مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۶ - باز جواب انبیا علیهم السلام ایشان را
دایما تر و جوانیم و لطیف
تازه و شیرین و خندان و ظریف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق
این بگفت و گریه در شد آن نحیف
که برو بگریست هم دون هم شریف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۵ - قصهٔ عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
مال دنیا دام مرغان ضعیف
مِلک عُقبی دام مرغان شریف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم
پس درین ترکیب حیوان لطیف
آفرید و کرد با دانش الیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۴ - زجر مدعی از دعوی و امر کردن او را به متابعت
این سخن پایان ندارد وان خفیف
مینویسد رقعه در طمع رغیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۸ - منازعت امیران عرب با مصطفی علیهالسلام کی ملک را مقاسمت کن با ما تا نزاعی نباشد و جواب فرمودن مصطفی علیهالسلام کی من مامورم درین امارت و بحث ایشان از طرفین
ملک بر بسته چنان باشد ضعیف
ملک بر رسته چنین باشد شریف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱ - سر آغاز
گر نبودی خلق محجوب و کثیف
ور نبودی حلقها تنگ و ضعیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲ - عرضه کردن مصطفی علیهالسلام شهادت را بر مهمان خویش
ور نشیند بر سر اسپ شریف
حاسد ماهست دیو او را ردیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۴ - در صفت آن بیخودان کی از شر خود و هنر خود آمن شدهاند کی فانیاند در بقای حق همچون ستارگان کی فانیاند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد
از حجاب ابر نورش شد ضعیف
کم ز ماه نو شد آن بدر شریف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۴ - در صفت آن بیخودان کی از شر خود و هنر خود آمن شدهاند کی فانیاند در بقای حق همچون ستارگان کی فانیاند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد
پر من ابرست و پردهست و کثیف
ز انعکاس لطف حق شد او لطیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۱ - قصهٔ آن شخص کی دعوی پیغامبری میکرد گفتندش چه خوردهای کی گیج شدهای و یاوه میگویی گفت اگر چیزی یافتمی کی خوردمی نه گیج شدمی و نه یاوه گفتمی کی هر سخن نیک کی با غیر اهلش گویند یاوه گفته باشند اگر چه در آن یاوه گفتن مامورند
شاه دیدش بس نزار و بس ضعیف
که به یک سیلی بمیرد آن نحیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۴ - مناجات
گر نکردی شرع افسونی لطیف
بر دریدی هر کسی جسم حریف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۰ - جواب آمدن کی آنک نظر او بر اسباب و مرض و زخم تیغ نیاید بر کار تو عزرائیل هم نیاید کی تو هم سببی اگر چه مخفیتری از آن سببها و بود کی بر آن رنجور مخفی نباشد کی و هو اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون
آن رخام خوب و آن سنگ شریف
برج زندان را بهی بود و الیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۱ - در بیان وخامت چرب و شیرین دنیا و مانع شدن او از طعام الله چنانک فرمود الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین ای فی الجوع طعام الله و قوله ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و قوله یرزقون فرحین
وا رهی زین روزی ریزهٔ کثیف
در فتی در لوت و در قوت شریف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۱ - غالب شدن مکر روبه بر استعصام خر
غالب آمد حرص و صبرش بد ضعیف
بس گلوها که برد عشق رغیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۶ - حکایت آن درویش کی در هری غلامان آراستهٔ عمید خراسان را دید و بر اسبان تازی و قباهای زربفت و کلاهای مغرق و غیر آن پرسید کی اینها کدام امیرانند و چه شاهانند گفت او را کی اینها امیران نیستند اینها غلامان عمید خراسانند روی به آسمان کرد کی ای خدا غلام پروردن از عمید بیاموز آنجا مستوفی را عمید گویند
وقت صحت جمله یارند و حریف
وقت درد و غم به جز حق کو الیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۳ - حکایت آن مؤذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد
شمع و حلوا با چنان جامهٔ لطیف
هدیه آورد و بیامد چون الیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد
جان بیکیفی شده محبوس کیف
آفتابی حبس عقده اینت حیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۲ - حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت
صوفیی آن صوفیی این اینت حیف
آن ز سوزن کشته این را طعمه سیف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۳ - حکایت در تقریر همین سخن
چون ببندی شهوتش را از رغیف
سر کند آن شهوت از عقل شریف