گنجور

 
افسرالملوک عاملی

بنام خداوند کون و مکان

خداوند روزی ده مهربان

خدایی که جان و خرد آفرید

به فرمان او شد جهان ها پدید

وزان پس بنام محمّد درود

به آیین اسلامِ احمد درود

درود فراوان بر آن پاکزاد

محمد رسول حجازی نژاد

بنام علی شاه مردان مرد

که از دشمن دین بر آورد گرد

سَرِ اولیا سرور اصفیا

مبارز ترین مرد راه خدا

علی شیر مرد و علی راستگو

ندیده جهان‌راد مردی چو او

به قرآن که وحی مبین خداست

ولای وی آرامش جان مااست

پس آنگه بنام شَهِ پاکدین

محمد رضا شاه ایران زمین

شهی کو نگهدار دین خداست

خدا را به او لطف بی انتهاست

به فرمان او ملت آزاد شد

ز دادش همه کشور آباد شد

ز تدبیر این شاه فرخنده خوی

گرفته است ایران بسی آبروی

خداوند باشد نگهدار او

خِرَد یار و یزدان مدد کار او

به دوران این شاه نیکو خصال

که دارد توجه به فصل و کمال

چو دیدم که فردوسی پاک‌دین

که بادا به جانش هزار آفرین

به شَهنامه از داستان کهن

چو پیغمبران داده داد سخن

بپا کرده کاخی بلند و متین

ز الماس و یاقوت و دُرِّ ئمین

ز جمشید و گودرز و از زال زر

فریدون و کیخسرو دادگر

سخن ز آنچه بوده است آورده او

بسی دُرِّ یکتا که پرورده او

ز شاه کیان و هم از پیشداد

به شهنامه زیشان بسی کرده یاد

ز تهمورث و ایرج و سلم و سام

فریبز و کاووس والا مقام

ولکن ز ماد و از آن دودمان

نیابی به شهنامه نام و نشان

ز اهخامنش کورش نامور

نه بینی به شهنامه نام و اثر

از این رهگذر بود کاین کمترین

شدم پیرو آن سخن آفرین

بر آنم که از ماد و تاریخ آن

سُرایم چو شهنامه من داستان

کمین افسر از ماد و از آریان

بگویم ز کوروش بسی داستان

خود آگاهم از مایه و زاد خویش

ز خجلت سرافکنده دارم به پیش

که این نامه فارسی و دری

نباشد ز نقصان و لغزش بری

ز دانشوران دارم این آرزو

که با لطف بینند آهوی او

ز راه بزرگی و دانشوری

ز لطف و ز مهر و ادب پروری

از این مور ناچیز و این ناتوان

پذیرند ران ملخ ارمغان

 
sunny dark_mode