گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

آن مرد شریف نام مردود کثیف

کز هستی او یافته امکان تخفیف

دیدم چو ...گفت

آسوده توان خفت در این جای شریف

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۵۷ - علامه اخری لدفع الریاء

 

مساوی آیدت تکذیب و تعریف

بود باید بیادت ذم و توصیف

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۵۷ - علامه اخری لدفع الریاء

 

زیاد و کم بسی گوید بتوصیف

ز خلقان تا کنندش خلق تعریف

صفی علیشاه
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۸۳ - رشک بهشت

 

صورتت بسکه نازک است و لطیف

از لطافت گذشته از تعریف

خواهم ار بوسه ای زنم به لبت

ترک چشم توام کند تحویف

وعده کردی دو بوسه ات بدهم

[...]

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۳ - دفن اجساد شهدا

 

با دو دست خویش آن جسم لطیف

جمع کرد از روی آن خاک شریف

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۵ - در نفرت مجالست غنی با فقیر

 

شهی کز «قل کفی» پوشیده تشریف

بدان مرد گدا بنمود تکلیف

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

دست خون آمد در هفدهمین خصل حریف

نیمه ای قطع شد و نیمه دیگر تنصیف

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف

از حریر پرتو مه بر رخش دارد نظیف

غنچه‌اش هر دم برد از آتش یاقوت آب

کی شود لعل بدخشان با لب لعلش حریف!

این چه نیرنگ است در بازار امکان از غمش

[...]

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۴ - نالهٔ ابلیس

 

فطرت او خام و عزم او ضعیف

تاب یک ضربم نیارد این حریف

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم

 

ناز قدری زبر و ناز پر لطیف

ناز روی میز و ناز توی کیف

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج

 

سوی افلاک شد آن روح خفیف

هر لطیفی گذرد سوی لطیف

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - تنبلی عاقبتش حمالی است

 

دختری بود هنرمند و ظریف

خوشگل‌ و باشرف‌ و پاک و عفیف

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - جُعَل

 

یادش آمد کنج اصطبل ظریف

و آن بخارات و پهن‌های لطیف

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - باباشمل‌نامه

 

جای ذوقیات شیرین لطیف

می‌دهد دستور دشنام کثیف

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی

 

بازوانی دراز و صاف و لطیف

نوک انگشت‌ها خدنگ و ظریف

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی

 

بود سروی‌جوان و شوخ و لطیف

گر بود سرو را دو ساق ظریف

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

ور ملامت کندش نفس شریف

نفس اماره‌اش دهد تسویف

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode