گنجور

 
شاهدی

ترسم آن سرور خوبان ستمش یاد آید

تاج بر سر نهد و بر سر بیداد آید

سوزد از آتش دل خار و خس راه ترا

عاشق از جانب کوی تو به فریاد آید

گرچه دل رفت به کوی تو و بس غمگین بود

هست امیدم که ز لطف تو بسی شاد آید

همه خوبان جهان منت مشاطه کنند

دلبر ماست که با حسن خداداد آید

مژده وصل دهد هر سحرم باد صبا

چون غباری بود آن وعده که با باد آید

در مقامی که بود عشق چو طفلیست خرد

کو به تعلیم ادب جانب استاد آید

شاهدی را هوس درد و غم عشق نماند

اگر این بار ز بند غمش آزاد آید

 
 
 
مجد همگر

حبذا نزهت بادی که ز بغداد آید

خاصه کز مسکن آن حور پریزاد آید

بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم

تا که از جانب بغداد دگر باد آید

ای خوشا وقت سحر کز نفس باد صبا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
امیر شاهی

گر به عمری ز من دلشده‌ات یاد آید

جان محنت زده از بند غم آزاد آید

دی صبا بوی تو آورد و به جان زد آتش

ترسم این شعله زیادت شود ار باد آید

روزها رفت و دلت بر من غمدیده نسوخت

[...]

ادیب الممالک

شمر از دست حسین تو بفریاد آید

دجله خشک از طمعش در صف بغداد آید

آنچه بربنده از آن حرص خدا داد آید

چون بیاد آرم چنگیز مرا یاد آید

صغیر اصفهانی

هر زمان زلف چو زنجیر توام یاد آید

دل دیوانه‌ام از غصه به فریاد آید

کبک قد تو مگر دیده که در طرف چمن

خنده اش بر قد سرو قد شمشاد آید

ز آه من روی تو افروخته گردد آری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه