سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم
چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن
چو زلف یار بسر و سهی در آویزم
بدان امید که با یار خلوتی سازم
ز باده مست شوم تا ز خویش بگریزم
چو زلف یار بپایش درافتم از سر ذوق
شکسته بسته و آنگه درست برخیزم
میست آن لب چون لعل و من ز آتش عشق
همه تن آب شوم تا بمی بر امیزم
ستارگانرا دندان بکام در شکنم
بگاه عربده گر با سپهر بستیزم
چو می بدست بود از جهان نیندیشم
چو یار یار بود از فلک نپرهیزم
جهان خراب شود گر من اندرین مجلس
ز نیم خوردة خود جرعه بر جهان ریزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال و هوای عاشقانه و شوق به معشوق است. شاعر در سحرگاه از خواب برمیخیزد و با انرژی و شوقی فراوان، به دنبال خلق فتنهها و زیباییها میرود. او در جستجوی خلوتی با معشوق، خود را غرق در شراب میکند و با عشق شدید به معشوق، تمام وجودش را فدای او میسازد. شاعر از زیباییهای طبیعی، همچون گل و زلف معشوق، سخن میگوید و نشان میدهد که عشق و شراب برایش مهمتر از هر چیز دیگری در دنیا است. او به قدری مست و شیدا است که حاضر است دنیا را تحت تأثیر عشق خود قرار دهد و هرگونه قید و بندی را ترک کند. در نهایت، این عشق و شوق، او را به مرز نابودی میکشاند، اما او از این مسئله هیچ نگرانی ندارد و به شادی آن لحظه فکر میکند.
هوش مصنوعی: صبح که برای آغاز روز برمیخیزم، هزاران مشکل و چالش از هر سو به وجود میآورم.
هوش مصنوعی: وقتی که نامه دوست را مینویسم، دستم در میان گل و سوسن خواهد بود و مانند زلف محبوب، با زیبایی و لطافت در آویزم.
هوش مصنوعی: من به امید آنکه با محبوبم لحظهای خلوت کنم، از شراب سرمست شوم تا از خودم فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف یار را میبینم، از روی شوق به زمین میافتم و پس از آن که به حالتی شکسته میگردم، دوباره به آرامی بلند میشوم.
هوش مصنوعی: لبان او همچون لعل زیباست و من به خاطر آتش عشق، تمام وجودم را آب میکنم تا به او نزدیک شوم حتی اگر به قیمت مرگ باشد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با آسمان بجنگم، ستارهها را چون دندانهایم در دهان میفشارم.
هوش مصنوعی: وقتی که نوشیدنی در دست دارم، به هیچ چیزی از این دنیا فکر نمیکنم و وقتی که یارم در کنارم است، از هیچ گزندی که ممکن است از آسمان برسد، ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر من در این مجلس، حتی یک قطره از نیم خورده خود را روی زمین بریزم، جهان خراب خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزرگوارا دانی کز آفت نقرس
ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
شراب خواستم و سرکهای کهن دادی
که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم
شراب دار ندانم کجاست تا قدحی
[...]
چو گرد در رهت افتادهام که برخیزم
به دامن تو ازین رهگذر در آویزم
نظر به قد تو دارم که فتنه از بالاست
چو لاف عشق زدم از بلا نپرهیزم
من و شمایل شیرین و شورش فرهاد
[...]
توان گریخت به جایی ز دشمنان لیکن
چو خود عدوی خودستم چگونه بگریزم
ز خویش لاجرمم چون گریز ممکن نیست
جز این چه چاره که با خود همیشه بستیزم
ز روی بحر و سر کوهسار می آیم
ولیک می نشناسم که از کجا خیزم
دهم به غمزده طایر پیام فصل بهار
ته نشیمن او سیم یاسمن ریزم
به سبزه غلتم و بر شاخ لاله می پیچم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.