گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱

 

گر معترفی به زشتخویی نیکی

گر عیب کسی دگر نجویی نیکی

بد گفتن و نیک بودنت کاری نیست

گر بد باشی و بد نگویی نیکی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲

 

ای دل زنفاق درگذر تا برهی

بر صدق همی دار نظر تا برهی

غم می خوری و نان نگه می داری

رو غم مخور و نان بخور تا برهی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳

 

آخر نه به عالم آدمی زآن آمد

کاو همچو بهایم خورد و آشامد

نه کار تو آنگهی به خیر انجامد

کز لطف تو دل شکسته ای آرامد؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۴

 

هر چند که از دست تو آید که کنی

بر هیچ کسی جفا نباید که کنی

یکبار تواند پس تو با خود جَور

شاید که کنی آنچ نشاید که کنی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۵

 

در راه نفاق اگر بتی بتراشی

در پیش نهی و جان برو می پاشی

به زآن باشد که در ره قلّاشی

دعوی کنی و دل سگی بخراشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۶

 

چون گل به میان خار می باید زیست

با دشمن دوست وار می باید زیست

خواهی که سخن زپرده بیرون نشود

در پردهٔ روزگار می باید زیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۷

 

مردم نشود به گوش و چشم و بینی

مردم آن است کزو نکویی بینی

کردار تو آیینهٔ اعمال تو شد

تا هرچه بکرده ای درو می بینی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۸

 

سنّت کردی فریضهٔ حق مگذار

وآن لقمه که داری از کسی باز مدار

مازار کسی را وتو از کس مازار

من ضامن آخرت برو باده بیار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۹

 

گر عاقلی آزاد شو از بند هوس

در راه خدا خرج کن این یک دو نفس

از بهر دو روزه دولت عاریتی

عاقل نه برنجد نه برنجاند کس

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۰

 

آزار طلب مکن که آزار این است

بگذار خرابی که خرابات این است

آن نیست کرامات که بار تو کشند

بار همه کس کش که کرامات این است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۱

 

دلداری کن اگر دلی داری تو

هر دل که به تو رسد نگه داری تو

صد سال اگر طواف آن کعبه کنی

زان به نبود دلی به دست آری تو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۲

 

هر تن که سرشت بد بود محضر او

ناچار همان بدی بکوبد در او

بنمای کسی را که زاندیشهٔ بد

سرّ دل او نشد قضای سر او

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۳

 

از حاصل کار این جهانی کردن

می کن ز بهی آنچ توانی کردن

بودی چو نبودی و نباشی فردا

پیداست که امروز چه دانی کردن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۴

 

گفتن دگر است و آزمودن دگر است

وز رشتهٔ خود گره گشودن دگر است

گفتی که فلان گفت و فلانی بشنید

این جمله حکایت است و بودن دگر است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۵

 

هان تا نکنی هرآنچ بتوانی کرد

بس کینه کش است روزگار ای سره مرد

بر خصم چو یافتی ظفر ای سره مرد

چندان زنش آن زمان که بتوانی خورد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۶

 

خواهی که تو را هرآنچ نیکوست بود

بدخواه تو جمله بی پی و پوست بود

چون بر خلقیت سروری داد خدای

آن کن که به طبعت همه کس دوست بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۷

 

ای آمده گریان زتو خندان همه کس

از آمدن تو گشته شادان همه کس

امروز چنان باش که فردا که روی

خندان تو به در روی و گریان همه کس

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۸

 

اینجا اگر اندکند و گر بسیارند

هم از پی آنند که تخمی کارند

درویشی و میری و فقیری تخمی است

گر نیک بکارند نکو بردارند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱۹

 

بس خون جگر که مرد را خورده شود

تا بیش بدی با دگران بُرده شود

با آنک بدی کرد برو نیکی کن

تا فرق میان تو و او کرده شود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۰

 

دل گرچه به بد گرایدت، نیکی کن

از بد چه گره گشایدت، نیکی کن

نیکی و بدی مونس گور تو شوند

گر مونس گور بایدت، نیکی کن

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode