گنجور

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

ترسای نا مسلمان چون آهوی رمیده

آرام من گرفته، در زلف خود کشیده

بویی ز زلف و رویش بر جان من وزیده

یک جای کفر و ایمان آخر بگو، که دیده؟

وفایی مهابادی
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۶ - دل ما از کنار ما رمیده

 

دلِ ما از کنارِ ما رمیده

به صورت مانده و معنی ندیده

ز ما آن راندهٔ درگاه، خوش‌تر

حق او را دیده و ما را شنیده

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۱ - هر آن قومی که می ریزد بهارش

 

هر آن قومی که می ریزد بهارش

نسازد جز به بوهای رمیده

ز خاکش لاله می روید ولیکن

قبائی دارد از رنگ پریده

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۰۵ - خنکن ملتی بر خود رسیده

 

خنکن ملتی بر خود رسیده

ز درد جستجو نارمیده

درخش او ته این نیلگون چرخ

چو تیغی از میان بیرون کشیده

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۸

 

چو آن نو کوزه‌هایِ آب دیده

عرق اندر مَساماتَم دویده

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۴ - جواب به خرده‌گیر

 

چو اشعار حجابم را شنیده

حجاب شرم و عفت را دریده

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۲۰ - لسان حال المظلومه زینب الکبری علیهاالسلام

 

ای یک جهان برادر وی نور هر دو دیده

چون حال زار خواهر چشم فلک ندیده

بی محمل و عماری بی آشنا و یاری

سر گرد هر دیاری خاتون داغدیده

خورشید برج عصمت شد در حجاب ظلمت

[...]

غروی اصفهانی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۰ - از خون جوانان وطن لاله دمیده

 

از خون جوانان وطن لاله دمیده

از ماتم سرو قدشان سرو خمیده

در سایۀ گل بلبل ازین غصه خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » کهنه شش هزار ساله

 

ای گلبن زرد نیم مرده

وی باغچهٔ خزان رسیده

ای بلبل داغ دل شمرده

وی لالهٔ زار داغ دیده

ای سبزهٔ چهره زرد کرده

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - بچهٔ ترس

 

گشاده سینه و گردن کشیده

برای جنگ و پرخاش آفریده

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - طومار دانش

 

ز یاران دمبدم غرغر شنیده

ضررها دیده و نفعی ندیده

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر

 

بیاوردند انگور رسیده

سیاه و سرخ و زرد و تازه چیده

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - هُمر -‌اَبرخیس

 

تو در یک سال گویی یک قصیده

چو توکاهل‌به‌شعر اندرکه دیده‌؟

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری

 

خانه از غیر چو خالی دیده

فرصتی جسته خری گاییده

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی

 

زلف‌هایش به طرز نو چیده

روی هم حلقه حلقه خوابیده‌

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

کی فرو چه رود پسندیده

با چنین ریسمان پوسیده

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶