.
هوش مصنوعی: اگر از خویشان ارجاسب و افراسیاب بخواهند خواب ببینند، جز خوابهایی که به مرزهای ایران مربوط میشود، چیزی نخواهند دید.
هوش مصنوعی: لشکر غاتفر به خاطر پیروزیاش به بالای سر خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر ما همنظیر و همفکر نباشیم، جای تعجب نیست که همچون شاهان داستان ما را نخوانند یا به حساب نیاورند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به قدرت و سرزمینی اشاره میکند که تحت سلطهاش قرار دارد و نشان میدهد که این سرزمین به اندازهای بزرگ و قدرتمند است که چینیان هم به آن احترام میگذارند و برایشان اهمیت دارد. شاعر با ذکر "چینیان" به عظمت و وسعت پادشاهی خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تمام کسانی که زیر دست آنها هستند، در سختی و زحمت به سر میبرند، چه زن و چه مرد و چه دارایی.
هوش مصنوعی: اکنون که در این وضعیت قرار داریم، باید ببینیم چه تدبیری برای ترکها و خاقان چین بیندیشیم.
هوش مصنوعی: نخستین افراد با دانش و خرد به پا خواستند و پاسخ او را با زیبایی و شیوایی آماده کردند.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باشید که میگویند تو ای شاهی که دارای سرنوشت نیک و دل پاک هستی، به شما تبریک میگویند.
هوش مصنوعی: همه کسانی که به هیتال (در اینجا به معنای شرارت) تعلق دارند، فریبکار و دورنگ هستند و این مرز را دشمنان ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از بد به آنها برسد، برایشان شایسته است، اما از سوی شاه، سخنان نیکو شایستهتر است.
هوش مصنوعی: اگر تو نیستی که من دچار درد و رنج هستم، این رنج جز از خون آن پادشاه آزاد نیست.
هوش مصنوعی: ناگهان پیروز، که حکومتش روشنایی بخش جهان بود، به قتل رسید.
هوش مصنوعی: مبادا روزی بیاید که ظلم و ستم به پایان نرسد و مردم شاد زندگی نکنند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که رفتار نیک و درست، برای افرادی که ناپسند و بد هستند، ناخوشایند و آزاردهنده است. به عبارت دیگر، کسانی که خود به کارهای زشت و نادرست مشغولند، از اعمال نیک دیگران خوششان نمیآید و آن را بر نمیتابند.
هوش مصنوعی: اگر از طرف خاقان یا پادشاه سخنی گفته شود، نباید به آن اعتماد کرد، زیرا ممکن است در دل او کینه و دردهای قدیمی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از خانواده افراسیاب یاد بگیرد، جای شگفتی نیست که چشمانش همیشه پر از اشک باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی دلش پُر از پیروزی شده و از او بترسی، جای تعجبی ندارد.
هوش مصنوعی: به یاد سپردن به مشکلات و یادآوری لشکر غیورانی که گذشتهاند، کار درستی نیست و بهتر است از این موضوعات غفا شوند و به آنها فکر نکنیم.
هوش مصنوعی: اگر از خویشاوندان ارجاسب و افراسیاب سوال کنیم، از خودشان که مانند زال بر روی آب نشستهاند، میتوانیم اطلاعاتی به دست آوریم.
هوش مصنوعی: تو در این دنیا، کسی هستی که کار آنها را به خوبی اداره میکنی و به عنوان پادشاهی بزرگ و برجسته شناخته میشوی.
هوش مصنوعی: فروغ و روشنایی از تو به دل و عقل کسی منتقل میشود که روح و جان را پرورش میدهد.
هوش مصنوعی: تو آگاهی و در دانش برتر هستی، بنابراین نیازی نیست که از بزرگان یا مشاوران دیگر پیروی کنی.
هوش مصنوعی: شایسته توست که در این دنیا سلطنت و اختیارات داشته باشی، زیرا که با زیبایی و شرافت و همچنین با اندیشه و خوششانسی همراهی.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه به سمت خراسان برود، از سلطنت خود میترسد.
هوش مصنوعی: هرگاه که زمین بیپادشاه شود، تا موعدی سپاهی از روم خواهد آمد.
هوش مصنوعی: ایرانیان نسبت به سرزمینشان حساسیت و تعهد دارند و نمیخواهند که آسیبی به وطنشان برسد.
هوش مصنوعی: هیچ کسی قدم بر خاک ایران نگذاشت و به این پادشاهی توجهی نکرد.
هوش مصنوعی: اگر شاه در پی جنگ و کین باشد، به مانند نهنگی در دریا، باعث ویرانی و نابودی خواهد شد.
هوش مصنوعی: هنگامی که شهریار از ایرانیان شنید که در میان جشنها، جدلها و نبردها هستند،...
هوش مصنوعی: هیچ کس در میدان جنگ، علاقهای به شادی و جشن ندارد و در دلش تنها برتری و پیروزی را میجوید.
هوش مصنوعی: شاه جهان فهمید که کدخدا (سرپرست یا رئیس) چه نظری در دل خردمندان دارد.
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که من شکرگذار خداوند هستم، که به خاطر او در دو جهان از ترس و نگرانی دور هستم.
هوش مصنوعی: آنها جز خواب و خوراک به چیز دیگری توجه نکردند و یادشان رفته بود که باید در میدان نبرد حاضر شوند.
هوش مصنوعی: شما به خاطر راحتی و جشنهای لذتبخش، دور از میدان نبرد و مشکلات قرار گرفتید.
هوش مصنوعی: آسانی و راحتی به دست نمیآید. برای رسیدن به آرامش و راحتی، باید سختیها و زحمتها را پشت سر گذاشت. کسی که با کوشش و تحمل از رنجها عبور کند، در نهایت به گنج و موفقیتهای ارزشمند دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: با قدرت خداوند، ما برای به دست آوردن موفقیتهای بزرگ تلاش میکنیم و در مسیر خود، به حداکثر تواناییهایمان دست مییابیم.
هوش مصنوعی: به سمت خراسان میروم و سپاهی از هر نقطهای جمع میکنم.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که جهان را از وجود افراد بد پاک کنم و با بخشش و سخاوت، سرزمینی نو بسازم.
هوش مصنوعی: همه بزرگان و نامآوران در برابر او دچار ضعف و ناتوانی شدند و تنها توانستند از او عذرخواهی کنند و به ستایشاش بپردازند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه پیروز که با شکوه و عدلت، زمانه به دیدار تو خوشحال باشد.
هوش مصنوعی: همهی افراد سرشناس و بزرگ به تو وابستهاند و در برابر تو، با افتخار و سربلندی تسلیم هستیم.
هوش مصنوعی: هر وقت که شاه دستور دهد، از ما انتظار نمیرود که در جنگ و کارزار بیتفاوت باشیم.
هوش مصنوعی: پس از آن، وقتی که او نشسته بود و با اندیشمندان و بزرگان مشورت میکرد، جلسهای برگزار شد و همه جمع شدند.
هوش مصنوعی: این وضعیت همچنان ادامه داشت تا اینکه ماه نو طلوع کرد و بر جایگاه جدید نشسته است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که جامی از یاقوت زرد روی چادر لاجوردی گذاشتند.
هوش مصنوعی: در نگاه مردم، چهرهٔ پادشاه همچون ماه درخشید و از درگاه او صدایی بلند شد.
هوش مصنوعی: زمانی که روشنایی از بالای کوه به بیرون آمد، زمین مانند جناغی طلایی درخشید.
هوش مصنوعی: صدایی بلند و نالهای به گوش رسید، و بر تن فیل جلوی او را گرفتند و او را خم کردند.
هوش مصنوعی: هر لحظه، سپاه دشمن به سوی ما میآید و زنان در لشکر آماده میشوند تا راه را در پیش بگیرند.
هوش مصنوعی: یزدگرد دبیر به درگاه رفت و با موبد اردشیر مشورت کرد.
هوش مصنوعی: نامهای به تمامی کشورها نوشته شد تا در آن از هر فرد مشهور و هر شخصیت بزرگ یاد شود.
هوش مصنوعی: شاه برای جنگ با شما لشکر کشیده است، پس اجازه ندهید که مقام پایینتری به خود بگیرد و بزم را خراب کند.
هوش مصنوعی: بفرمود نامهای به پادشاه چین و از طرف او فریادش را بهزبان آوردند و به او آفرین و تحسین کردند.
هوش مصنوعی: یک گروهی از سربازان از شهر مداین حرکت میکنند تا جایی روی زمین باقی نماند و همه جا را آب بگیرد.
هوش مصنوعی: زمین همچون کوهی است که در آن سربازان آماده جنگ ایستادهاند و پرچم پرافتخار بر دل زمین بر افراشته شده است.
هوش مصنوعی: نیروهایی به سمت گرگان حرکت کردند، به طوری که آفتاب از جهان ناپدید شد.
هوش مصنوعی: به مدت زمانی کوتاه، برای شکار در کوه و دشت به گردش پرداخت.
هوش مصنوعی: در درون بسغد، خاقان قرار دارد، چرا که شاه در حال مشورت با سپاه خود در گرگان است.
هوش مصنوعی: از خویشاوندان ارجاسب و افراسیاب، سرزمین سغد همچون دریایی بزرگ و وسیع شده است.
هوش مصنوعی: خاقان میگفت که زمین نمیتواند بار سنگینی مثل کلاهم را تحمل کند.
هوش مصنوعی: ما از سرزمین ایدر به سمت ایران میرویم و از ایران به دشت قهرمانان حرکت میکنیم.
هوش مصنوعی: تمام خاک ایران را به چین خواهیم برد و همان عربها را نیز به اینجا خواهیم آورد.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم در دنیا بمانم اگر کسی تاج و تخت دارد، ولی خودم نه تختی دارم و نه از خوشبختی بهرهمندم.
هوش مصنوعی: مدتی با فرستادهاش، که از جنگجویان با تجربه و قوی بود، به گفتگو و مشورت پرداخت.
هوش مصنوعی: چنین که خبر آمد از طرف شاه که از ایران حرکتی آغاز شده با فرهی.
هوش مصنوعی: از سرزمینهای مختلف، سپاه متشکل از افرادی با تقدیر پیروزی به هم ملحق شدهاند و از دریا به دریا حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: خاقان وقتی متوجه شد که در جنگی در پیش است، کارها را به سرعت و به خوبی انجام داد و تصمیماتش را سریعتر گرفت.
هوش مصنوعی: به فکر فرو رفت و با مشورت بزرگان، لشکر به دور هم جمع شدند.
هوش مصنوعی: فرمانده خاقان اعلام کرد که نمیتوانند این خبر را پنهان نگه دارند.
هوش مصنوعی: شنیدم که کسری به سرزمین گرگان آمد و همه سربازان کشور را در کنار هم جمع کرد.
هوش مصنوعی: ما از خود آگاهی نداریم و اگر کسی از اندیشههای ما جدا شود، تهی و خالی خواهد بود.
هوش مصنوعی: از چین تا جیحون، سرزمین من تحت فرمان من است و تمام جهان زیر سایهی قدرت من قرار دارد.
هوش مصنوعی: باید با شجاعت در برابر او قرار بگیرم و برای حفاظت از نام و آبرویم، به جرأت عمل کنم.
هوش مصنوعی: او گمان میکند که هیچ راهی برای عبور از او وجود ندارد و اگر در این زمان کسی غیر از او سلطانی نباشد.
هوش مصنوعی: بیایید اکنون که من آمادهام، در برابر سواران چین جنگجویی کنم.
هوش مصنوعی: یک مرد دانا به پادشاه چین گفت: ای فرمانروای زمین!
هوش مصنوعی: با شاه ایران به جنگ نرو و او را با یادآوری پادشاهی و قدرت نظامیاش نرنجان.
هوش مصنوعی: هیچکس به دنبال خانه و مقام او نیست مگر آنکه دل و فکرش تاریک باشد.
هوش مصنوعی: برای دیدار او، هیچ تاج و تختی به پای او نمیرسد و در آسمان نیز هیچکس مانند او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او باج و مالیات خواهد از هندوستان و روم، از جایی که گنج و ثروت وجود دارد و سرزمینش آباد است.
هوش مصنوعی: خداوند همواره موجودی زیبا و برتر است که بر تخت فرمانروایی جهان نشسته و بیدار و هوشیار است و به پیروزی و موفقیت دست یافته است.
هوش مصنوعی: خاقان از موبد سخنی شنید و یک نظر مناسب را مطرح کرد.
هوش مصنوعی: او چنین گفت که این مرد دانا و متخصص میپرسد که این موضوع را چگونه میتواند درک کند.
هوش مصنوعی: در درون انسان دو کار وجود دارد که نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد؛ یکی نیاز به سکوت و آرامش است و دیگری نمیتوان بیتفاوت به خوبیها بود.
هوش مصنوعی: رسیدن به هدف و موفقیت تنها با تلاش و زحمت میسر است و بدون کار سخت، دستیابی به آن ممکن نیست.
هوش مصنوعی: پول نمیتواند مصرف یا توسعهی معنوی را به ارمغان آورد، روزی که خجالت و جنگ بر انسان غلبه میکند.
هوش مصنوعی: برای زندگی آرام و بیخطر، باید تأمین نیازهای اساسی از جمله خوراک و لباس مناسب را در نظر گرفت. زندگی خوب نیازمند فراهم کردن امکانات و راحتی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از بدی بترسد، به راحتی زندگی میکند و از سختیها دور میشود.
هوش مصنوعی: از میان لشکر سخنگویان، کسی را انتخاب کن که گفتار دانایان را فهمیده باشد.
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای نوشت و با تحسین از سخنسنجی چینی صحبت کرد، مانند چین تنگ و باریک.
هوش مصنوعی: فردی زیرک و باهوش به همراه ده سواری که از او اطاعت میکنند، به طور نامحسوس به سوی شاه راه میسپارد و در حال گفتگو است.
هوش مصنوعی: وقتی خبر را به کسری رساندند، ایوان پادشاهی را با شکوه و زیبایی تزئین کردند.
هوش مصنوعی: او دستور داد که پردهها را کنار بزنند و از درگاهشان با خوشحالی عبور کردند.
هوش مصنوعی: همهی مردم از روستاها به سراغ پادشاه رفتند، همراه با نامهها و هدیهها و نذرهایی که به او تقدیم کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه جهان جانبازان را دید، از خاقان سوال کرد و با دقت آنها را مورد بررسی قرار داد.
هوش مصنوعی: آنها سر خود را به زمین گذاشتند و پیغام امپراتور چین را ارائه کردند.
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای بهطور زیبا بر روی پارچهای نازک و شفاف نوشته و آن را به دبیر تحویل داده است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، دبیر مشغول خواندن نامهای شد و همه اعضای انجمن به حالت تعجب و شگفتی ایستادند.
هوش مصنوعی: در ابتدای نامه، از خالق به پادشاه زمین، ستایش و سپاسی وجود دارد.
هوش مصنوعی: این متن به بیان عظمت و شکوه یک شخصیت یا مقام بالا اشاره دارد. در آن به دستاوردها و ثروتهای فراوان، همچنین به قدرت و تاثیرگذاری بر دیگران پرداخته شده است. به طور کلی، تاکید بر رهبری و بزرگی در میان مردم و کشور است.
هوش مصنوعی: سخن دیگری که در اینجا بیان میشود این است که حاکم چین به من توجه کرده و در دنیا شهرت و اعتبار من را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: او دخترش را به من داد و از آن لحظه به بعد، کسی به دنبال او نخواهد رفت جز با نظر و مشاوره من در مورد لشکرش.
هوش مصنوعی: هدیهای که از طرف نزدیکان شاه فرستاده شد، به شدت مورد استقبال قرار گرفت و با شوق و شادی پذیرفته شد.
هوش مصنوعی: از شهر چاج به خاطر کینهای که داشتم بیرون رفتم تا گنج و تاجی را که میخواهم به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: من به شیوهای از گلزار بیرون رفتم که آب جیحون به رنگ لعل و قرمز درآمد از خون.
هوش مصنوعی: وقتی آگاهی و شناخت به ما رسید، در مورد چین و چگونگی آن سخن گفتیم و از این اتفاق ستایش کردیم.
هوش مصنوعی: این جمله بهVirtue اشاره دارد و به ویژگیهایی مانند پیروزی، شجاعت، خردمندی، شرم و اندیشمندی در افراد اشاره میکند. این ویژگیها نه تنها در شاهان بلکه در مردانگی و رفتار انسانها اهمیت دارند و نشانههایی از شخصیت والای انسانی محسوب میشوند.
هوش مصنوعی: تمام دوستیها در خفا و در دل است، زیرا ما در جستجوی پادشاه جهان هستیم.
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه و سخنان او را شنید، به بزرگی و مردانگی او و همچنین به اعتبار بازار او پی برد.
هوش مصنوعی: فرستاده را در جایگاه ویژهای قرار دادند و به او بسیار احترام گذاشتند و با محبت رفتار کردند.
هوش مصنوعی: وقتی سفره و می را آماده کردی، از تو خواستم که یکی از میگساران را برایم بیاوری، ای پادشاه.
هوش مصنوعی: یک ماه در کنار پادشاه، در محل جشن و شکار به سر بردند.
هوش مصنوعی: یک روز، در دشت، بارگاهی ساخته شد و به خاطر گرد و غبار سواران، هوا تیره و تار شد.
هوش مصنوعی: تمام نگهبانان با دامنهای طلایی از دو منطقه بلوچ و گیلان، به زرههای زرین خود مجهز هستند.
هوش مصنوعی: همه پرستندگان به آن مکان بزرگ و مهم آمدند و به نزد پادشاه نزدیک شدند.
هوش مصنوعی: سیصد فیل با زرههای طلایی تحت فرمان آمده و شمشیرهای زرین همراه خود دارند.
هوش مصنوعی: تیغ و زره و خشت تو به قدری درخشان است که مانند طلا در دل آهن به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: بدی با زیبایی خود را آراسته و در پشت فیل، تختی پیروزمند و همرنگ آبهای نیل دارد.
هوش مصنوعی: زمین به شدت جنب و جوش دارد و آسمان پر از هیجان است، به طوری که مردم باهوش و تیزهوش به خوبی این نشانهها را درک میکنند.
هوش مصنوعی: از هر شهری که سرزمینهای آباد را میشناسند، پیامهایی از کشورهای هندوستان و روم به سوی ما فرستاده میشود.
هوش مصنوعی: سواران نیزهدار از دشت بیرون رفتند و همگی به سمت پادشاه حرکت کردند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آن شاه تافتهای جدا بافته است، او به قدر خورشید درخشان و بزرگ است و مانند ماه، از پشت پنهان نمیشود.
هوش مصنوعی: هوا پر از هیاهوی سواران شد و زمین از ابزار جنگی پر گردید.
هوش مصنوعی: در دشت، جنگجویان سوار بر اسب به سرعت حرکت میکردند و آماده نبرد بودند.
هوش مصنوعی: در زمانی که گردنکشان و سروران با کوپال و شمشیر و تیر و کمان به دور هم جمع شدند.
هوش مصنوعی: تمام دشت پر از افرادی است که شمشیر و نیزه به دست دارند، بعضی از آنها پیاده هستند و برخی دیگر سوار بر اسب میباشند.
هوش مصنوعی: فرستادگان از هر سرزمین و از هر شخص معروف و هر مقام بزرگ در آنجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: او از نیرو و ساز و برگ او شگفتزده شده، زیرا که همان چهره و نام و آواز او را میشناسد.
هوش مصنوعی: فرستادگان به پنهانی در مورد شاهی که بلند قامت و مغرور است، با هم صحبت کردند.
هوش مصنوعی: هنر را جستجو میکند و هیچگونه مانع و محدودیتی نمیپذیرد؛ بهطوری که در رفتار و اعمالش همانند یک تیر باریک و مستقیم، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو هنری را به ما نشان دهی، ای پادشاه، هر یک از ما از آن یک یادگاری خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: هر وقت که یکی از شما به نزد پادشاه خود میرفت، با خود همراهی و یار خود را نیز به همراه داشت.
هوش مصنوعی: تو گفتهای که وقتی شاه با روحی شاداب و خوشحال دیده نشود، نه پیرها نه جوانها او را نخواهند دید.
هوش مصنوعی: هرچه در خفا گفته شده است، در نهایت به گوش فرمانروای بزرگ میرسد.
هوش مصنوعی: پادشاه به گنجور فرمان داد که سلاحهای جنگی را به دشت بیاورد.
هوش مصنوعی: او دستور داد تا لباس و زرهاش را بپوشند و گرهها را بگشایند.
هوش مصنوعی: تنها با قدرتی که داشت، دشمنانش را شکست داد و به راحتی و بدون هیچ زحمتی زرهاش را از تن برداشت و بیرون آمد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تنها چیزی که از او باقی مانده، خود او و لباس و موی سرش است و هیچ چیز دیگری از او در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: تو در جنگ و میدان نبرد مانند کمانچی نبودی، نه از نامآوران آن چنانی جنگجو به شمار میروی.
هوش مصنوعی: او به محل نبرد رفت مانند فیل سرشار از قدرت و یک تکه بزرگ از بدن گاو را در دست داشت.
هوش مصنوعی: در زیر، گروهی به راه رفتن فردی از بالای سرش خیره شدهاند.
هوش مصنوعی: صدای خروش و نالهی کرنای متعلق به پشت فیلها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: زنان تبیرهزن جلوتر رفتند و در این میان، وضعیت زمین به خاطر ضربههای سم اسبان به سختی و زحمت افتاد.
هوش مصنوعی: پادشاه در حال حرکت است و در اطراف خود گبرها و سنان را به چپ و راست میچرخاند و کنترل میکند.
هوش مصنوعی: پیامآوران بهطور جمعی ستایش کردند و هر کدام با احترام سر بر زمین نهادند.
هوش مصنوعی: از دشت، شاه جهان به ایوان رفت و همه همراهانش به دنبال او به راه افتادند.
هوش مصنوعی: دبیر نزد اردشیر، شاه موبدان، رفت و به دستور او پیش او حاضر شد.
هوش مصنوعی: نویسنده، برنامهای را بر روی کاغذ نوشت که به کارهای پادشاه مربوط میشود و آن را بر پهلوی با دقت و ظرافت ارائه داد.
هوش مصنوعی: قلم مانند دو چهره را با عنبر شست و نوشتن را از ابتدا زیبا آغاز کرد.
هوش مصنوعی: سخن از خالق دادگر است که آفرینش را به وجود آورد؛ او بلندای آسمان و تندیاش را آفرید و همچنین خورشید را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: همه انسانها بندگان خدا هستند و تنها او سلطنت دارد. عقل و خرد بر توانایی او گواهی میدهد.
هوش مصنوعی: نفس هیچ ارادهای جز به فرمان او ندارد و بدون او، زمین نیز به کسی دیگر تعلق نمیگیرد.
هوش مصنوعی: از او خواستم که شاید پیام و تحسینی از ما به خاقان چین برساند.
هوش مصنوعی: در ابتدا، تو دربارهی هیتالیان صحبت کردی که از آن نوعی بدی را خلق کردند و به هم پیوستند.
هوش مصنوعی: در تاریکی و ظلم، به ناحق خونها را ریختند و کسانی که در دام گرفتار بودند، به ناچار خود را به آن آویختند.
هوش مصنوعی: اگر کسی کار بدی انجام دهد و قدرتی چون شیر داشته باشد، نباید دلش به خداوند بزرگ مطمئن باشد.
هوش مصنوعی: وقتی آنها به سمت تو حمله کردند، تو با قدرت و شجاعت به مبارزه با آنها پرداختی و پیروز شدی.
هوش مصنوعی: دیگر این که، وقتی از گنج و ارتش صحبت کردی، از قدرت فغفور و تخت و تاج نیز سخن گفتی.
هوش مصنوعی: اگر کسی از بزرگی و عظمت خود داستانی نگوید، به واقع او فردی عاقل و باهوش است که با دیگران همنظری دارد.
هوش مصنوعی: تو بر تخت بزرگی نشستهای و به تاجی شگفتانگیز نگاه میکنی، در حالی که به لشکری و مرزی رفت و آمد میکنی.
هوش مصنوعی: کسی که شایستگی و درک صحیح داشته باشد، نیازی به ثروت، نیروی نظامی یا زحمت ندارد.
هوش مصنوعی: بزرگان دنیا، افرادی را که مانند من بودهاند، دیدهاند و به همین دلیل تعداد زیادی از آنها من را نمیشناسند، اما حکایات و داستانهای من به گوششان رسیده است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به اندازهای که دریای چین عمیق و وسیع است، آرامش داشته باشم، چون کوهها هم ممکن است از شدت آرامش من به تلاطم بیفتند.
هوش مصنوعی: تمامی زمین زیر نظر من است و هر جا که آب و خاک وجود دارد، نشاندهندهی زحمت و تلاش من است.
هوش مصنوعی: سومین دلیل این که چگونه دوستی و ارتباطی را خواستی، این است که دل ما را به این پیوند خوش کردهای.
هوش مصنوعی: من اهل جنگ و جدال نیستم و در این بزم به دنبال شادی و خوشگذرانی هستم، نه اینکه بخواهم با کسی درگیر شوم. به همین دلیل، عقل و خرد کسی نمیتواند مرا به جنگ و نبرد سوق دهد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خردمندان هرگز با شخصی که شناخته شده و مشهور است وارد جدال نمیشوند.
هوش مصنوعی: به ویژه وقتی که خود شخص در جنگ شرکت کرده باشد، دیگر درنگ نمیکند و به دنبال فرصت نمیگردد.
هوش مصنوعی: بسیاری را دیدهام که در میدان نبرد، گاهی شجاعت نشان میدهند و گاهی هم نیازی به رزمیدن ندارند، چون از معلم و آموزگاران خود آموختهاند که چه زمانی باید به مبارزه پرداخت و چه زمانی باید کنار بایستند.
هوش مصنوعی: دل خود را باید چنان آرام و مهار کنی که در دشواریها و چالشهای زندگی، همانند کسی که در مقام و قدرت نشسته است، بتوانی با استقامت و وقار به جلو بروی.
هوش مصنوعی: برای تو همراه و یاری خواهانم، بگذار جهان آفرینش با تو بماند و مانند تاجی روشن و با ارزش، همیشه درخشان باشی.
هوش مصنوعی: برنامهای برای تقدیس و بزرگداشت شاه ترتیب دادند و آن پادشاه را با تاج و مقامی شایسته آراستند.
هوش مصنوعی: در روزگار پادشاهی، لباسهای زیبایی را به یکی از نمایندگان آماده کردند و او را به حضور پادشاه طلب کردند.
هوش مصنوعی: از هر پیامی که با دل ارتباط دارد، به همانی که در گفتار وجود دارد، هم افزوده میشود.
هوش مصنوعی: به زیبایی از کاخ شاه بیرون رفتند و در حال ستایش و احترام، راه خود را گرفتند.
هوش مصنوعی: پس از رسیدن به دربار امپراتور چین، همه زبانها پر از ستایش و تحسین بود.
هوش مصنوعی: مرزبان با تجربه به خوبی به جایگاه خود رسید و بر تخت نشسته شد، او کسی بود که مسیر را نشان میداد.
هوش مصنوعی: تمام فرستادگان را یکجا فراخواند و از بسیاری سخنان با همدیگر بحث کرد.
هوش مصنوعی: نخست به فکر و دانش و خرد او نگاه کن، سپس به سخن و بینش و مقام او توجه کن.
هوش مصنوعی: سوال میپرسد که چند نفر از آنها با او همراه هستند، زیرا او دارای نگین و کلاهی است.
هوش مصنوعی: از حق و ناحق و از حکومتی که دارد، همچنین از سپاه و ثروت و از سردار او هم سخن میگوید.
هوش مصنوعی: فرستاده با وضوح صحبت کرد و همه نگاهی که بر او بود را به یاد آورد.
هوش مصنوعی: به حاکم چین گفتند، ای فرمانروا، به این زیر دستان خود قدرت و اعتبار نده.
هوش مصنوعی: در این دوران که ما در کنار او بودیم، دل شاد و چهرهای سرحال داشتیم.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد و در دشت شکار، هرگز چنین پادشاهی را ندیدیم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر ویژگیهای یک انسان بزرگ و نیکوکار را توصیف میکند. او به قد و قامت بلند و قوی مانند سرو و نیرویی شگرف همانند پیل (فیل) اشاره میکند و همچنین به بخشندگی او که به وسعت دریای نیل است. در واقع، این تصویرها نشاندهندهی بزرگی و عظمت روح و صفات نیکوی اوست.
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان، آسمانی معتمد و پایدار باشد، روزها با مشکلات بزرگ و خطرناک روبهرو خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر صدای رعدآسا و تیز ابرها بلند شود، در آن صورت هژبر که نشان از قدرت و وحشت دارد، آرام خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی با صدای نرمش شراب بخورد، دلها را با سخنان گرم و شیرینش میرباید.
هوش مصنوعی: سرو خوش قامت و زیبا در جایگاه خود، مانند درختی بارور با شاخههای زیبا، سرپا ایستاده است.
هوش مصنوعی: تمام افراد شهر ایران، نیرویی هستند که او را میستایند و به او احترام میگذارند.
هوش مصنوعی: وقتی در دشت ساخته شده است، جایگاهی برای آن سپاه در دنیا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تمام جنگجویان با زیبایی و شکوه خود در میدان حاضرند و همه خدمتگزاران با کمربند طلا آماده خدمت هستند.
هوش مصنوعی: از فخر و شکوه، از تخت بلندی و از زینتها و زیورهای مختلف، از چیزهایی که نماد قدرت و ثروت هستند.
هوش مصنوعی: هیچکس جز شهریار دادگر نمیتواند آیین او را در دنیا بشناساند و معرفی کند.
هوش مصنوعی: اگر دشمنش همچون کوه آهن و غیرقابل نفوذ شود، من او را همچون یک سوزن میسازم که به راحتی میتوانم به او نفوذ کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که از زندگی خسته و ناامید شود، به سرعت تندخو و آماده نبرد میشود.
هوش مصنوعی: خاقان چین آن حرفها را شنید و از آنها ناراحت شد و حالتی گرفت که مانند گل پژمرده شده است.
هوش مصنوعی: دلش به خاطر آن حرفها نیمهنیمه شد و از نگرانی، افکارش پر از ترس و اضطراب گردید.
هوش مصنوعی: در میان اندیشهها نشسته و با فردی با تدبیر صحبت کرد و چنین گفت به کسی که در جمع مشهور بود.
هوش مصنوعی: ای خردمندان، در مورد این کار چه فکر میکنید؟ چه کسی در حال تحمل رنج و زحمت است؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در جنگ پیروز شود، نباید نامش به زشتترین شکل بازگردد و رسوا گردد.
هوش مصنوعی: موبدان از هر طرف خواستهها و نظرات خود را بیان کردند و آن را به زیبایی تزئین کردند.
هوش مصنوعی: خاقان گفت که این همان راهی است که باید افراد را به نزد شاه بفرستیم.
هوش مصنوعی: با تفکر و تدبیر در کارها، به موفقیت دست مییابیم و روابط خوبی با دیگران برقرار میکنیم.
هوش مصنوعی: علاوه بر ظاهر زیبا و جذاب، در پشت پرده رازها و زیباییهای بیشتری وجود دارد که نسبت به آنها کمتر توجه میشود.
هوش مصنوعی: یکی را به عنوان پادشاه بشناسیم و از کارهای او فکر نکنیم و ذهنا به آن مشغول نشویم.
هوش مصنوعی: اگر با کسی رابطهای عمیق و نزدیک برقرار کنیم، هیچکس نباید او را به سمت بدی و فساد هدایت کند.
هوش مصنوعی: او با ناز و زیباییاش باعث فخر و افتخار است و از او دور شدن یعنی جنگ و زحمت.
هوش مصنوعی: برگزیدگان از این تصمیم شاه خوشحال شدند و با صدای بلند اعلام کردند که این همان راهی است که باید دنبال کرد.
هوش مصنوعی: از میان سپاه، سه نفر بافضیلت را انتخاب کرد که توانایی سخن گفتن و پاسخگویی را داشتند.
هوش مصنوعی: او در گنجینهاش را باز کرد و گفت: چرا باید گوهر در اینجا پنهان بماند؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نام و اعتبار هستی، و اگر میخواهی ننگ و عیب را پشت سر بگذاری، همچنین اگر میخواهی بخشش و مبارزه را در کنار آهنگ و نوایی داشته باشی، باید تلاش کنی و در مسیر درست قدم برداری.
هوش مصنوعی: کسی یک هدیهای درست کرد که در تمام دنیا کسی نتوانست آن را ببیند، نه از انسانهای قدیم و نه از انسانهای معاصر.
هوش مصنوعی: معلم با تجربه را فراخواند و هرچه در دل داشت، بیپروا بیان کرد.
هوش مصنوعی: ابتدا بر خالق توانا و دانا و پرورشدهندهاش تحسین و ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: خداوندی که سیارات و نورهای آسمانی را خلق کرده، همچنین خالق پیروزی و قدرت است.
هوش مصنوعی: بنده تنها از راستگویی چیزی نمیخواهد و در دلی که در آن انصاف و عدالت باشد، هیچ کمبودی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: سلام و درود خداوند بر شاه ایران، با نیروی شمشیر و قدرتی در ذهن و وجودش.
هوش مصنوعی: خداوند، دانای بزرگ و صاحب قدرت، به خاطر پیروزیها و موفقیتها، خوشبختی و شادی را به فرد عطا کرده است.
هوش مصنوعی: حاکم عالم باید بداند که انسانهای بافرهنگ و با خرد به جای استفاده از قدرت و ابزار خشن، باید از دانش و فرهنگ برای پیشبرد کارها استفاده کنند.
هوش مصنوعی: مردم هر چقدر هم که بزرگ و دارای مقام و منصب باشند، باید به یکدیگر احترام بگذارند و ارزش قائل شوند.
هوش مصنوعی: پیامآوران عاقل من که بودند در نزدیکی ارتباط من.
هوش مصنوعی: وقتی به آن مکان رسیدند و گفتند مدتی از فرمانروایی سپری شده است.
هوش مصنوعی: از انصاف و حکمت او و شانس و اقبال او، از تاج و شکوه و مقام او نیز نشانههایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: آرزو چنان به وجود آمد که خواهان این هستیم که در زیر سایهٔ تو زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی برای هنرمند ارزشمندتر از رنج و درد نیست، زیرا او با دلش زندگی میکند و احساسات عمیقش را در آثارش میریزد.
هوش مصنوعی: شخصی با دیانت و پاکدامنی که در واقعیت بیشتر از آنچه که نشان میدهد، در حال پیشرفت و ارزیابی بهتری از خود دارد.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را از من بخواهد و برایش مطلوب باشد، مطمئناً به نفع او خواهد بود.
هوش مصنوعی: مرز ایران و چین هرگز نباید جدا باشد، زیرا این پیوند باعث شکوه و عظمت ما در جهان میشود.
هوش مصنوعی: پس از آن نامهای با پارچهای ابریشمی نوشتند و با مهر مخصوص به پیش وزیر فرستادند.
هوش مصنوعی: پادشاه سه نفر از افراد با ارزش و شیوهگو را از میان نزدیکان خود انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: افرادی از آن قصر بلند روانه شدند و به ایران نزد شاه بزرگ و ارزشمند رفتند.
هوش مصنوعی: هنگامی که کسری خبر را شنید، تاجی را بر سر گذاشت و بر تخت عاج خود نشسته است.
هوش مصنوعی: سه مرد باهوش و با ارزش به سوی تختی بزرگ و بلند آمدند.
هوش مصنوعی: سه قطعه سکه طلا به ارزش سه هزار دینار را بردند و پیش او تقدیم کردند.
هوش مصنوعی: از طلا و نقره و پارچههای زیبا و با کیفیت چین، چیزی درخشانتر از آسمان بر روی زمین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که فرستادگان را شناختند، به زبان چینی در مورد آنها ستایش و تحسین کردند.
هوش مصنوعی: شایسته آنهاست که در آن مکان، به همان اندازه که درخورشان است، جایی برایشان تدارک دیده شود، و این کار با هدایت و تدبیر پادشاه انجام گیرد.
هوش مصنوعی: در این شب، آسمان نیز به گردش در آمد و زمانی که خورشید از بالای کوهِ درخشان سر بر آورد.
هوش مصنوعی: شاه پیروز از روی تخت بلند شده و یک سنگ یاقوت را بر روی کلاهی قرار داد.
هوش مصنوعی: او به همه دستور داد و خردمندان را به همراه خود برد تا در جمع مطرح و مشهور حاضر شوند.
هوش مصنوعی: او چنین گفت که نامهای را که روی پارچه ابریشمی نوشتهاند، بیاورند و پیش دبیر قرار دهند.
هوش مصنوعی: تمام نام آوران دور هم جمع شدند و به سبب زیبایی و وقار شاه یزدگرد تحت تأثیر قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: هنگامی که آن نامه را برای شاه ایران خواندند، همه حاضران در حیرت و تعجب ماندند.
هوش مصنوعی: از آنقدر خوبی و عذرخواهی و ستایش، که حتی گفتار خاقان چین هم از آن نمایان شده است.
هوش مصنوعی: همه افرادی که با دیانت و پارسایی خود به موفقیت رسیدهاند، در نزد پادشاه مورد تحسین و ستایش قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: با یزدان سپاسگزارم و به او پناه میبرم، زیرا هیچ پادشاهی در درگاه او نشسته نیست.
هوش مصنوعی: شاه با مهارت و لطافت، به موفقیت میرسد و ارتباطاتش را مستحکم میکند.
هوش مصنوعی: همه دشمنان در برابر تو به نوعی خدمتگذارند، و اگر کسی از تو پایینتر باشد، خودش را به بیخودی انداخته است.
هوش مصنوعی: همه از آن لشکر میترسیدند، زیرا فرمانده آن، که دارای ثروت و مقام بود، بسیار قدرتمند بود.
هوش مصنوعی: شخصی که نیکوکار و خیرخواه است، به دنبال راهی میگردد تا به شاه نزدیک شود و در کنار او قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از جمعیت دانا و خردورز بهرهمند باشد، زندگی راحت و بیدردسری خواهد داشت و در راه راست و درست پرورش مییابد.
هوش مصنوعی: چون خاقان دریافته است که او هیچ شاهی ندارد، به دنبال ارتباط و پیوند با او رفته است.
هوش مصنوعی: انجام دادن این کار نباید باعث تأخیر شود، زیرا هیچکس از ارتباط با دیگران شرمنده نیست.
هوش مصنوعی: از چین تا بخارا، همهی سران و پیشوایان برای او با دلهای نیک و خواهشهای خوب حضور دارند.
هوش مصنوعی: وقتی سخنان آن خردمندان بزرگ و دلآگاهان موبد را شنید، تلاش کرد تا از آنها بیاموزد.
هوش مصنوعی: از غریبهای که به دیدار آمده بود، پذیرایی کردند و فرستاده را به احترام نشاندند.
هوش مصنوعی: پادشاه به آنها محبت زیادی کرد و در نزدیکی تختش آنها را نشاند.
هوش مصنوعی: پیام حکمران جهانی بر روی اسب قرار داده شد و او با قدرت بر زمین کوبید.
هوش مصنوعی: وقتی شاه آن صحبتهای دلنشین را از گروه چینی شنید، صدای ملایمی به گوشش رسید.
هوش مصنوعی: پاسخ داد که پادشاه چین فردی بزرگ و با دانش و صلاحیت است.
هوش مصنوعی: فرزند به پیوند و دوستی نیاز دارد و همواره باید روابط دوستانه را تقویت کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که عقل و درک درونی دارد، باید با دیدی عاقلانه به امور و مسائل نگاه کند.
هوش مصنوعی: بیا بسازیم و این نظر خوشایند را در نظر بگیریم و به هر سخنی که گفته شده پاسخ دهیم.
هوش مصنوعی: اکنون باید شاد باشیم و دل ما به خاطر انتخابی که خاقان چین دارد، خوشحال بماند.
هوش مصنوعی: کسی را میفرستم که دارای دانش و فهم است، تا به تمام جوانب و جزئیات شبستان او نگاهی جامع و کامل بیندازد.
هوش مصنوعی: یکی را انتخاب کن که نامش معروفتر است؛ او نزد خاقان چین از احترام بیشتری برخوردار است.
هوش مصنوعی: اوضاع او را بررسی کند و ببیند مادرش از کدام نسل و نژاد بوده و چه ویژگیهایی دارد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به یاد ما باشد و سخنان ما را به خوبی به یاد آورد، نشاندهندهٔ پیوستگی و اهمیت آن صحبتهاست.
هوش مصنوعی: فرستادگان اعلام کردند که خاقان چین از شادمانی شاه خوشحال است.
هوش مصنوعی: آنهایی که چهرههای زیبا و دلربا دارند، هرگز نمیتوانند خود را از دیدار معشوق پنهان کنند.
هوش مصنوعی: سلطان از سخنان آنها مطلع شد و روزگار قدیم دوباره به شکوه و زیبایی برگشت.
هوش مصنوعی: نویسندهٔ نامه را پیش خودش آورد و از خاقان مطالب زیادی را گفت.
هوش مصنوعی: او دستور داد تا به نامه پاسخ بنویسند و بهترین و شادترین سخنان را در آن بگنجانند.
هوش مصنوعی: ابتدا بر خدای جهانیان که پیروز و پرودگار است، شکرگزاری میکنم.
هوش مصنوعی: جهان تحت فرمان اوست و همه چیز به او وابسته است؛ او راهنمایی برای نیکی و بدی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: کسی که بخواهد فردی را از پایینترین مرحلهای که دارد به مقام و جایگاهی بلند و ارزشمند برساند، باید او را به اوج و بلندی پرواز دهد.
هوش مصنوعی: در زمانهای که حال انسان خوب نیست، اگر خداوند نخواهد به او خوبی کند، او تنها در بدبختی باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هرگاه از او خوبی ببینم، شکرگزاری میکنم و اگر بدی از او مشاهده کنم، دل من را ترس فرا میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر در وجودم هیچ امید و ترسی نباشد، دیگر زندگی معنایی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: پیامآور، پیامی از طرف آفرین به شدت و با حرارت برای خاقان چین آورد.
هوش مصنوعی: من شنیدم که هرچیزی که از پاکان گفته شود، در دلش چیزهای نهفتهای وجود دارد که به پیوستگی و ارتباط آنها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر پیوند تو خیلی شاد شد، به ویژه به خاطر فرزند نازنینی که داری.
هوش مصنوعی: من اکنون فردی باهوش را فرستادم که خرد و آگاهیاش باعث میشود جانش را حفظ کند.
هوش مصنوعی: بیاید تا همه رازهای من را درباره نتیجه و شروع رابطهام بگوید.
هوش مصنوعی: امیدوارم همیشه بدنت پر از شرم و حیا باشد و دلت شاد و حمایتت از ما مستحکم باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که نویسنده قلمش بیکار شد، کاغذ را آماده کرد و نوشت.
هوش مصنوعی: چنان که وقتی اشک از چشم ریخته میشود، دیگر نمیتوان آن را به حال اولش برگرداند، در اینجا نیز مهر و علاقهای که به کسی گذاشته شده، همچون عطر مشک، به راحتی از بین نمیرود و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: شاه برای آنها لباس و هدیهای ویژه فرستاد که باعث شگفتی و حیرت سپاه شد.
هوش مصنوعی: کسری، فرمانروا و حکیمی را برگزید که انسانی نیکوکار و باهوش بود، و نام او مهران بود.
هوش مصنوعی: از میان ایرانیان، صد سوار سخنور و شایسته و مشهور وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسری به مهران گفت که با شادی و کامیابی به راه خود ادامه دهد و در کارهایش انصاف و مهربانی را فراموش نکند.
هوش مصنوعی: برای رهبری و راهنمایی خرد، باید از زبان و فکر خود به خوبی استفاده کنی و در پی دل آزار نباشی.
هوش مصنوعی: بهتر است در شبستان او ابتدا به خوبیها و بدیها توجه کنی تا بتوانی به درستی تصمیم بگیری.
هوش مصنوعی: به زیبایی و ظاهر فرد نباید اعتماد کرد؛ زیرا ممکن است که شما را در دام فریب بیندازد.
هوش مصنوعی: پشت پردهٔ او دخترانی زیبا وجود دارند که با زیبایی و شکوه خود و همچنین با تاج و لباسهایشان جلب توجه میکنند.
هوش مصنوعی: اگر چه پدر فردی بزرگ و برجسته باشد، اما فرزند او به تنهایی نمیتواند به موفقیت برسد و کارهای مهم را انجام دهد.
هوش مصنوعی: نگاه کن که چه کسی با شرم و ادب نزد مادر است، که او از نژاد بزرگان میباشد.
هوش مصنوعی: فرزند نوهی پادشاه مقتدر فغفور چین، از نسل فرماندهی بزرگ خاقان چین به شمار میآید.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو جواهر و ارزش واقعی وجود داشته باشد، با تمام ثروتها و نژادهای مختلف در دنیا هم، آن ارزش تو را خوشحال و سرزنده خواهد کرد.
هوش مصنوعی: مهربانی و محبت مهران را شنید و از طرف شاه، بسیار برای تاج و جایگاه او ستایش و تحسین فرستاد.
هوش مصنوعی: از کنار ما رفت کسی که درخشان و روشننگر بود، در روز خوش یمن و خرداد.
هوش مصنوعی: به خاقان چین خبر رسید که شاه، مهران را به عنوان نماینده و فرمانده سپاه فرستاده است.
هوش مصنوعی: وقتی به حضور پادشاه چین رسید، زمین را بوسید و از آن تقدیر و ستایش کرد.
هوش مصنوعی: جهانجوی، وقتی فردی را دید که او را مورد محبت قرار داد، برایش مکانی مشهور و شایسته ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: از آن کار، شاه پر از فکر به سوی مکان خواب ملکه رفت.
هوش مصنوعی: داستانها و سخنانی شیرین و دلنشین از گنجینهای باارزش و همچنین از لشکری قدرتمند یاد میکند.
هوش مصنوعی: به او گفتند که این پادشاه جوان و شاداب است و دارای قدرت و توانمندیهای تازهای میباشد.
هوش مصنوعی: شخصی دختری را برای ازدواج معرفی میکند که با او آبرو و اعتبار ما افزایش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: در پشت یک پرده، دختری وجود دارد که بر روی سر سایر زنان تاج و نشان دارد.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که به خاطر عشق او، هرگز چشمانم را از زیباییاش برندارم.
هوش مصنوعی: چهار گروه نیز وجود دارند که همواره از پرستندهها حمایت میکنند و دلهای بیدار و آگاه بندگان را در نظر دارند.
هوش مصنوعی: من یکی از آنها را به انجام کارهای خود میسپارم تا از درگیری و بحث و جدل راحت شوم.
هوش مصنوعی: خانم به او گفت که هیچ کس در این دنیا جای تو را نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: شبی را به همین شکل گذراند و خواب عجیبی دید، تا اینکه خورشید از کوه بالا آمد.
هوش مصنوعی: ماه طلایی به عرش آسمان آمد و در جایگاهش قرار گرفت، و بر تختش نشسته و نامهای را تسلیم کرد.
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه را پادشاه چین خواند، از پیمانی که در آن بود خندید و به آن بیاعتنا شد.
هوش مصنوعی: کلید اتاق خواب را به او داد و گفت برو، ببین چه کسی در آنجا پنهان است.
هوش مصنوعی: پرستار با او چهار نفر دیگر آمدند چون خاقان به آنها مقام و جایگاه استواری عطا کرده بود.
هوش مصنوعی: چون مهران آن کلمات را شنید، با افراد با ثبات و استوار، کلید را آورد.
هوش مصنوعی: در اتاق را باز کرد و پرستندگان وارد شدند و آغاز به داستانگویی کردند.
هوش مصنوعی: آن کسی که اکنون تو میبینی، در واقع نه ستارههای آسمان را دیده و نه نور خورشید و وزش باد را تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: بهشتی مانند شب، زیبا و پرنور شده است، مملو از نور ماه و خورشید و خواستهها.
هوش مصنوعی: یک زن زیبا با چهره دلربا بر جایی نشسته است، و همه بر سر خود تاج دارند و در زیر آنها گنجی نهفته است.
هوش مصنوعی: آیا جز دختر خانم که تاج و تخت نداشت، همین دوستان و زیباییها را نداشت؟
هوش مصنوعی: یک لباس کهنه بر تن دارد و کلاهی با طعمی خوشبو و زیبا بر سر گذاشته است.
هوش مصنوعی: از عملهای انسان در نوشتهها فقط زیبایی آفریدگار وجود دارد.
هوش مصنوعی: یک سرو بلند، به مانند ماه نو، درخشان و زیبا است که هر بار با دیدار او، درخشش تازهای پیدا میکند.
هوش مصنوعی: به مهران نگاه کنید، چون کسی را چون او در دیدار ندیدم.
هوش مصنوعی: کسی که دارای بینش و عقل است، به خوبی میداند که فرمانروایان و سردمداران از عدالت دور هستند.
هوش مصنوعی: او با دستار و دستان خود، چهرهاش را پنهان کرده و این باعث شده که خشم او تازه و بیتابتر شود.
هوش مصنوعی: پرستنده به او گفت که در نزد شاه، دوستان و همراهان زیادی وجود داشت و محلهایی برای نشستن و تاجهای زیبایی نیز بود.
هوش مصنوعی: من برگزیدم چیزی را که بدون زیب و زینت است، زیرا همین چیز در رشد و توسعه من مؤثر است.
هوش مصنوعی: من از روی درد و رنج به اینجا آمدهام، نه به خاطر زیباییها و زرق و برقهای دیبای چین.
هوش مصنوعی: خانم به آن مرد سالخورده گفت: ای مرد، چرا فقط یک کلام دلنشین نمیگویی؟
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با زیبایی و جذابیت خاص خود، دلها را روشن کرده و به مقام بلند و ارزشمندی دست یافتهای.
هوش مصنوعی: به اوج بلندای سرو که به زیباییهای بهار آراسته است، احترام و ستایش کردن برای یک پادشاه، نشاندهندهی عظمت و ارزش اوست.
هوش مصنوعی: کودکی هنوز به سن بلوغ نرسیده، باید در انتخابهایش دقت کند و از خطا پرهیز نماید.
هوش مصنوعی: مهران ستاد جوابی داد که اگر خاقان از انصاف و عدالت روی برگرداند، نباید نگران بود.
هوش مصنوعی: بداند که پادشاه جهان، مرا به عنوان رئیسی روستایی نیز ناپاک میپندارد.
هوش مصنوعی: من دوست دارم که کسی که از قامت و مقام برتری برخوردار نیست، از اصل و ریشهی خوب و با شخصیت بهرهمند باشد و به تنهایی به عظمت و بزرگی نرسد.
هوش مصنوعی: اگر بزرگان و مقامداران این موضوع را درک نکنند، نظر من هم مانند دستوری خواهد بود که بعد از آن به جای خود باز خواهم گشت.
هوش مصنوعی: خاقان به سخنان او نگاه کرد و از حرفها و اعمالش شگفتزده شد.
هوش مصنوعی: بدان که آن فردی که دارای تفکر پاک و نیکوست، عقل و فهم بلندی دارد و شایسته کارهای با ارزش و زیباست.
هوش مصنوعی: عاقل و دانا در کنار مشاور نشسته و درباره مسائل مهم پادشاهی گفتگو میکند.
هوش مصنوعی: وقتی جایی برای نشستن پرداخته و آماده شد، آنها با نقشهای از رومیان رفتند.
هوش مصنوعی: ستارهشناسان و کسانی که به جستجوی دانش و فهم در زمینههای علمی و فلسفی پرداختهاند، همواره از جایگاه ویژهای برخوردارند و در میان فرزانگان و دانشمندان قرار دارند.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هر کسی که محبت و دوستی داشت، یک بار دیگر به نگاه کردن به صورت آسمان بپردازد.
هوش مصنوعی: موبد به ستارهها نگاه میکرد و از رفتار پادشاه و ارتباط او با سلطنت سخن میگفت.
هوش مصنوعی: پس از مدتی که گذشت، فرجام به شهریار گفت: "دل خود را به هیچ چیز ناراحت نکن."
هوش مصنوعی: این کار تنها به نیکی انجام میگیرد و نباید به بدیهای دشمنان جهان سپرده شود.
هوش مصنوعی: راز آسمان بلند همین است: همانطور که ستارههای مفید در گردش هستند.
هوش مصنوعی: از دخت خاقان و از نسل شاه، یک پادشاه زیبا و با شکوه به دنیا خواهد آمد.
هوش مصنوعی: به شهر برو و از هنرمندان بزرگ و سرافراز چین قدردانی کن.
هوش مصنوعی: وقتی خاقان خبر را شنید، دلش شاد شد و به خنده افتاد و خاتون خورشیدفش هم به او پیوست.
هوش مصنوعی: وقتی دلها را به راهحلهای مناسب هدایت کردند، فرستاده را جلو نشاندند.
هوش مصنوعی: گفتند که چیز مهمی درباره فرزند خاتون وجود دارد که نباید پنهان بماند.
هوش مصنوعی: مهران از پدرش به عنوان پادشاه پیروز، احترام و محبت را پذیرفته است.
هوش مصنوعی: پادشاه از میانجی قبول کرد که کسی را به عنوان حامی بپذیرد که نسبش به بانوی بزرگوار برگردد.
هوش مصنوعی: پرستندگان با عشق و فداکاری به جشن و شادی آمدند و برای بزرگداشت شاه حاضر شدند.
هوش مصنوعی: سپس یک گنجی زیبا و ارزشمند در اختیار او قرار گرفت که از هر نوع خواستهای پر شده بود.
هوش مصنوعی: از سکه و جواهر و گردنبند و تاج، تنها محبت و عشق واقعی و قدرت پادشاهی ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: دیگر از چوب عود هندی، طلایی بافته شده که چندین نوع جواهر را در خودش دارد.
هوش مصنوعی: هر کدام از فرماندهان مانند یک شاه با خود، صد تا اسب و صد تا الاغ زین کرده و آماده دارند.
هوش مصنوعی: شتر که بارش را از پارچههای چین آماده کرده، پشت اسبان را با زین زیبا تزیین کرده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ارزش چهل (چل تکه پارچه) اشاره شده است که از پارچهای گرانبها و زیبا با رنگ طلایی و زربفت بافته شده و به نوعی در زیر نور طلا جلوه میکند.
هوش مصنوعی: صد تا شتر بار سنگینی را به دوش میکشند و پرستندهای توانسته است که سیصد انسان را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بر تخت قدرت نشسته و در دستانش نماد سلطنت و زندگی خوب دارد، به طور طبیعی در آن وضعیت قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: فرمان داد شاه پیروزمند که تخت را بر بالای کوه بزرگ بگذارند.
هوش مصنوعی: برو و درون خود را با زیباییها و خزانهای از گوهرهای مختلف پر کن، همانند بافتهای ارزشمند از نقره و طلا.
هوش مصنوعی: پرچمی زیبا و درخشان به رنگ دیبای چینی، که روی زمین پیدا نیست.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش بسیار، گروهی از مردان قوی و توانمند از سرزمین هامون به آسمان بلند و دوردست پرتاب شدند.
هوش مصنوعی: مهدی، گهوارهاش را با پارچهای زیبا و زرین آراسته است و در آن گهواره، جواهری نابی وجود دارد که هنوز به دنیا نیامده است.
هوش مصنوعی: سیصد پرستار خوشرو و زیبا با شادی و شوق به راهی رفتند.
هوش مصنوعی: فرزند را به نزد شاه فرستاد و او در مسیر همراه سربازی به راه میرفت.
هوش مصنوعی: پنجاه پرستنده و چهل خادم با دل شاد از کنار ما عبور کردند.
هوش مصنوعی: وقتی مراسم تمام شد، دبیر آمد و با خود مشک، گلاب و پارچههای نرم و زرق و برقدار آورد.
هوش مصنوعی: کسی نامهای نوشت که با دقت و زیبایی بسیار آراسته شده بود و عطر و رنگ و نقاشیهای جذابی داشت.
هوش مصنوعی: ابتدا آفریننده را که دنیا را سر و سامان داده و بیدار و بینا است، ستایش کن.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در وجود انسان تأثیرگذار باشد، به طور طبیعی بر رفتار و روش بندگان نیز تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: پادشاه ایران به من تاج و تخت داده است و این ارتباط من با او به خاطر ازدواج با دخترش نیست.
هوش مصنوعی: من از حکمت و دانایی بزرگان و شخصیتهای خردمند و بیدار دل چیزهایی شنیدهام.
هوش مصنوعی: به دنبال قدرت و عظمت شاه، به جستجوی راه و ارتباط او رفتم.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس به اندازهی کسی که سرنوشت را در دست دارد و به عدل عمل میکند، قابل مقایسه نیست.
هوش مصنوعی: به مقام و موفقیت و قدرت، به زیبایی و توانایی و جایگاه و پرچم.
هوش مصنوعی: به وسیله دانش و خرد، انسان میتواند با استدلال و آگاهی به پرورش دینی حقیقی و درست بپردازد.
هوش مصنوعی: من اکنون پیامم را به شاه کسری فرستادم تا او را از وضعیت جهانی که میبینم، آگاه کنم.
هوش مصنوعی: من به فرمان او، تا زمانی که بندهوار باشم، در پس پردهی شاه رفتار میکنم.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه از عظمت و فرهنگ او الهام میگیرد و آموزهها و هنرهای او را میآموزد.
هوش مصنوعی: باشد که شانس و فهم تو را هدایت کند و بزرگی و دانش، پایه و اساس تو باشد.
هوش مصنوعی: آنها نشان و علامتی از طرف مشک چین به فرستاده دادند و او را ستودند.
هوش مصنوعی: یک نفر برای مهران لباس زیبایی آماده کرد و به او هدیه داد، زیرا هیچکس دیگری او را به یاد ندارد.
هوش مصنوعی: تو به کسی از بزرگمردان دنیا، پیامآور خود را بهطور علنی و پنهانی دادهای.
هوش مصنوعی: او نیز به دوستانش هدیههایی داد و با دینار و عطر مشک آنها را خوشحال کرد.
هوش مصنوعی: او با دختران و سوارهنظام و فیلهای زیبا در حال حرکت بود.
هوش مصنوعی: او با مژگان خود، خون دلش را به سمت لبهای رود جیحون میکشید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آب رودخانه جریان پیدا کرد و از خشکی عبور کرد، آن تصور و تصویر از ذهن برداشت شد.
هوش مصنوعی: از رود جیحون، دل پر از خون به خانه برگشت و از درد فرزندش، دلش به درد آمده است.
هوش مصنوعی: آگاهی از سوی مهری تابناک ظهور کرد و هر کس با خوشحالی این خبر خوب را به دیگران منتقل میکرد.
هوش مصنوعی: هر یک به نوبت نام و صفات نیکو آبرومند شاه ایران و فرمانرواي چین را میستایند.
هوش مصنوعی: دل خوشی با هدیه و بخشش برای همه مهربانان و دوستان.
هوش مصنوعی: در شهر و در جادهها تزئینات و زیباییها به راه انداختند و طلا و جواهر از بالای تخت شاه به زمین ریختند.
هوش مصنوعی: به بیابان و راهها نرو، زیرا زمین فقط یک سویش مانند پرندهای سبک و بیخود است.
هوش مصنوعی: وقتی به بسطام و گرگان رسیدی، انگار هیچ نشانهای از آسمان و آبی در زمین دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: از قانونی که بر شهر و دشت حاکم شد و مسیر را برای عبور لشکر مشخص کرد.
هوش مصنوعی: همه مردان، زنان و کودکان از ایران به سمت سرزمین چین حرکت کردند و جمع شدند.
هوش مصنوعی: از آسمان بر آنها جواهر بارید و به دنبال آن، زعفران و سکههای درم پاشیدند.
هوش مصنوعی: جهان پر از صداهای ناهنجار و آشفته است که به هم میآمیزند و نتیجهاش ایجاد نالهها و صداهای مداوم و آزاردهندهای میشود.
هوش مصنوعی: کلیه یالهای اسبان با عطر خوش مشک و شیرین میدرخشد و بر خاک فرو افتاده است.
هوش مصنوعی: به دلیل صدای دردناک نای، چنگ و رباب، دیگر جایی بر زمین برای آرامش و خواب باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: وقتی بت در شبستان پادشاه ظاهر شد، کسری به آنجا نگاه کرد.
هوش مصنوعی: سروی بلند و باوقار، مانند دختری که به گرد ماه قرار گرفته، از زیبایی و لطافتش مانند کلاهی از عطر خوشبوی عنبر میدرخشد.
هوش مصنوعی: کلاهی مشکی بر سر دارد و زرهای که از جواهرات بافته شده است، به زیبایی به تن کرده است.
هوش مصنوعی: گرهای که به واسطهی تار و پود خود بسته شده، با سحری به هم پیوسته و به شکلی درهم تنیده است.
هوش مصنوعی: وقتی از عطر خوش غالیه (عطری معروف و دلنشین) به انگشتری دست بزنیم، همه چیز زیر سایهی زیبایی و جذابیت آن انگشتر (شخصی خاص یا محبوب) قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: او در برابر شاهی که به مانند روحی شیرین و خوشپرور است، متحیر و شگفتزده ماند و نام خداوند را بارها بر زبان آورد.
هوش مصنوعی: شایستهی او پادشاهی را برگزیدند و از پی او جهان را آراستند.
هوش مصنوعی: وقتی که خاقان چین از وضعیت ایران و پادشاه آن باخبر شد، اطلاعاتی به دست آورد.
هوش مصنوعی: در نتیجهی آن خوشحالی، او فرزندش را به وجود آورد و به خاطر این پیوند شاد و خوشبخت شد.
هوش مصنوعی: او به سرزمینهای سمرقند و سغد رفت و از آنجا تاجی به قجغار ارسال کرد.
هوش مصنوعی: وقتی آن لشکر از این سرزمینها رفت، شاه به فرستادن مرزبانان اقدام کرد.
هوش مصنوعی: دنیا پر از نیکی و خوشنودی شد، و همه، از پیر تا جوان، در آرامش و آسایش خواب رفتند.
هوش مصنوعی: هر کس به نوبه خود از هر جایی برای شاه زمین ستایش و تمجید میکرد.
هوش مصنوعی: همه به آسمان دست بلند کردهاند و میگویند: ای خالق جهان و زمان.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که تو باید این تصمیم را با دقت از جانب شاه کسری بگیری و به خوبی آن را مدیریت کنی، زیرا این کار میتواند تأثیر بزرگی بر زندگی او در این روزهای سخت داشته باشد.
هوش مصنوعی: از زیبایی و عظمت او، بدیها در دنیا نهان و آشکار دور شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که شکارچی به سرزمین گرگان رسید، هیچکس را که بر روی تخت سلطنت نشسته باشد، ندید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که در اثر خواب و نوشیدن، سواری از سواران چین نتوانست از اسب زین بیفتد یا از آن جدا شود. به عبارت دیگر، به دلیل به خواب رفتن یا مستی، فرد نتوانسته است تمرکز و کنترل کافی بر روی اسب خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: سیصد هزار ترک پخش و پراکنده شدند، اما هیچ تلاشی برای نبرد وجود نداشت.
هوش مصنوعی: نباید کمان را به زه بکشید، زیرا هیچچیز خوبی از آن به دست نخواهد آمد و نه از چین فایدهای خواهد بود و نه از ماه.
هوش مصنوعی: بدین شکل، سرزمین کیان دارای شکوه و عظمت است و به سوی شکار شیران میرود.
هوش مصنوعی: نام او شاه بود و به اعتبار ستارهای که داشت، هم در رفاه و قدرت و هم در شراکت و دوستی با دیگران، به خوبی و خوشی زندگی میکرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، بزرگان گرد هم آمدند و از آموی تا شهر چاچ و ختن را پوشش دادند.
هوش مصنوعی: گفتند که این شهرها وسیع و گسترده هستند و پر از باغها، میدانها، ایوانها و کاخها میباشند.
هوش مصنوعی: از چچن و برک تا سمرقند و سغد، خرابیهای زیادی وجود داشت و جغد در آرامش در آنجا نشسته بود.
هوش مصنوعی: در این روزها، چغانی و سومن و همچنین بلخ، برای هر کسی به تاریکی و تلخی تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: بخارا و خوارزم و آمودریا و زمین، همه را با درد و غم به یاد دارم.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و زحمتهای افراسیاب، هیچکس جای آرامش و خواب نداشت.
هوش مصنوعی: چو کیخسرو به دنیا آمد، همه از او راحت شدند و از حرف و حدیثها آسوده خاطر گشتند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه ارجاسب به قدرت رسید، این مناطق پر شدند از درد و رنج.
هوش مصنوعی: وقتی گشتاسب از ایران به جنگ آمد، هیچ نشانهای از ارجاسب را ندید که بخواهد درنگ کند.
هوش مصنوعی: جهان از رفتار او آسوده و آرام شده است، زیرا فلک هرگز نمیتواند همچون او باشد.
هوش مصنوعی: بعد از آن زمان، وقتی که فرمانده به قدرت رسید، تمام شهرها پر از غم و اندوه شدند.
هوش مصنوعی: چوشاپور ارمزد به جمعی پیوسته و نمیداند که در کجا باید منتظر بماند، سرش را از پاهایش پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: جهان به سمت عدالت حرکت کرد و امنیت از زشتیها گرفته شد و دست شیطان کوتاه شد.
هوش مصنوعی: چو خاقان، یزدگرد را شکست داد و با هوش و تیزبینی، کار را به نفع خود پیش برد.
هوش مصنوعی: بهرام گور، شاه جهان، به میان آمد و خاقان، که پر از اندوه و آشفتگی بود، به او روی آورد.
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت او، شهرها مانند بهشت شدند و کارهای ناپسند و زشت در آن پراکنده شد.
هوش مصنوعی: در زمان پیروزی، مانند نوازندهای خوشصدا، جهان را پر از درد، گرما و هیجان میسازد.
هوش مصنوعی: مبادا فریاد او را بشنوی، که او فرزند آن کسی است که به مانند تو همنژاد و دارای مقام و قدرت است.
هوش مصنوعی: شاه کسری اکنون مرزهای ما را پذیرفته و به ما ارجمندی بخشیده است.
هوش مصنوعی: او در این دنیا باقی خواهد ماند و مانند سر و تن یکپارچه و پیوسته است.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر او زمین را به ما دادهاند، اکنون دیگر نه دردی میبینیم و نه خونریزی داریم.
هوش مصنوعی: بعد از آن به دلیل دلایل مختلف، گروهی از جوانان به مهمانی و جشن شادمانی مشغول شدند.
هوش مصنوعی: هر کجا که مردی با ذکاوت و با تدبیر و آگاه وجود داشته باشد، خطرات و ناپاکیها از بین میرود.
هوش مصنوعی: هر کسی از میان پیران که نظر خوبی دارد، به او توجه کنید، زیرا او به مانند ترکان در کنار یکدیگر جمع میشود.
هوش مصنوعی: سپاه یک تصمیم گرفتند که با هدیهای نزد شاه بروند.
هوش مصنوعی: زمانی که به نزد اوی خوشرو و دلربا رفتند، همه با همدل و همزبان شدند.
هوش مصنوعی: به قدری دربار شاه شلوغ و پرجمعیت شد که هم بر موریانه و هم بر پشهها مسیر را بستند.
هوش مصنوعی: همه افراد سرهای خود را به نشانه احترام به زمین گذاشتند و به دلیل بزرگداشت شاه، از او ستایش کردند.
هوش مصنوعی: گفتند: ای شاه، ما تسلیم تو هستیم و به خاطر دستورات تو در این دنیا زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: ما همه با افتخار آمادهایم که با آواز جنگ به دشت هامون برویم و پوست پلنگ را بدریم.
هوش مصنوعی: شاه فرمان را از آنان پذیرفت و به نیکویی از روزگار سخت فاصله گرفتند.
هوش مصنوعی: از آنها صدای نالهای به گوش رسید که در پیش رویشان، سپاهی وجود دارد و آنها در حال آماده شدن برای جنگ هستند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه از جنگجویان خشنود شد، به درگاه رئیس خود آمد.
هوش مصنوعی: آنها به دقت پرسش کردند و با محبت با آنها رفتار کردند تا برای کار سختی که در پیش داشتند، جایی مناسب برایشان فراهم کنند.
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه یزدانپرست به زمین آمد و از جایگاه خود پایین رفت.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش خداوند میکند و میگوید: ای کسی که از تغییرات و نوسانات روزگار بالاتر و برتر هستی.
هوش مصنوعی: تو به من فرهنگ و دانایی بخشیدی، و تو میتوانی الهامبخش من در مسیر نیکوکاری باشی.
هوش مصنوعی: هر کسی که از من باخبر شود، دیگر به دنبال کلاه مهی نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: اگر همه افراد ناتوان و ضعیف را جمع کنند، کار سختی نخواهد بود، زیرا هیچکس جرأت و شجاعت میدان نبرد را ندارد.
هوش مصنوعی: در دل کوه، پرندهها و ماهیها در آب، وقتی که من در خواب غفلت فرو رفتهام، به دنبال من نمیآیند و من را نمیشناسند.
هوش مصنوعی: همه موجودات و مخلوقاتی که دور و برم هستند، مانند پاسبانانی هستند که از من محافظت میکنند؛ در حالی که مهمانان این جهان، انسانهای عادی و بیارزشتر به شمار میروند.
هوش مصنوعی: هر کس را که تو انتخاب کنی، او به هیچ وجه کمارزش نیست. این دنیا هیچ اربابی جز تو ندارد.
هوش مصنوعی: تو به من نیرو میدهی تا مبادا در این جهان، مور خستهای از من در حرکت نایستد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی انسان به درگاه خداوند دعا و درخواست میکند و در دل خود اشک میریزد، باید در نظر داشته باشد که در دنیای مادی، شخصیتی که در مقام سلطنت و قدرت قرار دارد، چه کسی است. به عبارت دیگر، اشاره به تأثیر روحانی و معنوی دعا و شکوایی است که در برابر خداوند نسبت به دنیای مادی و سرنوشت دارد.
هوش مصنوعی: از محل برگزاری نماز، به جایگاه سلطنتی آمد و همراه با آن، گرگانیها برای رفتن به میدان نبرد آماده شدند.
هوش مصنوعی: صدای غرش گاو از درگاه به گوش میرسد و صدای آن همچون نغمهای لحن خاصی دارد.
هوش مصنوعی: ارتش آماده شد و تجهیزات را کنار گذاشت، به یاد خداوند نیکی و بخشش را فراموش نکرد.
هوش مصنوعی: از پول و پارچههای قیمتی و آرایشهای ظاهری و زینتها، ارزش واقعی انسان از داراییهای درونی و معنوی او ناشی میشود.
هوش مصنوعی: این مصرع به وصف و توصیف زیباییها و جلوههای زندگی اشرافی میپردازد. در اینجا به اسبها و افرادی که پوششهای خاص و زیبایی دارند اشاره شده و همچنین به زینتهای دیگری همچون تاج و تخت جدید اشاره میکند. این تصویر نشاندهنده زندگی پرزرق و برق و بادوام است.
هوش مصنوعی: پرستندگان مجسمهها و شمایلها، بر سواران نشستهاند و بندگان با هر نوعی در آنجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: یک شبستان چینی را به سوی طیسفون فرستادند تا در آنجا قرار گیرد.
هوش مصنوعی: در روز خوشی و شادابی، گروهی از خدمتگزاران در کنار او رفتند.
هوش مصنوعی: مهران، جوانی از سرزمین موبدان، در کنار خاقان، در فضایی شبانه به سر میبرد.
هوش مصنوعی: گنج و دارایی به سمت طیسفون رفت و هیچ نیروی جنگی از دلیران باقی نماند.
هوش مصنوعی: همهی افراد خاص و برگزیده از سرزمینهای آزاد، به سمت آذرآبادگان آمدند.
هوش مصنوعی: از هر نقطهای سربازانی آمدند، از گیلان و دیلمان لشکری به راه افتاد.
هوش مصنوعی: از کوه بلوج و دشت سروچ، گروهی از گرازها به سمت دیگری حرکت کردند و به سفر رفتند.
هوش مصنوعی: همه با هدیه و نذری به سمت درگاه پادشاه میروند.
هوش مصنوعی: در این شهر، شاهی بزرگ بر پا شده است که با شجاعت و توانایی خود، قدرت و خطر را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: زمانی که کسری، پادشاه بزرگ، به دنیا آمد، وضعیت آسمان به دلیل کینه و عشق دستخوش تغییر شد.
هوش مصنوعی: به شهری که عبور کردی، سپاه تو را آزار نرساند؛ زیرا من در راه، دشمنی را کشتهام.
هوش مصنوعی: هیچکس از کسی دستگیر نیست و کسی نمیتواند از دیگری بهرهبرداری کند. تو فقط یک جا برای استراحت فراهم کردهای.
هوش مصنوعی: او در حال گردش در جهان بود و به هر سو که نگاه میکرد، دشتها و مناطق مختلف را میدید.
هوش مصنوعی: دنیا را دیدم که پر از کشتههاست و در و دشت پر از گاو و گوسفند است.
هوش مصنوعی: زمینی که هرگز آباد نشده بود، هیچکس در آن کشاورزی و خرمی ندید.
هوش مصنوعی: کسری به یک مرد بزرگ و قدرتمند نگاهی انداخت و متوجه شد که او در خانهاش چندین فرزند دارد.
هوش مصنوعی: درختی که سرش به خاطر سنگینی یقهاش خم شده، به سوی آسمان قد راست کرده است و به نظر میرسد که به روزی خوب و بیداری امید دارد.
هوش مصنوعی: به منزل رسیدند و در نزدیکی آنجا، نماینده قیصر به راه افتاد.
هوش مصنوعی: با کادوها و لباسها و طلا و نقرهای که از پارچههای زیبا و گرانقیمت رومی و چینی تهیه شده است.
هوش مصنوعی: نثاری که بر روی بوم پوشانده شد، به قدری زیبا و بینظیر است که هیچ چیزی از روم به پای آن نمیرسد.
هوش مصنوعی: یک کیسه پر از سکههای طلا که از چرم گاوی که سه سال عمر داشته تهیه شده است، به عنوان مالیات و هدیه ارسال شده است.
هوش مصنوعی: از طرف قیصر، نامهای با تقدیر و احترام به سوی شهریار مشهور نوشته شده است.
هوش مصنوعی: فرستاده را نشاندند و او به آرامی نامه را خواند.
هوش مصنوعی: پیامهای زیادی به طور ملایم و زیبا به او رسیده بود درباره موضوعی که از قبل برایش ارسال کرده بودند.
هوش مصنوعی: از این به بعد، باید چیزهای بیشتری ارسال کنیم، زیرا این موضوع بدون داشتن موارد اضافی نمیتواند به درستی انجام شود.
هوش مصنوعی: شاه وقتی دید که رنج و زحمت به او رسیده است، تصمیم گرفت تمام ثروت و داراییاش را بفرستد.
هوش مصنوعی: از تخت شاه بیرون آمد و با اسب خود به حرکت درآمد تا به خان آذرگشسب برسد.
هوش مصنوعی: زمانی که از دور مکان پرستش را دید، بهقدری تحت تأثیر قرار گرفت که چشمانش پر از اشک شد و صورتش ناپدید گردید.
هوش مصنوعی: از اسب فرود آمد و به زمین رسید، در حالیکه ذکر میگفت و لبهایش را بسته بود.
هوش مصنوعی: آتش ستایش در برابر خالق جهان شعلهور شد و به نیایش و دعا پرداخت.
هوش مصنوعی: تمامی گنج و دارایی که در اختیار داشت، در نهایت به خاطر آتش، از بین رفت و به هدر رفت.
هوش مصنوعی: به همراه اندوختههای باارزش، به موبدان طلا و نقره داد و به آنان لباسهای فاخر بخشید.
هوش مصنوعی: تمامی روحانیان به واسطه او ثروتمند شدند و با نیایش به سوی آتش مقدس رفتند.
هوش مصنوعی: در زمزم، صدای ستایش و شادی بهپا میشود و برتری و عدالت فرمانروا که حکمرانی بر زمین دارد، تحسین میشود.
هوش مصنوعی: او از آنجا به سمت طیسفون آمد و به دلیل لشکری که در بیستون بود، زمین گیر شد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیاد بودن خواستهها، کشور از طلا و نقره پرشد.
هوش مصنوعی: از آن شهر به سمت مدائن حرکت کرد، زیرا آنجا کلید گنجها را داشت.
هوش مصنوعی: چین با چهل استاد در حال حرکت است و در مقابل مهران، به زیبایی و شکوه ایستاده است.
هوش مصنوعی: زمانی که کسری بر تخت خود آمد، به همراه قدرت و شانسش، با تمجید و احترام زیاد وارد شد.
هوش مصنوعی: جهان به مانند بهشتی زیبا و آراسته شده است که پر از عدالت و خوبی است و تمام خواستهها در آن برآورده میشود.
هوش مصنوعی: شاهان با ظلم و ستم و ریختن خون مردم، در هر گوشهای نشستهاند.
هوش مصنوعی: جهان از نعمت و زیباییهای الهی پر شده است، به گونهای که گویی دستهای شر و ناپسند را بستهاند.
هوش مصنوعی: هیچکس ندانست که برای غارت و چپاول چه بلاهایی سر مردم میآید و چگونه دستانشان به سوی پلیدی دراز میشود.
هوش مصنوعی: مردم از سراسر جهان به دعوت شاه پاسخ دادند و به خاطر مشکلات و تاریکیها به سمت او آمدند.
هوش مصنوعی: اگر کسی که در خانهام آمده و شایسته نیست، از آنچه میخواسته، سریعاً فرار کرده است.
هوش مصنوعی: از پارچههای نرم و پولهای زیاد، بر روی خشکی و آب در زمان روز و هنگام خواب.
هوش مصنوعی: در هر سرزمینی، به هر کسی که نامدار و بزرگ است، نامهای فرستاده شده است.
هوش مصنوعی: از بازرگانان ترک و چینی و هر کشور دیگری نیز.
هوش مصنوعی: به خاطر بوی خوش و عطر نافهٔ مشک و زیباییهای روم و همچنین عطر و علوفهٔ هند، این فضا پر از جلوه و جذابیت شده است.
هوش مصنوعی: ایران همچون بهشتی سرسبز و خرم شده است، به طوری که تمام خاک آن به بوی خوش عطر مانند عنبر و زیبا و درخشان مثل طلا میباشد.
هوش مصنوعی: مدتهاست که در ایران آرامش حاکم شده و مردم از دغدغهها و مشکلات زندگی رهایی یافتهاند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در فضای هوا رایحهای گلی موجود است که مانند اشک نرم و دلپذیر است، گویی همه چیز از رنج و درد خلاص شده و آسوده است. مرد و پزشک نیز از این آرامش بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: برگها به خاطر باران روی زمین نباریدند، زیرا کشاورزی تحت تأثیر باران ناخوشایند قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: دنیا پر از سبزه و گیاه شده است، و در دشتها و سرزمینها، گلها شکفتهاند و بر بام خانهها نیز زیبایی دیده میشود.
هوش مصنوعی: همه رودخانهها مانند دریا بیکران شدهاند و درختان باغ گلبن مانند ستاره ثریا درخشان و زیبا گردیدهاند.
هوش مصنوعی: در ایران، زبانها یاد گرفته شدند و روحها با دانش روشن شدند.
هوش مصنوعی: از بازرگانان از هر سرزمین و سرحد، از ترک و چین و سقیلا و روم.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش به سمت راهنمایی میرود که باعث رشد و افزایش گیاهان و گیاهان مخصوصی برای چهارپایان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دانش و علم آگاهی داشته باشد، مانند کسانی خواهد بود که در دربار پادشاه سخن میگویند.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسانی اشاره میشود که مقام و جایگاه بلندی دارند، اما از ترس آسیب و خطر، دچار تردید و نگرانی میشوند. به عبارتی دیگر، افرادی که از قدرت و احترام زیادی برخوردارند، گاهی اوقات به خاطر تهدیدات و آسیبهایی که ممکن است متوجه آنها شود، دچار بیاعتمادی و احتیاط میگردند.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید جهان را زینت بخشید، صدایی از درگاه بلند شد.
هوش مصنوعی: ای کسانی که در زیر فرمان شاه هستید، مراقب باشید که در دل و نهان خود بدی را پرورش ندهید.
هوش مصنوعی: هر کسی که تجربهها و سختیهای زندگی را دیده باشد، به اندازهٔ همان سختیها به دست آوردن اندوخته و ثروت برایش آسانتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: به دیگران میگویند که همه چیز به رهبر و سردستهای که مزد را از او میطلبند، وابسته است.
هوش مصنوعی: اگر به محبت و دوستی نیاز داشته باشی، خود را نشان میدهد، اما آنچه نمیخواهی ممکن است از سوی کسی که بیچاره است و دستش از اسباب و وسایل کوتاه است، به تو برسد.
هوش مصنوعی: کسی که در رنج و سختی زندگی میکند، نباید از عدم ثروت احساس ناتوانی کند؛ زیرا ممکن است روزی شانس و ثروت به او روی بیاورد و او از وضعیت سختی که در آن بوده، رهایی یابد.
هوش مصنوعی: کسی که به زنی بیاحترامی کند و به او نگاه بدی داشته باشد، وقتی که مشکلاتش پیش بیاید و به درگاه پادشاه برود، قابل احترام نخواهد بود.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که میبیند چاه و دار بلند است، زیرا با دار تیر و با چاه در ارتباط است.
هوش مصنوعی: اگر اسبها جایی پیدا کنند که آزاد باشند، دهقان به خاطر آن گله را ترک میکند.
هوش مصنوعی: خون او را بریزند و من نیز او را کشتهام، گوشت کسی که آسیب میبیند، به باد میرود.
هوش مصنوعی: کسی که سوار بر اسب است، اگر در مسیرش دچار مشکلی شود، باید به تنهایی و بدون همراهی دیگران به جلو برود و مشکلاتش را حل کند.
هوش مصنوعی: به نام او درازای زندگی و وجود او را بر پا میکنند.
هوش مصنوعی: هیچ گناهی نیست که کمتر یا بیشتر از این باشد، زیرا آن کسی که قبل از این گناه کرده، از او پستتر است.
هوش مصنوعی: هرگز هیچ شاهی با همفکران خود به خوبی رفتار نمیکند و تنها از راه درست و راست است که میتواند به موفقیت برسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که این مسیر و طرز فکر ما را نپسندد، نباید در درگاه ما حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: پادشاه روزی با خوشحالی نشست و به بزرگانی که آگاه و دانا بودند، احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: او با چهرهای خندان سخن گفت و پس از آن بر تخت نشسته است.
هوش مصنوعی: یک نفر بر خالق و پروردگار، که پیروز و توانمند است، ستایش و تمجید کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای داور زیبا، کسی نمیتواند درباره تو سخن ناپسندی بگوید.
هوش مصنوعی: شاه پیروزی که جهانیان را اداره میکند، دارای دانش و اصل و نسب عالی است.
هوش مصنوعی: من بعضی از کلمات را بر روی سطح ابرک کاغذ و دفتر نوشتهام.
هوش مصنوعی: من این اثر را به گنجینهای سپردم تا روزی که زمان مناسب برسد، آن را بخواند و شاید بتواند با صدای یک پادشاه خوانده شود.
هوش مصنوعی: دیدم که این گنبد قدیمی هرگز به راز و رمزهایش اشاره نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر مردی از جایگاه جشن یا مهمانی بلند شود، جانش را در دستانش میگذارد و آماده نبرد میشود.
هوش مصنوعی: زمین را از دشمنان پاک میکند تا از درد و رنج این اهریمنان در امان باشد.
هوش مصنوعی: یک پادشاه بر تمام دنیا حکومت خواهد کرد و تمام گفتارها را در دست خواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که اراده کند، همه چیز به وسعت میرسد و زمین با گلها و باغها، میادین و کاخها آراسته میشود.
هوش مصنوعی: کسی که دارایی و فرزندان زیادی را جمعآوری میکند، پس از روزها آرزوهایش را بشمارد.
هوش مصنوعی: سپاهی آورد و خواسته تا کاخ و ایوانش را تزئین کند.
هوش مصنوعی: اگرچه انسان فقیر و بیچیز باشد، اما میتواند با تلاش و کوشش، از هر طرف به نام و ثروت دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که فرد به خاطر ظاهر و بودن خود جمعآوری کند، با گذشت زمان و عمرش از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: وقتی انسان میمیرد، تمام سختیها و رنجهایش به پایان میرسد و فقط داراییها و ثروتش برای دشمنانش باقی میماند.
هوش مصنوعی: نه فرزندی باقی مانده است، نه جایگاه و مقام سلطنت، نه کاخ و محیط باشکوه سلطنت، و نه ثروت و نیروی نظامی.
هوش مصنوعی: زمانی که آن جست و خیز را بشنید، هیچکس از یاد او در این دنیا چیزی را به خاطر نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: زمانی که کارهای خوب انجام دهی، وقتی روزگار بگذرد، یاد تو با نام نیک به جا خواهد ماند.
هوش مصنوعی: در این جهان، تنها دو چیز وجود دارد که همیشه پایدار و جاودان هستند و بقیه چیزها همیشگی نیستند و در نهایت از بین میروند.
هوش مصنوعی: گفتن سخنان زیبا و انجام کارهای نیک هیچوقت کهنه نمیشود، تا زمانی که دنیا در حال است.
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای رقم میخورد که مردی با شخصیت و با وقار، به خوشی و آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: ای شهریار، تا وقتی که میتوانی، گناه نکن؛ به ویژه آن گناهی که باعث شرمندگی روح میشود.
هوش مصنوعی: بدون اینکه به دیگران آسیبی برسانی، به دنبال نفع و فایده باش. این همان فرهنگی است که در آیین و دین به آن اشاره شده است.
هوش مصنوعی: چند کلام از من به یادگار مانده که فکر میکنم هرگز قدیمی نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی شهریار با دل روشن و خالی از غم حرفی را آغاز کرد، آغاز به بیان سخنانی فراوان و انگیزشی کرد که همه از او میخواستند.
هوش مصنوعی: فرخ به کسی میگوید که چه کسی مرد شاد و خوشبختی است که بتواند دلش را شاد نگه دارد، بدون اینکه تحت تأثیر سرما یا ناخوشی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بیگناه باشد، نباید به او ظلم شود و شیطان نمیتواند او را به گمراهی بکشاند.
هوش مصنوعی: از او دربارهٔ انحراف و راه شیطان پرسیدند، از کسی که راهنمای جهان و خداوند کیهان است.
هوش مصنوعی: او به او گفت که فرمان خداوند به خوبی است و در این دو جهان، از آن فرمان، شعوری و برتری حاصل میشود.
هوش مصنوعی: در مسیر برتری، دشمنی وجود دارد که به کسانی که به آرمانها و خوبیها اعتقاد دارند، آسیب میزند.
هوش مصنوعی: مردی که به پیمان و وعدههایش وفادار است، در جهان خوشبخت و ارزشمند است. او به خاطر پاکی و عفتی که دارد، مورد احترام و توجه دیگران قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که جان انسان از جسمش مراقبت کند، زندگیاش به سادگی و آرامی سپری میشود.
هوش مصنوعی: دوستی و صداقت باقی مانده است و نباید به ناعدالتی و کمبودها اهمیت بدهیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به جسم مربوط میشود، پس از مرگ روحش درخشان و پرنور باقی میماند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از هر دو حالت هیچ چیز غیرضروری و بیفایدهای وجود ندارد و اگر برای یکی از آنها هزینهای صرف نشده باشد، به این معنا نیست که ارزش یا اهمیت ندارد. به عبارت دیگر، هر چیزی که بر سر آن هزینه شده باشد، در نهایت ارزش و تاثیر خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: کسی که عقل و خرد دارد، مانند پادشاه عمل میکند و اجازه نمیدهد که احساسات و هوسها او را به مسیرهای ناشایست ببرند.
هوش مصنوعی: به سخنان مرد بدگو گوش نکن که او با وجودی نورانی، رفتار ناپسندی دارد.
هوش مصنوعی: اگر خوشی بیاید به خانهای دیگر، در اینجا هنوز در غم و درد باقی ماندهایم.
هوش مصنوعی: هرکس که از دنیای پست و حقیر بگذرد، او را بشناسید؛ چراکه او از خداوند پاک و بخشنده قدردانی نمیکند.
هوش مصنوعی: شخصی از دستاوردها و لذتهای دنیوی خود ناراحت و افسرده است و احساس میکند که نمیتواند از آنها بهرهبرداری کند، بنابراین باید حقایق را بپذیرد و از آرزوهای بیپایه خود دست بکشد.
هوش مصنوعی: انسانی که جانش با دانش پر نشده است، نمیتواند از دانشی که میشنود بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: کسری (پادشاه ساسانی) از جوانان و زیر دستانش میپرسد که آیا کسی هست که به فکر و تدبیر بزرگان و ریشسفیدان باشد؟
هوش مصنوعی: کسی که دانا و باخبر است، میگوید: هرچه آرزوها بزرگتر باشند، برای رسیدن به آنها باید توانایی بیشتری نیز داشت.
هوش مصنوعی: کدام یک از افراد با دانش به شاه گفت که دانش، در وجود مردان نهفته است؟
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از کسی است که به دستورات و خواستههای دیو (نماد قدرتهای شوم یا منفی) توجهی نمیکند و از مسیر آسمانی و راه الهی خارج نمیشود. او به راه راست خود پایبند است و به خواستههای نادرست تن در نمیدهد.
هوش مصنوعی: اهریمن نیز با قدرت شیر میتواند جان و خرد را به زیر بکشد.
هوش مصنوعی: کسری از کسی میپرسد که ده دیو چیست و میگوید که از وجود این دیوها باید بر خرد و عقل انسان گریست.
هوش مصنوعی: این پاسخ نشان میدهد که آز و نیاز دو نیروی قدرتمند هستند که با شدت و جبری که دارند، به قدری بلند و برجستهاند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: دیگر حسد و کینه و خشم و ننگ وجود دارد، همانطور که دوچهرگی و ناپاکی در دین نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از خداوند سپاسی نداشته باشد، در حقیقت به خوبی نمیتواند او را بشناسد و درک کند.
هوش مصنوعی: او به او گفت: از این محل بد به کدام آسیب و خطر شیاطین قدرتمند برمیخوری؟
هوش مصنوعی: کسری به کسی پاسخ داد که او نیز ستمگر و دیوانهای قدیمی بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی را نبیند، خوشحال است و در دلش شادی زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به مشکل و اندوه دچار است، اگر دیگران او را ببینند و احساس او را درک کنند، شاید به دلیل درد و غم چهرهاش زرد شده باشد.
هوش مصنوعی: اگر از این مرحله عبور کنی، مانند کسی میشوی که حسادت دیو را به خود گرفته است و دردی عمیق دارد که هیچ پزشک و درمانگری نمیتواند آن را درمان کند.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا کسی بدون آسیب و رنج به زندگی خود ادامه دهد، روح او به تدریج دچار درد و مشکلات خواهد شد.
هوش مصنوعی: دیگر ننگ بر دیو است که همیشه با جنگ و ستیز چنگالهای تیز خود را آماده کرده است.
هوش مصنوعی: دیگری همچون دیوی خشمگین و پرهیجان است که از درون مردم میتازد و زمانی که خشمش به اوج برسد، هوش و فکر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: نه بخشش و نه محبت، هیچکدام نمیتوانند در برابر چهرهی این دیو قدرتمند و آگاه، تأثیری بگذارند.
هوش مصنوعی: دیگر کسی وجود ندارد که جز دروغ حرفی برای گفتن داشته باشد و سخن او روشن و واضح نباشد.
هوش مصنوعی: بگذار سخنچین و دو رویی که دلش از ترس بزرگی کیهان شکسته، بماند.
هوش مصنوعی: در میان دو نفر که به جنگ و نزاع پرداختهاند، باید تلاش کرد که ارتباط و پیوند میان آنها از هم نپاشد.
هوش مصنوعی: دیگر نباید فردی نادان و ناسپاس وجود داشته باشد که نیکوکاران و خردمندان را نشناسد.
هوش مصنوعی: در نزد او، اندکی از فکر و شرم وجود دارد و در نظر او، خوبی و بدی هر دو به یک اندازه هستند.
هوش مصنوعی: سپس پادشاه از دانشمند پرسید که چگونه میتوان با دل مانند دیو جنگید.
هوش مصنوعی: این شعر به این نکته اشاره دارد که خداوند به انسانها و عوامل طبیعی قدرتی داده است که میتوانند بر مشکلات و موانع غلبه کنند و قدرتهای شیطانی و منفی را تحت کنترل درآورند. به عبارت دیگر، خداوند به بشر توانایی و حکمت بخشیده که بتواند از چالشها عبور کند و در برابر آنها ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: پاسخ این بود که عقل و خرد از اعمال و رفتار ایزدبخشانی که به بدی معروفند، دوری میکند.
هوش مصنوعی: عقل و خرد تو را راهنمایی کنند، زیرا در پیش رویت مسیری طولانی و دشوار وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان، مانند زرهای از شمشیر دیوان خرد محافظت میشود و معرفت و آگاهی ما از این حقیقت روشنی میگیرد.
هوش مصنوعی: گذشته تجربهها را به یاد دارد و اندیشه روشن به یادگیری و پرورش خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر خود او باشد همان کسی که در خیمه میخوانیم، پس دل از ترس دیو امان نمیگیرد.
هوش مصنوعی: دنیا برای قلب نیکنهاد خوشایند است و نمیتواند به دور از آرزوهای خود بچرخد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، میخواهم صحبتهایی را انجام دهم که باعث خوشحالی دل میشود.
هوش مصنوعی: انسان خردمند همیشه به جز شادیهای زندگی، چیز دیگری را نمیبیند و همواره امیدوار است.
هوش مصنوعی: اگر کسی از کارهای ناپسند خود مدتی فکر نکند و به خود نیدندیشد، نمیتواند از مسیر درست بازگردد و درستی را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: هر کس که به دارایی و خوشی خود راضی باشد، نیازی به سختی و زحمت ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که به ثروت و مال دنیا توجهی ندارد، هر روز را با خوشی سپری میکند.
هوش مصنوعی: دین یزدان تنها به پرستش او اختصاص دارد و جز این، هیچ چیزی برای دیگران اهمیت ندارد، چه در سختی و چه در خوشی و در عزا یا عزت.
هوش مصنوعی: به اراده خداوند، سرشت انسان دچار بدی نمیشود و خود او نیز از جنس خوبی است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که پرهیزکاران نیز در صف افرادی هستند که هیچگاه راه حق و الهی را به خاطر چیزهای دنیوی نمیفروشند و از آن منصرف نمیشوند. آنها در اعتقادات و اصول خود ثابتقدم هستند.
هوش مصنوعی: به او گفت: از این ده (دهکده) کدامیک متعلق به شاه است تا نشانی از نیکوییها به من بدهد.
هوش مصنوعی: او به این سوال پاسخ داد که مسیر عقل و خرد از هر نوع دانش و آگاهی میگذرد و قطعا به آن میرسد.
هوش مصنوعی: خوی خوب و رفتار نیکو باید همیشه در انسان باقی بماند، مانند آب که همواره پاک و زلال است.
هوش مصنوعی: از میان این جواهرات، جواهری با استحکام را در روزگار دیدم که از آن خوشحالم.
هوش مصنوعی: از آنان انتظار دارم که آرامتر و بیدردسرتر، با شایستگی بیشتری زندگی کنند.
هوش مصنوعی: من از این جواهرات با ارزش در رنج و سختی قرار گرفتم، چرا که این جواهرات هیچگاه از گنج و ثروت خود سیر نخواهند شد.
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: از هنرها چه فایدهای دارد؟ اگر مردی جویای مهارت نباشی، به هیچ چیز نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: جواب او این بود که هر کسی که از مسیر حق منحرف نشود، با وجود خود بیگناه خواهد بود.
هوش مصنوعی: از دنیا همه چیزهای مطلوب و مشهور را به دست میآورد و از پایان کار و آرامش و لذتها بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: از او که نامش در یادهاست بپرسید که از این ده، کدام یک پیشگام بوده است.
هوش مصنوعی: او با نرمی و ملایمت به سخنان آگاهانه پاسخ داد و با گفتار دلنشین، به گفتگو ادامه داد.
هوش مصنوعی: زیادتر از این، دانایی جستجو نمیکند، زیرا خرد بیتردید از هنر خالی میگذرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، از عالم دانا سؤال کرد که فرهنگ و آداب مردم چیست؟
هوش مصنوعی: این پاسخ به این معناست که فردی که دارای دانش و خرد است، در جایگاه بالاتری از دانایی قرار دارد و میتواند درک بهتری از جهان و مسائل آن داشته باشد.
هوش مصنوعی: آدمی که داناست، برای تأمین نیازهای خود به خوشبختی و ثروت احتیاج ندارد و خود را از زحمتها و سختیها دور نگه میدارد.
هوش مصنوعی: شاه از نیروی دشمن سوال کرد که با چه ترفند و ابزاری میخواهی اقدام کنی.
هوش مصنوعی: در پاسخ گفته شد که رفتار ناپسند، دشمنی را روشن و عقل را خاموش میکند.
هوش مصنوعی: از دانشمند پرسید قاضی که آیا فرهنگ بهتر از گوهر است؟
هوش مصنوعی: او در پاسخ به او گفت که دانایی و فرهنگ از ثروت و جواهر نیز بیشتر ارزشمند است.
هوش مصنوعی: گوهری که ارزش و هنری نداشته باشد، بیارزش و ضعیف است، اما اگر با فرهنگ و دانش همراه باشد، روح و روانی سالم و قوی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: او به جان گفت: آیا تنها هنر در زندگی، ستودن ویژگیهای جسمی و ظاهری است؟
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که اگر تمام صحبتها را به یاد داشته باشی، به نوعی گرفتار و آشفته خواهی شد.
هوش مصنوعی: عقل و خرد انسان همچون لباسی است که از جانب خدا به او عطا شده است. این عقل او را از تفکرات نادرست و رفتارهای بد دور میکند.
هوش مصنوعی: اگر هنرمند از تواناییهای خود شگفتزده باشد، نباید انتظار داشته باشد که هنر او مورد تحسین قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر فردی با منش نیک و خوشرفتاری، به خودبینی و خودپسندی دچار شود، در نظر انسانهای خردمند و آگاه، از ارزش و احترام ساقط خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر انسانهای خردمند با یکدیگر دور هم جمع شوند و از بخشش، دانش، آداب و انصاف بهرهمند باشند، به طرز معناداری میتوانند به نژاد و قبیله خود افتخار کنند.
هوش مصنوعی: بزرگی، افزون بودن و صداقت از ویژگیهای نیکو ناشی میشود و به خاطر ویژگیهای زشت و ناپسند کم میشود.
هوش مصنوعی: پس از آن، از کسری بپرسید که ای مرد مشهور و فرهنگدوست.
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی به تلاش و کوشش انسان بستگی دارد، حتی اگر کسی به طور طبیعی شانس خوبی داشته باشد، تنها با تلاش میتواند به مقام و موقعیتهای بزرگ دست یابد.
هوش مصنوعی: سرنوشت و استعداد انسانی همانند دو همسفر هستند که در کنار یکدیگر حرکت میکنند و هریک بر دیگری تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: تن و جان در کنار یکدیگر هستند، یکی آشکار و نمایان و دیگری پنهان و درونزا.
هوش مصنوعی: اگر شانس و بخت به کمک فردی بیاید و او برای رسیدن به هدفش تلاش کند، همان جسم و ظاهر او تنها یک پوشش است.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به بزرگی و موفقیت، تلاش و کوشش کافی نیست؛ بلکه باید شانس و بخت نیز در کنار آن فرد وجود داشته باشد تا به او راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: این جهان مانند یک افسانه است و همچون بادی میگذرد، مثل خواب که بیننده در آن چیزی را میبیند و به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی انسان بیدار و هوشیار میشود، دیگر نمیتواند زیباییها را با چشم ببیند و اگر دردی یا خشمی هست، آن را هم نمیبیند.
هوش مصنوعی: سوالی جدید مطرح شد که دربارهی شخصی که ستایش شده، به زبان آورد.
هوش مصنوعی: آنگونه پاسخ داد که پادشاهی که بتواند بر تخت نشیند و به قدرت و توانایی دست یابد، به لطف بخت و اقبال خود است.
هوش مصنوعی: اگر آدمی درستکار و نیکنام باشد، به خاطر سخنان و رفتار خوبش به نتیجه و کامیابی میرسد.
هوش مصنوعی: او به او گفت که در این دنیا، چه کسی بیشتر از همه در رنج و سختی است و زندگی ناخوشی دارد.
هوش مصنوعی: در پاسخ این سؤال به این شکل بیان شده است که انسان فقیر و بدبخت نمیتواند از خوشیها بهرهمند شود و نه به سعادت و آرامش دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که بدبخت واقعی کیست، او پاسخ داد که کسی است که همیشه به خاطر دردهایش میگرید.
هوش مصنوعی: او با این پاسخ نشان داد که انسان آگاه و دانا کسی است که از اعمال ناپسند خود شرمنده و دلگیر است.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که چه کسی خوشحال است و نسبت به چیزهایی که آرزو دارد، بیاعتناست؟
هوش مصنوعی: جواب داد که آن کسی که محبت و عشق ندارد، نمیتواند در این دنیای پر پیچ و خم و تغییرات زندگی، خوشبخت و راضی باشد.
هوش مصنوعی: به او گفتیم چرا اینگونه بهتر است، چون کسی که با آرامش و احتیاط میگوید، بیشتر قابل اعتماد است.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند، پاسخ داد که باید به آرامی بگوییم: چه کسی باید بر افرادی تندخو و تیزمزاج گریه کند؟
هوش مصنوعی: پاسخ اینگونه بود که به عیبجویی توجه کن، تا زمانی که صحبتها به پایان برسند و موضوع پیچیده نشود.
هوش مصنوعی: نزدیک او باید با احتساب و آرامش رفتار کرد و هنر و فکر و شایستگی خود را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: از او دربارهی پادشاه معروف پرسیدند که در میان مردم، چه کسی امیدوار است؟
هوش مصنوعی: کسی که در تلاش و کوشش بیشتری است، دو گوشش باید آماده شنیدن دانش و آگاهی باشد.
هوش مصنوعی: پادشاه جهان از او پرسید درباره دانایی در مورد خوبی و بدی که در دل نهفته است.
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که به خاطر دانایی زیادش، کلماتش نامفهوم و بیمحتوا شده است.
هوش مصنوعی: شاید بگویند که خاکستری است، اما نمیدانم در مورد مکان دیگری چه بگویم.
هوش مصنوعی: کسری از کسی پرسید که کدام شهر آباد است و ما از آن چه بهرهای داریم؟
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که مکانی آباد و خوش، تنها به خاطر عدل و انصاف حکمرانی میتواند به وجود آید.
هوش مصنوعی: کسری پرسید که کدام مرد بیدارتر و هشیارتر است، و کدام یک بیشتر پسندیده میشود.
هوش مصنوعی: در دنیا، کسی را به من معرفی کن که با دانشش بتواند آبرو و اعتبار من را افزایش دهد.
هوش مصنوعی: در اینجا، فرد دانا و با تجربه به کسی پاسخ میدهد که باید از تجربیات گذشته بهرهبرداری کند و درس بگیرد. او تأکید میکند که یادگیری از آزمونها و آزمایشهای زندگی اهمیت زیادی دارد.
هوش مصنوعی: کسری به کسی گفت که رامشگرش کیست، کسی که همواره به شادی و خوشی استوار و راست قامت است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از ترس در امان باشد و دارایی چون طلا و نقره داشته باشد، چنین پاسخی خواهد داد.
هوش مصنوعی: او گفت: ما را برای چه چیزی باید ستایش کرد؟ زیرا هر کسی نظرش با دیگری متفاوت است و آنچه برای یک نفر پسندیده است ممکن است برای دیگری چنین نباشد.
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که نیازهایش باید با حسادت و شرم و آز به خوبی پوشانده شوند.
هوش مصنوعی: رشک و کینه او پنهان نیست و در دنیا مورد پسند اوست.
هوش مصنوعی: شاه از مردی صبور پرسید که صبرش را چگونه بر سرش میگذارد، یعنی چگونه آن را مدیریت میکند.
هوش مصنوعی: کسی که دلش ناامید و تیره شده، مانند خورشیدی است که ناگهان روشن و درخشان میشود.
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که باید به کارهای بزرگ پرداخت و تلاش بیشتری در این زمینه کرد.
هوش مصنوعی: غم در دل کیست که از اندوهش سیر شود و جانش را رها کند؟
هوش مصنوعی: او چنین جواب داد که کسی که از مقام خود سقوط کند، ناامید از شانس و بخت خواهد بود.
هوش مصنوعی: از شهریار بزرگ سوال کردند که آیا کسی از ما دلbroken دارد؟
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که فردی که عقل و دانش ندارد، حتی اگر ثروتمند باشد، در واقع به خاطر خوششانسی و بخت خود فرزند بهتری نخواهد داشت. در واقع، اهمیت خرد و دانش بیشتر از ثروت ظاهری است.
هوش مصنوعی: شاه از دل فردی بینوا که در آرامش درون خود نشسته است، سؤال کرد.
هوش مصنوعی: او به یک عالم با تقوا گفت که تو باعث میشوی پادشاهی نادان شود.
هوش مصنوعی: از کسی که ناامیدتر از دیگران است بپرسید که چه کسی توانایی و شهرت نیکو دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از انجام کارهای بزرگ بازبماند، تنها نام و یادش باقی میماند و در دلها به عنوان شخصی بزرگ و مهم یاد میشود.
هوش مصنوعی: از او، شاهی با چهرهٔ زیبا و دلنشین، پرسیدند که ای مردی با دانش و روشنایی ذهن، چه میگویی؟
هوش مصنوعی: میدانی که او بدون نام و زیورآلات است، زیرا از در محبت و بخشندگی وارد میشود.
هوش مصنوعی: مردی به درویش گفت که گناهکاران زیادند و بسیاری از آنها بدون قدرت و موقعیت اجتماعی هستند.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند و او گفت که درست بگو تا افرادی که از گذشته خود پشیمانند، دچار ناراحتی نشوند.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که آن کسی که تاج را بر سر میگذارد و پادشاه میشود، در روز مرگش هم به همان اندازه ننگین خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل به خاطر ترس از عواقب ناخوشایند پشیمان میشود، چون او به ذات پاک خداوند ناسپاسی کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که به خوبیها و کارهای نیکش اهمیت نمیدهند و از آنها قدردانی نمیکنند، در واقع، روح و شخصیتش پر از کردارهای بزرگ و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند و او پاسخ داد: ای کسی که عقل و دانش را به خوبی درک کردهای، هنرها به گونهای زیبا و پیچیده با یکدیگر در هم تنیده شدهاند.
هوش مصنوعی: نمیدانی چه کسی وجودش برای دیگران مفید است، همانطور که شخصیت او در دل هر فردی ارزشمند است.
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که کسی که بیمار است، دلش هیچ گاه به شادمانی نمیرسد.
هوش مصنوعی: شاید وقتی که از درد و رنج رهایی یابیم، همه آرزویمان سلامت و تندرستی باشد.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که آرزویش چیست، و او را به جستوجو و یافتن آن دعوت کردند ای نیکوخصال.
هوش مصنوعی: او به او گفت چون که عزیز و باافتخار است، همه آرزوهایش بینیاز شدن است.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به بینیازی و سلامت رسیده باشد، نباید به دنبال چیزی جز خواستههای دل خود باشد.
هوش مصنوعی: از آن زمان به بعد، او با راهنمایش گفت که چه افکاری در دل بر او میگذرد و افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که: کسی که خردمند و داناست، با کسی که در جستجوی راه و روش درست است، سه روی خود را میسازد.
هوش مصنوعی: کسی که دربارهی روزهای بد فکر میکند، آیا ممکن است بدون اینکه گناهی کرده باشد، بدی به او برسد؟
هوش مصنوعی: از کارهای فریبنده یک دوست باید ترسید، چون او میتواند به راحتی جان و زندگی انسان را تحت تأثیر قرار دهد و او را به خطر بیندازد.
هوش مصنوعی: در مورد سه نفر دیگر از ستمگرانی که از افراد زحمتکش کار میکشند و به آنها ظلم میکنند، صحبت میشود.
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که روزگار به نیکی میچرخد و مرد دانا و با تجربهای مانند آموزگار در آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: دنیا پر از نور و پادشاهی عادل است. از آسمان چیزی بیشتر از این هنر پیدا نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: از او درباره دین و راستی پرسیدند، که آیا از آنها دوری میکنی یا نه؟
هوش مصنوعی: به او گفت شاه: آیا میتوانی ببینی که اگر او یاد خدا را رها نکند، چه کار باید کرد؟
هوش مصنوعی: از انحراف و گمراهی دوری کن و از قدرتهای مخرب بترس. همچنین باید از حکام و جهانی که در آن زندگی میکنی هوشیار باشی.
هوش مصنوعی: به دستور خداوند، دو گوش به ما داده شده است و از این دو گوش هیچکس نمیتواند با سر و صدا و فریاد ما را به چیزی وا دارد.
هوش مصنوعی: پس از آن، از او بپرسید درباره پادشاه که آیا فرمانرواییاش بر پارسا (افراد درستکار) درست است یا خیر.
هوش مصنوعی: کدام یک از آنها شایسته و خوشبخت است که در این دنیا لیاقت رسیدن به مقام و سلطنت را داشته باشد؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که دادگر و عادل است، باید دارای خرد، اندیشه، شرافت و مهارت نیز باشد.
هوش مصنوعی: از دوستان قدیمی بپرس که آیا در گوشه و کنار چیزی برای گفتن دارند.
هوش مصنوعی: او گفت: از مردان جوانمردی و انصاف در برابر دوستان، به خوبی یاد میشود.
هوش مصنوعی: کسی که به تو بدی نمیکند، به خاطر شخصیت و ادب تو است؛ و اگر در سختی باشی، یار و کمککاری برایت پیدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: کسری از کسی پرسید که محبوبتر از همه کیست، و پاسخ شنید که کسی که با او درون و بیرون یکی باشد، یعنی هم از نظر ظاهر و هم باطن هماهنگ و یکسان باشد.
هوش مصنوعی: پاسخ داد که جدایی از کسی که دلش نیکوست، فقط از دل شکسته ممکن است.
هوش مصنوعی: دیگر آن کس که در نیکی و رفتار بهتر از دیگران است و به خلق و خوی هنرمندانهتری مشهور است،值得 توجه و ستایش است.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که از دشمن بپرسید که چه کسی را بیشتر از خود او میشناسد، تا بتوانید بداندیشتر را شناسایی کنید. به عبارت دیگر، هر چه دشمن بدتر و بداندیشتر باشد، شناخت او از بدیهای دیگران نیز بیشتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که اگر کسانی وجود داشته باشند که از من بالاتر باشند، آن وقت انتقاد و سرزنش از آنها زیاد است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در دل خود آرزو و خواستههای بزرگ دارد، باید به تواضع و آرامش در رفتار خود توجه کند. اگرچه او پرشور و با ظاهری زیباست، اما باید به یاد داشته باشد که قدرت و قاطعیت در عمل به همراه ظاهری دلسوز و باوقار باشد.
هوش مصنوعی: بپرسید که دوست واقعی کیست، آن هم در شرایطی که کسی از درد جدایی به شدت گریه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: پاسخ این بود که عمل خوب و نیک، نمیتواند از همراهی و دوستی با انسانهای نیک جدا باشد.
هوش مصنوعی: به او گفتند که هیچ چیزی باقی نمانده است که به اندازه لازم و کافی نباشد.
هوش مصنوعی: او جواب داد که مردی که دوستش دارد، نه کم میشود، نه میسوزد و نه از درد میترسد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که درک و آگاهی عمیق انسان به او این قدرت را میدهد که بر خواستهها و آرزوهای خود تسلط پیدا کند.
هوش مصنوعی: شاه به خداوند مهر گفت: چه چیزی میتواند به وسعت آسمان بزرگتر باشد؟
هوش مصنوعی: او گفت که شاه بخشنده، دستی دارد همچون دل مردی که خدا را میپرستد.
هوش مصنوعی: پرسیدند که چه چیزی از زیبایی بیشتر است که خردمندان به خاطر آن سر بلند میکنند.
هوش مصنوعی: پادشاه، به این خصلت توجه کن که هرگز ثروت و گنج را بیحساب نده.
هوش مصنوعی: اگر با افرادی که ناسپاس هستند، رفتار کنی، مثل این است که خشت خشک را در آب بیندازی و هیچ سودی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: او به او گفت: در چه موضوعی است که رنج و زحمت از انسان کم میکند و او را از آزمایشها و سختیها آزاد میسازد؟
هوش مصنوعی: او به من پاسخ داد که ای پادشاه، همیشه دلت شاداب و پرنشاط مانند بهار باشد.
هوش مصنوعی: پرستشگر پادشاه بیرحم، از رنج و درد و فقر بینیاز نیست و از زندگی شاداب و ثروت حقیقی بهرهمند نخواهد شد.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که چه چیز شگفتانگیزی دیدهای، و او پاسخ داد که نمیتوان هیچ اندازه و معیاری برای آنچه دیده است، تعیین کرد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی به پادشاه بوزرجمهر میگوید که کارهای آسمان و جهان بسیار عجیب و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: مردی را دیدیم که با کلاهی بر سرش آمده و سیاهپوش است.
هوش مصنوعی: او نمیداند که دست چپش از راستش کجاست و از آنجایی که در بخشش بینهایت است، هیچ چیزی از او کم نمیشود.
هوش مصنوعی: یکی از ستارههای آسمان بلند میگوید که چه بر سر زمین آمده و چقدر از زمان گذشته است.
هوش مصنوعی: آسمان و سرنوشت بر او سختیها را تحمیل کرده و تمام رخدادها به نفع او نبوده و او را در زمره افراد بدشانس قرار داده است.
هوش مصنوعی: شاه از او پرسید که چه چیز گرانتر است؟ او در پاسخ گفت: سنگینی گناه.
هوش مصنوعی: از شما میپرسم که چه چیزی در کارها برتری دارد، گفتارها یا کردارها؟
هوش مصنوعی: کسی که با زشتکاری خود فرار ندارد و با ننگ و سرزنش زندگی میکند، در واقع به نوعی ننگ برای دیگران تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که وقتی از سوی شاه مورد ظلم قرار میگیرد، دیگران از او دفاع نمیکنند.
هوش مصنوعی: ثروتمندی که در تأمین نیازهایش بخیل باشد، دلسردی از زندگی و کمبودها به سراغش میآید.
هوش مصنوعی: زنانی که شرم و حیایی ندارند، به راحتی به بیان سخنانی بیپروا میپردازند و لحن آنها نیز نرم و ملایم است.
هوش مصنوعی: آدمهای نیکو و شریف، اگرچه به دیگران سخت بگیرند، اما به افراد بیبضاعت احترام میگذارند و برای آنها ارزش قائل هستند.
هوش مصنوعی: دروغ همیشه زشت و بیارزش است، چه بر انسانهای نیکوکار و چه بر قدرتمندان.
هوش مصنوعی: در این دنیا چه چیزی وجود دارد که هم مشخص و آشکار باشد و هم در دل خود پنهانی داشته باشد؟
هوش مصنوعی: کسی که از او فرد با دانش، آگاهی و بینش به دست میآورد، میتواند روح خود را با آن چیز روشن و پاک کند.
هوش مصنوعی: پاسخ او این بود که افرادی مانند کوشان در این دنیا جز از طریق آفرین و ستایش به موفقیت نمیرسند.
هوش مصنوعی: کسی که شکرگزار خداوند است، انسانی نیکو و دانا به خوبیهاست.
هوش مصنوعی: کسری به کسی گفت: تو چه کار کردهای که به این حال و روز افتادهای، و از شاه و مرد بزرگ چه خبر؟
هوش مصنوعی: بهتر است که به خاطر چیزی که گرفتهایم، دوباره آن را به دست آوریم و برای مکث کردن در آن، بیشتر تلاش کنیم.
هوش مصنوعی: بهتر از این است که فقط صحبت کنیم یا چیزی را در اختیار داشته باشیم، اگر مردی را نادیده بگیریم و به او بیاحترامی کنیم.
هوش مصنوعی: خشم از کسی که بیگناه است، میخواهد که چشمها را بر روی او ببندند و به او پاسخ ندهند.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی بیدار و آگاه باشی، باید در کارهایت تلاش کنی و تا جایی که میتوانی کوشش نمایی.
هوش مصنوعی: آرامش و امیدی که از دل به وجود آمده است، باعث میشود که روح و روان انسان مانند خورشید درخشان و شاداب باشد.
هوش مصنوعی: اگر از کارهای ناپسند لذت ببری، باید دوری کنی از آن کارها.
هوش مصنوعی: شکرگزاری برای خداوندی که خورشید و ماه را آفریده و از بزرگی و مقام بوزرجمهر و شاه رهایی یافتهام.
هوش مصنوعی: وقتی که این کار تو را ناراحت کرد، مانند شطرنج باید به فکر رندگی و تدبیر باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.