گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۶ - در نصیحت فرزند خود شمس الدین محمد طال عمره گفته شده

 

جوانی را مکن ضایع به غفلت

که ما کردیم و پر دیدیم از آن لت

سلیمی جرونی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۸ - حکایت

 

گردهٔ گرمی که دهد مبخلت

داغ جگر سوز نهد بر دلت

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

با هرکه نشستی و نشد جمع دلت

وز تو نرهید زحمت آب و گلت

زنهار ز صحبتش گریزان می‌باش

ورنه نکند روح عزیزان به حلت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

نگویم قدیم است از آغاز کار

که باشد قدم خاصه‌ی کردگار

که کند خانقاه و صومعه جای

واکشد پا ز باغ و راغ و سرای

با هرکه نشستی و نشد جمع دلت

[...]

شیخ بهایی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - رنج و گنج

 

عود هوی سوخته در محفلت

عطسه غفلت زده مغز دلت

عرفی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

می‌فزاید عشق من هر دم چو حسن کاملت

کم شود صبر از دلم هر روز چون رحم از دلت

کُشتة ناز ترا آرام نبود بعد مرگ

در قیامت مضطرب از خاک خیزد بسملت

گر دلت سنگست من هم آتشم، پردور نیست

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۷

 

که شود به وادی مدعا بلد تسلی منزلت

که نبست طاقت هرزه دوقدمی برآبله محملت

نه تکلف تک و تاز کن نه تلاش دور و دراز کن

ز گشاد یک مژه ناز کن به هزار عقدهٔ مشکلت

تو کم از غبار سحر نه‌ای به تردد آن همه نم مکش

[...]

بیدل دهلوی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۵ - حکایت

 

که وقت است کز غم برآید دلت

شود روشن از شمع مه، محفلت

آذر بیگدلی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۸۶ - داستانی از دوران کودکی

 

سرشته است از سنگ و سندان دلت

نرسته است مردم گیاه از گلت

یغمای جندقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۲ - علی رامتینی بخارایی علیه الرحمه

 

با هر که نشستی و نشد جمع دلت

وز تو نرمید زحمت آب وگلت

زینهار ز صحبتش گریزان می‌باش

ور نه نکند روحِ عزیزان بحلت

رضاقلی خان هدایت
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۹ - غزل مثنوی

 

کین عشاق از چه باشد در دلت

خود بگو از این چه آید حاصلت

بلند اقبال
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode