خاقانی را جور فلک یاد آید

گر مرغ دلش زین قفس آزاد آید

در رقص آید چو دل به فریاد آید

در فریادش عهد ازل یاد آید

خاقانی را جور فلک یاد آید

گر مرغ دلش زین قفس آزاد آید

در رقص آید چو دل به فریاد آید

وز فریادش عهد ازل یاد آید

حبذا نزهت بادی که ز بغداد آید

خاصه کز مسکن آن حور پریزاد آید

بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم

تا که از جانب بغداد دگر باد آید

ای خوشا وقت سحر کز نفس باد صبا

[...]

دلم از نکهت بادی که ز بغداد آید

گرچه در آتش غم سوخته شد شاد آید

بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم

تا کی از جانب بغداد دگر باد آید

راست چون چنگ که در صبح خورد باد بدو

[...]

شبها که دلم بی تو به فریاد آید

وز روز وداع تو مرا یاد آید

گر راه دهم ز دیده صد دجله خون

از خاک سپاهان سوی بغداد آید

هر باد که از جانب بغداد آید

زو خرمن صبرم همه بر باد آید

از بوی تو صحبت توام یاد آید

وز آرزویت دلم به فریاد آید

زان عهد قدیم چون مرا یاد آید

لذات جهان سر به سرم باد آید

در انجمنی اگر حدیث تو رود

از سینه دل خسته به فریاد آید

گر به عمری ز من دلشده‌ات یاد آید

جان محنت زده از بند غم آزاد آید

دی صبا بوی تو آورد و به جان زد آتش

ترسم این شعله زیادت شود ار باد آید

روزها رفت و دلت بر من غمدیده نسوخت

[...]

ما را ز حسین تشنه چون یاد

از هر بن مو هزار فریاد آید

آیا فلک این تحملش بود کزو

بر آل علی اینهمه بیداد آید

ترسم آن سرور خوبان ستمش یاد آید

تاج بر سر نهد و بر سر بیداد آید

سوزد از آتش دل خار و خس راه ترا

عاشق از جانب کوی تو به فریاد آید

گرچه دل رفت به کوی تو و بس غمگین بود

[...]

من دیوانه را ارواح مجنون چون به یاد آید

غبارآلود از دامان صحرا گردباد آید

نگردد سد راه مغفرت بر آدمی عصیان

ترحم خواجه را بر بندگان خانه زاد آید

به بزم اهل دنیا نیست کاری حق شناسان را

[...]

شمر از دست حسین تو بفریاد آید

دجله خشک از طمعش در صف بغداد آید

آنچه بربنده از آن حرص خدا داد آید

چون بیاد آرم چنگیز مرا یاد آید

هر زمان زلف چو زنجیر توام یاد آید

دل دیوانه‌ام از غصه به فریاد آید

کبک قد تو مگر دیده که در طرف چمن

خنده اش بر قد سرو قد شمشاد آید

ز آه من روی تو افروخته گردد آری

[...]