ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم
یک ترن از غرب شود سوتزن
وصل کند دجله به رود تجن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم
نو شود اعیاد و رسوم کهن
خلق به هر جشن کنند انجمن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم
سال شد از بیست فزون تا که من
گشتهام آوارهٔ حبالوطن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » دل مادر » شکوهٔ عروس از مادر شوهر!
مرد بیچاره چوبشنید سخن
رفت و بوسید سر و صورت زن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » دل مادر » وادی السباع
فرش راهش ستخوانهای کهن
دنده و جمجمه و ساق و لگن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۹
چو خواهی به تیزیسرایی سخن
نگه کن بدان گفتهٔ خویشتن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۹
بهجای خموشی سخن سر مکن
به جای سخن لب مبند از سخن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۵۲
جوانی که خسبد بر پیرهزن
بود بی گمان دشمن خویشتن
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » عروس گل (در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب)
تو چون از پری زیباتری
هرآینه جلوه سرکن
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۲ - لرد کرزن عصبانی شده است
تا بود جان گرانمایه به تن
سر ما و قدم خاک وطن
بعد از ایجاد صد آشوب و فتن
بهر ایران ز چه رو در لندن
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۰
«فرخی » کاین ادبیات سروده است خشن
عذرخواه است صمیمانه ز ابناء وطن
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۰
هر که را دوخته شد در ره مشروطه دهن
پر بدیهی است نگوید بجز از راست سخن
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۷ - آتش زدن پسر بنی پال برخود و خانواده اش
فرستیده آن ناکسان نزد من
که از خاک تیره کنمشان کفن
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۸ - صلح شاه ماد ولیدی پس از شش سال
چنین باشد این روزگار کهن
نماند بانسان بجز یک کفن
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۹ - بر تخت نشستن آزید هاک پادشاه ماد
منم شهریاری که در عهد من
نباشد ز جنگ و ز دشمن سخن
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۰ - خواب دیدن آژید هاک و تعبیر آن
گزندت رسد از جهان کهن
نگوئیم دیگر از این ره سخن
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۱ - بدنیا آمدن کورش
چو بشنید آژید هاک این سخن
هرا پاک را خواست در انجمن