یکی زیبا خروسی بود جنگی
به مانند عقاب از تیز چنگی
گشاده سینه و گردن کشیده
برای جنگ و پرخاش آفریده
نهاده تاجی از یاقوت بر ترک
فروهشته دو غبغب چون دوگلبرگ
دو چشمانش چو دو مشعل فروزان
نگاهی خرمن بدخواه، سوزان
به مانند یکی میش ازکلانی
شترمرغش نوشته: عبد فانی
خروشش چون خروش پهلوانان
به هنگام نوا، عُزالخوانان
ز نوک ناخنش تا زیر منقار
به یک گز میرسیدی گاه رفتار
میان هر دو بالش نیم گز بود
غریو غدغدش بانگ رجز بود
دو پایش چون دو ساق گاو، محکم
دو خارش چون دورمح آهنیندم
زپهنای بر و قد رسایش
گذشتی مرغی از بین دو پایش
میان رانی فراخ و سفتهای تنگ
بر آن سفته شلالی زعفرانرنگ
گه رفتن منظم پا نهاده
چو وقت مشق، سرهنگ پیاده
ز منقارش نمایم راستی یاد
چو دوپیکان خمّیده ز پولاد
به عزم رزم چون افراختی یال
ز بیم جان فکندی باز پیخال
ز میدانش اگر سیمرغ بودی
بهضرب یک لگد بیرون نمودی
خروسان محل از هیبتش باز
کشیدندی سحر آهسته آواز
یکی روز از قضا در طرف باغی
پرید از نزد او لاغرکلاغی
خروس ازبیم کرد آن گونه فریاد
که اندر خیل مرغان شورش افتاد
ز نزدیک کلاغ آنسان بدر رفت
که گفتی نوک تیرش در جگر رفت
برفت ازکف وقار و طمطراقش
پر و بالش بهم پیچید و ساقش
طپان شد قلبش از تشویش در بر
دهانش بازماند و چشم، اعور
پس از لختی که فارغ شد خیالش
یکی از محرمان پرسید حالش
که ای گردنفراز آهنینپی
کهبود اوکاینچنینترسیدیاز وی؟!!
به پاسخ گفت کای فرزانه دلبر
نبود او جزکلاغی زشت و لاغر
جوابش گفت: باشد صعب حالی
که ترسد شرزه شیری از شغالی
خروس پهلوان با ماکیان گفت:
کس از یار موافق راز ننهفت
منآنروزی که بودم جوجهای خرد
کلاغ از پیش رویم جوجهای برد
بجست وکرد مسکن برسرشاخ
بخورد آن جوجه را گستاخ گستاخ
چنانم وحشتش بنشست در دل
که آن وحشت هنوز هست در دل
ز عهدکودکی تا این زمانه
اگر پرد کلاغی زآشیانه
همان وحشت شود نو در دل من
که آکنده است در آب و گل من
فراوان در شجاعت خوانده درسم
ولی از این کلاغان بچه ترسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، خروس جنگی با ویژگیهای برجستهای توصیف شده است. او با چنگهای تیز و قامت راست برای جنگ آماده است و تاجی از یاقوت بر سر دارد. چشمانش مانند مشعل میدرخشد و خروش او مانند صدای پهلوانان است. اما اتفاقی در باغ رخ میدهد که خروس از دیدن یک کلاغ لاغر و زشت ترسیده و فریاد میزند. این ترس برمیگردد به زمانی که در کودکی، کلاغی جوجهاش را میبرده است. او در نهایت میگوید که علیرغم شجاعتش، هنوز از کلاغ میترسد و این وحشت در دلش باقی مانده است. این شعر به مفهومی از ترس و یادآوری خاطرات کودکانه میپردازد.
هوش مصنوعی: یک خروس زیبا و جنگجو وجود داشت که مانند عقاب با چنگالی تیز و قوی بود.
هوش مصنوعی: فردی با دل باز و گردنی افراشته برای نبرد و درگیری به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: زنی با سرپوشی از یاقوت، زیبا و باوقار، با دو چانه برجسته که مانند دو گلبرگ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دو چشمان او مانند دو شمع روشن هستند که با نگاهی پرانرژی و آتشین، خصومت و دشمنی را میسوزانند.
هوش مصنوعی: شترمرغی که از دور به نظر میرسد، در واقع فقط یک میش است که به آن جنبهای بزرگتر و نمایانی داده شده است. این نشان میدهد که چیزهایی ممکن است بیشتر از آنچه که هستند، به نظر برسند و بدین ترتیب، حقیقت فانی بودن انسان به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: صدای او مانند صدای دلیران در هنگام نواختن موسیقی است، مانند خوانندگانی که در مجالس شادی آواز میخوانند.
هوش مصنوعی: با نوک ناخن او تا زیر منقار پرنده، میتوانستی در یک حرکت به او دسترسی پیدا کنی و گاهی رفتار او را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: در وسط دو بالش، صدای بلندی مانند غرش وجود داشت که نشان از شجاعت و افتخار بود.
هوش مصنوعی: دو پایش به استحکام دو پای گاو است و دو خرچنگ او به مانند دورمی است که از آهن ساخته شده است.
هوش مصنوعی: پرندهای از میان پاهای او عبور کرد و به خاطر قامت بلند و زیبایش نتوانستم از او چشم بردارم.
هوش مصنوعی: در میان فضای وسیع و جادار، یک تنگ کوچک وجود دارد که داخل آن شلهای با رنگ زعفرانی قرار دارد.
هوش مصنوعی: گاهی به صورت منظم و منضبط مانند زمانی که برای تمرینات نظامی میروم، قدم بر میدارم.
هوش مصنوعی: من از منقار او حقیقت را نشان میدهم، همانند دو تیرک کج شده از فولاد.
هوش مصنوعی: زمانی که با اراده و تصمیم به نبرد همت میگذاری، مانند اسبی که یالهایش را به نشانهی آمادگی افراشته میکند، جانت را به خطر میافکنید، اما باز هم به میدان مبارزه میروی.
هوش مصنوعی: اگر در میدان او سیمرغ هم بودی، با یک لگد او را بیرون میکردی.
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و شکوه او، خروسهای محل دیگر جرأت نمیکنند که در صبح زود آواز بخوانند و تنها به آرامی صدا میزنند.
هوش مصنوعی: روزی به طور ناگهانی، در باغی، یک کلاغ لاغر ظاهر شد.
هوش مصنوعی: خروس به خاطر ترس، به گونهای فریاد زد که در میان جمعیت پرندگان، همهمهای به راه افتاد.
هوش مصنوعی: از نزدیک کلاغ آنقدر سریع خارج شد که گویی نوک تیرش به جگرش برخورد کرده است.
هوش مصنوعی: او تسلط و وقار خود را از دست داد و در نتیجه، احساسات و حالش مختل شد و به هم ریخت.
هوش مصنوعی: قلبش از نگرانی به تپش افتاد و نتوانست حرفی بزند، چشمش هم به گونهای دیگر شده بود.
هوش مصنوعی: مدتی بعد که او به خود آمد، یکی از نزدیکانش از حالش پرسید.
هوش مصنوعی: ای کسی که با شجاعت و قوت خود ایستادهای، چرا از او که اینچنین قدرتمند است، میترسی؟
هوش مصنوعی: او به پاسخ گفت که ای حکیم و دلبر، او چیزی جز یک کلاغ زشت و لاغر نیست.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد: خوب است، ولی وضعیت سختی است که شیر نترسد از یک شغال.
هوش مصنوعی: خروس قهرمان به مرغها گفت: هیچکس رازی را از دوست همدل پنهان نکرده است.
هوش مصنوعی: روزهایی که من جوان و ناتوان بودم، کلاغی جوجهای را از جلویم برداشت.
هوش مصنوعی: پرندهای جوان به دنبال مکانی برای زندگیاش بود و بر روی شاخهای نشسته بود. ناگهان، آن جوجه بیپروا دچار حادثهای شد و آسیب دید.
هوش مصنوعی: وحشت و ترسی که در دل من ایجاد شده، همچنان باقی است، هرچند که اکنون دیگر آزاردهنده نیست.
هوش مصنوعی: از زمان کودکی تا به حال، اگر سایهای از نیرنگ و خیانت وجود داشته باشد، باید از آن دوری کرد.
هوش مصنوعی: همان ترسی که در دل من وجود دارد، به تازگی و نو شده است، حال آن که این ترس از وجود مادی و جسم من نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: من خیلی در مورد شجاعت مطالعه کردهام، اما از این موجودات ترسناک بیشتر میترسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.