هر که در حلقهٔ زلف تو گرفتار بماند
همچو من سوخته و خسته دل و زار بماند
دل من، کو گرو مهر ببرد از همه کس
از دغا باختن چشم تو عیار بماند
عمر من در سرکار تو رود، میدانم
خود پدیدست که: از عمر چه مقدار بماند؟
اگر از پای در آییم به سر باید رفت
ننشینیم که دست طلب از کار بماند
خرقه پوشیده که زنار بیندازد گبر
من به می خرقه گرو کردم و زنار بماند
هیچ شک نیست که: بسیار بماند سخنم
سخن سوختگان بود که بسیار بماند
اوحدی، خون دلت گر بخورد دوست مرنج
تا نگویند که: از یار دل یار بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق خود درباره عشق و دلبستگی اشاره میکند. او میگوید که هر کسی که به زلف محبوبش گرفتار شود، مانند او، سوخته و خسته خواهد ماند. دل او به عشق و محبت گرویده و عمرش در خدمت محبوب میگذرد. شاعری از سرنوشت خود آگاه است و میداند که اگر از عشق دور بماند، زندگیاش به سر نخواهد رسید. او به تاریکی و از خودگذشتگیاش نسبت به عشق میبالد و اشاره میکند که حتی اگر دیگران به او انتقاد کنند، او به عشقش ادامه خواهد داد. این شعر به زیبایی دوگانگی عشق و درد و در عین حال وفاداری به احساسی عمیق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر که در دام زلف تو اسیر شود، مانند من خواهد سوخت و دل شکسته و خسته خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من که به عشق و محبت شما وابسته است، از روزی که به خاطر فریبها و نیرنگهای دیگران، چشمم به طرز خاصی به شما دوخته شده، در کمال قاعده و زیبایی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: عمر من در خدمت تو سپری میشود و میدانم که خودت میدانی که از عمر من چه اندازه باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر ما در مسیری که پیش آمدهایم برنجیم و از تلاش دست بکشیم، دیگر نمیتوانیم به هدف برسیم. باید با جدیت ادامه دهیم و از نشستن و استراحت پرهیز کنیم، زیرا این کار باعث میشود که خواستهها و آرزوهای ما بیثمر بماند.
هوش مصنوعی: کسی که لباس خاصی بر تن دارد و خود را به ظاهر مومن نشان میدهد، اما در واقعیت پیرو آیینهای غیرمذهبی است. در مقابل، من حالتی را انتخاب کردهام که با دلی پر از عشق به میخوارگی، از ظواهر دوری نکنم و به اعتقادات واقعیام وفادار بمانم.
هوش مصنوعی: بدون تردید، سخنان من از دل سوختگانی نشأت میگیرد که از عشق و درد بسیار رنج بردهاند و این سخنان، مدت طولانی باقی خواهند ماند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دل خود رنج و درد میکشد، نگران نباشد، زیرا دیگران نمیدانند که چه بر او گذشته است و تنها کسی که عاشقش است، از این درد باخبر خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که در کوی مغان رفت گرفتار بماند
پای در لای میش بر در خمار بماند
دل بشد تا خبر از جانب دلدار آرد
بیخبر گفت که زود آیم و بسیار بماند
آمدند اهل تماشا ز سوی مغبچگان
[...]
طرف گلزار گذشتی ز تو گل زار بماند
خار حسرت ز رخت در دل گلزار بماند
آنکه ره جانب او رفت دگر باز نگشت
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
زاهد بیخبر از سرزنشم دست نداشت
[...]
جان آزاد گرفتار تن زار بماند
همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند
از پریشان نظری گشته پریشان دلها
دیده آن است که در حسرت دیدار بماند
روز را مهر به شب گر برساند عجب است
[...]
هرکه شد ز اهل نظر محو رخ یار بماند
ورنه چون زاهد بیچاره به گفتار بماند
امتحان را بت دیرین چو به رخ برقع بست
آشنا آمد و بیگانه به انکار بماند
عارف آن است که بی پرده رخ یار بدید
[...]
رفت دلدار و غمش در دل غمخوار بماند
و ز قفایش نگران دیده خونبار بماند
بشفاخانه لعل تو رسید ار چه و لیک
دل ز چشمت اثری داشت که بیمار بماند
آن امیدی که بخوابت نگرد دیده نداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.