مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۲۱ - صفت یار با خط و خال است
ای نگاری که ز خوبی رخت
حور در خلد گرفتار بماند
رخ تو حسن به پرگار بزد
در میان نقطه پرگار بماند
امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
رفت یار و غمی ز یار بماند
جان زغم زار و تن نزار بماند
دل و یار و نشاط هر سه شدند
عشق و هجران و درد یار بماند
رفت معشوق و عشق باقی ماند
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
حسن تو گر بر همین قرار بماند
قاعدهٔ عشق استوار بماند
از رخ تو گر بر این جمال بمانی
بس غزل تر که یادگار بماند
هر نفس از چرخ ماه را به تعجب
[...]
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۵
گل به تاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۸
خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بماند
دو دیده در ره آن سرو گلعذار بماند
شرابها که کشیدم به روی ساقی خویش
برفت از سر و درد سر و خمار بماند
چراش سیر ندیدم که زود گشتم مست
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱
هر که در حلقهٔ زلف تو گرفتار بماند
همچو من سوخته و خسته دل و زار بماند
دل من، کو گرو مهر ببرد از همه کس
از دغا باختن چشم تو عیار بماند
عمر من در سرکار تو رود، میدانم
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷ - تتبع خواجه
هر که در کوی مغان رفت گرفتار بماند
پای در لای میش بر در خمار بماند
دل بشد تا خبر از جانب دلدار آرد
بیخبر گفت که زود آیم و بسیار بماند
آمدند اهل تماشا ز سوی مغبچگان
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مرثیه حضرت مخدوم نورا [نورالدین عبدالرحمن جامی]
تو برفتی و دل خلق جهان زار بماند
تا قیامت به فراق تو گرفتار بماند
زاتشین آه دل سوختگان تا به ابد
دودها در خم این گنبد دوار بماند
اهل توحید که بی مرشد کامل گشتند
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۳ - من نتایج افکاره فی مرثیهاخیهالصاحب الاجل الاکرام خواجه عبدالغنی
فغان که بیگل رویت دلم فکار بماند
به سینهام ز تو صد گونه گونه خار بماند
غبار خط تو تا شد نهان ز دیدهٔ من
ز آهم آینهٔ دیده در غبار بماند
ز لالهزار جهان تا شدی به باغ جنان
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹
باز آمد و رفت و هجر خونخوار بماند
ز آن روز سفید این شب تار بماند
در دیده ما نگاه نومید نشست
در سینه ما امید بیمار بماند
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷
طرف گلزار گذشتی ز تو گل زار بماند
خار حسرت ز رخت در دل گلزار بماند
آنکه ره جانب او رفت دگر باز نگشت
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
زاهد بیخبر از سرزنشم دست نداشت
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶
جان آزاد گرفتار تن زار بماند
همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند
از پریشان نظری گشته پریشان دلها
دیده آن است که در حسرت دیدار بماند
روز را مهر به شب گر برساند عجب است
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
هرکه شد ز اهل نظر محو رخ یار بماند
ورنه چون زاهد بیچاره به گفتار بماند
امتحان را بت دیرین چو به رخ برقع بست
آشنا آمد و بیگانه به انکار بماند
عارف آن است که بی پرده رخ یار بدید
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
هرکه شد ز اهل نظر محو رخ یار بماند
ورنه چون زاهد بیچاره به گفتار بماند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
هرکه شد ز اهل نظر محو رخ یار بماند
ورنه چون زاهد بیچاره به گفتار بماند
صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
رفت دلدار و غمش در دل غمخوار بماند
و ز قفایش نگران دیده خونبار بماند
بشفاخانه لعل تو رسید ار چه و لیک
دل ز چشمت اثری داشت که بیمار بماند
آن امیدی که بخوابت نگرد دیده نداشت
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۶۰ - گوهر شهوار
تا چند دلم خسته و بیمار بماند
دایم به غم و غصه گرفتار بماند
ساقی به درآر آن می رنگین شده در خم
در خم نه قرار است که بسیار بماند
پر کن تو سبو، زان می و بر دوش منش نه
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
برفت هر که در اینخانه بود و یار بماند
هزار نقش زدودیم تا نگار بماند
دل مرا بکنار اختیار کرد و بچرخ
نماند و آرزوی چرخ در کنار بماند
گذشت هر چه ز هر خار زخم دید گلم
[...]