گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۴

 

تو تا ایدری بیطقون خوانمت

برین هم نشان دور بنشانمت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱

 

برین مهر بر آفرین خوانمت

سزایی که گوهر برافشانمت

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۵ - قصه زنگی با پهلوان گرشاسب

 

بدو گفت من چاره ای دانمت

کزین زاولی مرد برهانمت

اسدی توسی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

 

به هر گوشه کافتم ثنا خوانمت

به هر جا که باشم خدا دانمت

نظامی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲

 

آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت

بی‌دل و بی‌خودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل

تا که کنار گیرمت خوش خوش و می‌‌فشانمت

آمده‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰

 

یک نفسی بیا که بر دیده و سر نشانمت

چند به زاری و شفاعت بر خویش خوانمت

روزی اگر قدم به بیغولهٔ بنده در نهی

جان و دلی به صدق در هر قدمی فشانمت

هر چه خلایقند اگر قصد کنند مجتمع

[...]

حکیم نزاری
 

صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۵۶- آیات ۱۱۱ تا ۱۱۲

 

باز چون نوبت رسد می خوانمت

سوی آن قافی که دانی رانمت

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۳- سوره آل عمران » ۱۷- آیات ۵۲ تا ۵۵

 

حق به عیسی گفت من میرانمت

تا که رافع سوی خود گردانمت

صفی علیشاه
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴ - ملال محبت

 

گاهی گر از ملال محبت بخوانمت

دوری چنان مکن که به شیون برانمت

چون آه من به راه کدورت مرو که اشک

پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

تو گوهر سرشکی و دردانه صفا

[...]

شهریار