نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
گر جز اینست کار تا خیزم
خاک در چشم آرزو ریزم
عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۱ - المقاله الثالث عشر
بچیزی کان نیرزد یک پشیزم
فرو دادم همه عمر عزیزم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۹
رویی نه که از هوای او بگریزم
پشتی نه که با فراق او بستیزم
صبری نه که با وصال او بنشینم
برگی نه که چست از سر او برخیزم
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم
چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن
چو زلف یار بسر و سهی در آویزم
بدان امید که با یار خلوتی سازم
[...]
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » در دیوِ گاو پای و دانایِ دینی
با بخت گرفتم که بسی بستیزم
از سایهٔ آفتاب چون بگریزم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۶
ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم
تا کی به گوشه گوشه از مکر تو گریزم
ای چرخ همچو زنگی خون خواره خلایق
من ابر همچو خونم بر تو چرا بریزم
ای دل بسوز خوش خوش مگریز از این دوآتش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۷
آری ستیزه می کن تا من همیستیزم
چندین زبون نیم که ز استیز تو گریزم
از حیله خواب رفتی هر سوی می بیفتی
والله که گر بخسپی این باده بر تو ریزم
ای دولت مصور پیش من آر ساغر
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
[...]
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۳
کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنی به تیغ تیزم
بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست
هم در تو گریزم ار گریزم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۴
کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم
تا چند هر زمانی با بخت بر ستیزم
از عزت در تو خواهم کشم به دیده
خاک درت که از وی خاشاک و خس نبیزم
در آرزوی خوابم کت گه گهی ببینم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
چو آگاهی، ز خوی بد ستیزم
ببر بار سلامت ز آب خیزم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۶ - از جواب نامهٔ شیرین به خسرو
کنیز اویم ار دارد عزیزم
وگر خواهد گذارد هم کنیزم
اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۷ - دور سوم در شرح معاد خلایق و احوال آخرت
خویش را از زمین برانگیزم
وز در رحمتش درآویزم
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - وله ایضاً مخمس
گر سر ببری بتیغ تیزم
از کوی وفات بر نخیزم
ور زانکه کنند ریز ریزم
من مهره مهر تو نریزم
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲
من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم
به کوشش میکشم خود را که بر فتراکت آویزم
مرا هر زخم شمشیرت، نشان دولتی باشد
ندانم عاقبت بر سر چه آرد دولت تیزم؟
پس از من بر سر خاکم، اگر روزی گذار افتد
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵
نقد جان چیست که در دامن جانان ریزم
گر بخواهد ز سر هر دو جهان برخیزم
بی گناه در همه نیغم بزند بار عزیز
ادب آنست که گردن نهم و نستیزم
رسم باشد که گریزند غلامان ز جفا
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵
نقد جان چیست که در دامن جانان ریزم
گر بخواهد ز سر هر دو جهان برخیزم