بود سفیهی به سفاهت علم
ساخته محکم به جهالت قدم
داشت یکی لاشه خر پشت ریش
بر تن او زخم ز اندازه بیش
بوی بد زخم تن آن حمار
باعث قی کردن مردار خوار
شل به یکی دست وبه یک پای لنگ
کور شده بسکه زده سر به سنگ
کرد رسن بر سر و بردش کشان
داد به دلال سر ریسمان
گفت که از دست عنان دادهام
همچو خر اندر وحل افتادهام
زین وحل از لطف برآور مرا
بازخر از خواری این خر مرا
مرد فروشنده زبان باز کرد
در صفت خر سخن آغاز کرد
کاین خر صرصر تک آهو نهاد
گوی برون برده ز میدان باد
گر بنهی بر زبرش بار فیل
پیل صفت بگذرد از رود نیل
دست و دو پایش که ستون تنند
چار ستونند که از آهنند
کره خر شیره نینداخته
با همه اسبان به گرو باخته
صاحب خر این سخنان چون شنفت
رفت و به دلال خر آهسته گفت
کاینهمه تعریف تو گر هست راست
هست حماری که مرا مدعاست
داشتم این طور حماری مراد
شکر که بیرنج طلب دست داد
گفت فروشنده که ای غلتبان
چند از این درد سر رایگان
لاشهٔ خود را نشناسی که چیست
رو که برین عقل بباید گریست
ای ز دل مور دلت تنگتر
حرص تو از کوه گران سنگتر
گر فکند حرص تو بر کوه دست
در کمر کوه درآرد شکست
مور نهای ، این کمر آز چیست
گور نهای ، این دهن باز چیست
گور که خاکش به دهان ریختند
لقمه طلب بود از آن ریختند
آنکه نشد حرص و طمع دور از او
به که خورد لقمه لب گور از او
تن که تواش پرورش از جان دهی
پرورش لقمهٔ موران دهی
دیده کز او مور شود طعمه خوار
چند به هر خوان نهیش کاسه وار
به که چنان دیده نمکدان شود
کاو ز طمع کاسهٔ هر خوان شود
نان سر خوان لئیمان مخور
زهر خور و سبزی هر خوان مخور
گردهٔ گرمی که دهد مبخلت
داغ جگر سوز نهد بر دلت
آب بقا باد بر او ناگوار
کز پی نان است سگ داغدار
باش چو آهوی ختا پوست پوش
برگ گیا میکن ازین دشت نوش
آهوی چین گشته چنین خوش نفس
زانکه خورد برگ گیاهی و بس
مس که ز اکسیر طلا میشود
از اثر برگ گیا میشود
چند نشینی به سر خوان آز
گر نبود نان به گیاهی بساز
لب بدران حرص دهن باز را
میل بکش چشم بد آز را
ای به غم آب و علف پای بند
چون سگ نفست نرساند گزند
پیش سگ آهو نکند جان تلف
تا شکمش نیست پر آب و علف
آهو اگر میل گیا میکند
در بدنش مشک ختا میکند
در ره این معده که بادا خراب
فضلهٔ مردار شود مشک ناب
آه از این معدهٔ آتش نشان
شعله فروزنده آتش فشان
جاذبهٔ او نفس اژدر است
هاضمهٔ او دم آهنگر است
آتش این هاضمه گیتی فروز
شعله فروزنده و آفاق سوز
بس بودت دافعه آموزگار
کاو نکند فضلهٔ کس اختیار
فضلهٔ مردار که دنیایی است
داشتن آن نه ز دانایی است
چند به این فضله شوی پای بند
چون جعلش گرد کنی تا بچند
بگذر از آلودگی روزگار
دست از این فضله بشو زینهار
مایل سیم و زر عالم مباش
داغ دل از حسرت درهم مباش
باش در ایوان کرم صف نشین
ریز چو همیان درم از آستین
از درمی چند که بودیش نیست
پیش خردمند وجودیش نیست
چیست ترا ای همه تن حرص وآز
همچو خم زر دهن از خنده باز
با همه کس نخوت و زردار چیست
این همه عجب از دو سه دینار چیست
کبر و دماغش نه به جای خود است
گر درمش هست برای خود است
مخزن جمشید و فریدون کجاست
گنج فرو رفته قارون کجاست
جمله در این خاک فرو رفتهاند
با کفنی زیر زمین خفته اند
آنکه فرستاد به این کشورت
خلق نکرد از پی جمع زرت
گر ز من و تست غرض جمع زر
کوه ز ما و تو بود سختتر
گرچه درم مونس دلخواه تست
دشمن جانیست که همراه تست
آنکه در اول به سرای سپنج
زیر گل و خاک نهان کرده گنج
کرده اشارت که بر هوشیار
گنج عدوییست به خاکش سپار
زر نه متاعیست بلاییست زر
الحذر ای زر طلبان الحذر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از یک شعر یا داستان ادبی است که به نقد حرص و طمع انسانها میپردازد. در آن، شخصی در تلاش است تا خر خود را بفروشد و دلال، برای او از ویژگیهای نادیدهاش تعریف میکند. اما شخص فروشنده پس از شنیدن این تعریفات متوجه میشود که خر او در واقع بیارزش است و حرص و طمع برای داشتن چیزی که نیست، او را به جنون میکشاند.
در خلال داستان، پیامهای حکمتآمیز درباره زندگی و ارزشها نیز به تصویر کشیده میشود؛ نظیر این که داشتن مال و ثروت در نهایت به دردی نمیخورد و انسانها باید از حرص و طمع پرهیز کنند. همچنین بر اهمیت زندگی ساده و دوری از آلودگیهای دنیوی تأکید میشود. در نهایت، به این نکته اشاره میشود که ثروت و زر بهای واقعی ندارد و با مرگ همه چیز در زمین به خاک سپرده میشود.
این متن به تصویر کشیدن پیامی عمیق از سرزنش حرص و طمع انسانها و تذکر به ارزشهای واقعی زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: شخصی نادان وجود دارد که با نادانی خود، به طور محکم و استوار بر پا ایستاده و به علم و دانایی اعتنا نمیکند.
هوش مصنوعی: یک لاشه خر بر دوش کسی بود که به خاطر زخمی که بر تنش داشت، آسیب زیادی دیده بود.
هوش مصنوعی: بوی ناخوشایند زخم بدن آن الاغ باعث میشود تا لاشهخوارها دچار حالت吐 شوند.
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر ضربههای پی در پی و مشکلاتش دچار آسیب و سوءتفاهم شده، اکنون به شدت ناتوان و آسیبدیده است.
هوش مصنوعی: مردی طنابی را بر روی سرش گذاشت و به کمک آن، شخصی را به سمت خود کشید و به دلالی که مسئول خرید و فروش بود، تحویل داد.
هوش مصنوعی: او گفت که کنترل زندگیام را از دست دادهام و مانند الاغی در گل و لای گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: از این زحمت، به رحمتت مرا نجات بده و از این ذلت و خواری رهاییام ببخش.
هوش مصنوعی: فروشنده شروع به صحبت کرد و ویژگیهای خر را توصیف کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که این باد شدید، مانند سوارکاری است که یک آهوی تنها را به میدان بیرون میبرد و آن را به راحتی میرباید. در واقع، تصویر نشاندهنده قدرت و سرعت باد است که میتواند هر چیزی را به راحتی جابجا کند.
هوش مصنوعی: اگر بر دوش او سنگینی فیل را بگذاری، او از رود نیل عبور خواهد کرد.
هوش مصنوعی: دستها و پاهای او بهعنوان ارکان بدنش مانند چهار ستون محکم و استوار هستند که از آهن ساخته شدهاند.
هوش مصنوعی: کرهخر (اصطلاحی برای اشاره به موجودی کمارزش) بدون اینکه چیزی به دست آورد و یا عمل مفیدی انجام دهد، خود را با تمام اسبان با ارزش مقایسه کرده و در مقابل آنها کم آورده است. هرچند تلاش کرده که خود را نشان دهد، اما در نهایت در مقایسه با آنها به جایی نرسیده و فقط خود را به گرو گذاشته است.
هوش مصنوعی: وقتی صاحب الاغ این حرفها را شنید، رفت و به فروشنده الاغ به آرامی گفت.
هوش مصنوعی: اگر این همه تعریف و تمجید تو درست باشد، پس من مثل الاغی هستم که تنها خواستهام را نادیده گرفتهای.
هوش مصنوعی: داشتم نوعی از محبت و دوستی که بدون دردسر و زحمت به دست آمد.
هوش مصنوعی: فروشنده گفت: ای کسی که همیشه در مشکلات و سختیها هستی، چرا به طور رایگان این درد و رنج را به دوش میکشی؟
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی که خودت چه شخصیتی داری و به کجا تعلق داری، باید بر عقل و آگاهی خود گریه کنی.
هوش مصنوعی: ای کسی که دل تو از درد و غم پر شده، حرص و طمع تو حتی از سنگهای کوهین هم سنگینتر و طاقتفرساتر است.
هوش مصنوعی: اگر حرص و طمع تو به حدی باشد که بخواهی به بالای کوه دست برسانی، کوه هم در برابر خواستهات از هم میپاشد.
هوش مصنوعی: تو مانند مور کوچک نیستی، این چه فشاری بر روی کمر توست؟ تو مثل قبر نیستی، این چه دلیلی دارد که دهانت اینگونه باز است؟
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی به رفتار انسانها اشاره میشود که پس از مرگ، به خاک سپرده میشوند. این عمل را به نوعی تشبیه کردهاند به گرفتن لقمهای از زمین، یعنی آنچه که از دنیا برمیدارند و به خود نمیافزایند، در نهایت برای جبران نیازهایشان به خاک و گور برمیگردند. به بیان دیگر، هیچ چیزی از زندگی به همراه نخواهند برد و همه چیز در نهایت به زمین و خاک برمیگردد.
هوش مصنوعی: کسی که حرص و طمع را از خود دور کرده، بهتر است لقمهای در کنار گور بخورد تا اینکه در زندگی با حرص و دلبستگی به دنیا زندگی کند.
هوش مصنوعی: بدن تو به وسیلهای از جان پرورش یافته، پس غذای تو باید از همان نوع باشد و مانند لقمهای برای مورچگان باشد.
هوش مصنوعی: چشمهایی که از زیبایی او خیره شدهاند، مانند موری هستند که در دام میافتند. هر بار که به او نگاه میکنند، مانند کاسهای که پر شده است، در پی او میگردند.
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی که دلتنگی و طمع در دلش وجود دارد، به جای اینکه به دیگران آسیب بزند یا به خوشیهای آنها حسادت کند، خود را اصلاح کند و بیاموزد که چگونه میتواند در جمع دیگران خوشحال باشد.
هوش مصنوعی: از غذایی که در حضور آدمهای پست و دون قرار دارد نخور؛ چرا که آن غذا ممکن است زهرآلود باشد و به تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: اگر در پی حسی گرم و محبتآمیز باشی، شاید در عوض احساسات تلخی به جانت بنشیند.
هوش مصنوعی: زندگی واقعی میتواند برای کسی که تنها به دنبال نیازهای مادی است، دشوار و سخت باشد، مانند سگی که در پی روزی است و از مشکلات و سختیها رنج میبرد.
هوش مصنوعی: مانند آهوهای ختا باش و از پوست خود به عنوان پوششی استفاده کن، تا از این دشت نوشیدنی و زندگی بهتری داشته باشی.
هوش مصنوعی: آهوهای چین به خاطر تغذیه از برگهای گیاهان، اینقدر خوشنفس و لطیف شدهاند.
هوش مصنوعی: مس به واسطهٔ تاثیر اکسیر طلا تبدل پیدا میکند و به شکل طلا درمیآید، همچنان که برگ گیاهان نیز تأثیرگذار هستند.
هوش مصنوعی: اگر مدتی را به انتظار نشستهای و سر سفرهی دلخواهت نیستی، بدان که میتوانی با سادهتر از آن، زندگیات را بسازی.
هوش مصنوعی: لب لبخند و حرص همگان را در نگاه خود فرابگیر و از چشم های حسود دوری کن.
هوش مصنوعی: تو که مانند یک سگ به اندوه و نیازهای ابتدایی زندگی وابستهای، نباید اجازه دهی که این وضعیت به تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن شکم پر از آب و علف، آهو به خود اجازه نمیدهد که جانش را در حضور سگ به خطر بیندازد. در واقع، تا زمانی که نیازهای ضروری او برآورده نشده، به دنبال خطر نمیرود.
هوش مصنوعی: اگر آهو به خوردن علف و گیاه علاقهمند شود، در بدنش بویی چون مشک احساس میشود.
هوش مصنوعی: در مسیر این معده، اگرچه ممکن است چیزهای بد و ناپاک به وجود بیاید، اما در نهایت میتواند چیزی ارزشمند و خالص مانند مشک را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: آه از این معدهای که همچون آتشفشانی شعلهور میسوزاند.
هوش مصنوعی: توان و کشش او شبیه نفس اژدری است و قدرت هضم و جذبش مانند دم آهنگری است که آهن را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: این شعر به انرژی و قابلیتهای بینظیر دنیا اشاره دارد. آتش در اینجا نماد نیرویی است که میتواند جهان را روشن کند و زندگی را به حرکت درآورد. شعلههای آن نماد اشتیاق و زندگیای هستند که در آفاق پخش شده است و به هستی و جهانی که در آن زندگی میکنیم، جان میبخشند.
هوش مصنوعی: شاید وقت آن رسیده باشد که از آموزگاری که اجازه نمیدهد دیگران در کارش دخالت کنند، دوری کنی.
هوش مصنوعی: داشتن دنیا و riqueza هیچ ارتباطی با دانش و آگاهی ندارد و در واقع مانند فضلهای از مردار است، که ارزش و اهمیت واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: چرا خود را به این چیزهای بیارزش محدود کنی، وقتی میتوانی با تلاش و خلاقیت به چیزهای بهتر و بزرگتری دست یابی؟
هوش مصنوعی: از دشواریها و ناپاکیهای زندگی عبور کن و خود را از این آلودگیها پاک کن. مراقب باش که به این مشکلات دچار نشوی.
هوش مصنوعی: به دنبال ثروت و زر و سیم در دنیا نباش، زیرا دل را به خاطر حسرت پول و ثروت زخمی نکن.
هوش مصنوعی: در فضایی با دل و نیکی زندگی کن و همچون کیف پولی که حاوی پول است، از وجود خود خیر و خوبی به دیگران بده.
هوش مصنوعی: از چه چیزی میخواهی صحبت کنی وقتی که آن چیز در نظر افراد خردمند وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: چه شده است به تو ای انسان که تمام وجودت پر از حرص و آز است؟ همچنان که دهان خمر از شوق و خنده باز میشود.
هوش مصنوعی: چرا بعضی افراد به خاطر چند دینار فخر میفروشند و خود را برتر از دیگران میدانند؟ این رفتار عجیبی است.
هوش مصنوعی: غرور و خودبینی او به جا نیست؛ اگر هم چیزی دارد، فقط برای خودش است.
هوش مصنوعی: محل ذخایر و گنجهای جمشید و فریدون کجاست؟ گنج پنهانی که متعلق به قارون است، کجاست؟
هوش مصنوعی: همه در این زمین دفن شدهاند و زیر خاک خوابیدهاند، مانند این که با کفنی پوشانده شدهاند.
هوش مصنوعی: کسی که تو را به این سرزمین فرستاد، به خاطر جمع کردن مردم زرت نیامده است.
هوش مصنوعی: اگر هدف ما از بودن با هم فقط جمعآوری ثروت باشد، کوهی که از ما و تو تشکیل میشود، بسیار بزرگتر و سختتر از آن چیزی خواهد بود که تصور میکنیم.
هوش مصنوعی: هرچند که پولم همدم و دوست دل محبوب توست، اما باید بدانید که دشمن جان انسان کسی است که همیشه در کنار اوست.
هوش مصنوعی: کسی که در ابتدا در خانهای که پر از غم و اندوه است، زیر گل و خاک گنجی را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: او با اشارهای به ما میگوید که گنج ارزشمندی در دل خاک نهفته است، که تنها افراد آگاه و هوشیار میتوانند به آن دست یابند.
هوش مصنوعی: طلای ناب، فقط یک کالا نیست، بلکه یک نوع فریب و خطر است. ای کسانی که در پی طلا هستید، هوشیار باشید!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.