بخش ۶۴ - نور علی شاه اصفهانی
خلف الصدق فیض علی شاه طبسی رحمة اللّه بوده و اصل ایشان از رقهٔ طبس است و سلسلهٔ ایشان از نجباء ارباب کمال و علمای آن ولایت بودهاند و میرزا عبدالحسین والد ایشان که به فضل علیشاه مشهور است با فرزند خود به اصفهان و شیراز آمدند و طالب سلوک شدند. بالاخره پدر و پسر هر دو مرید سید معصوم علی شاه هندی بودند و سید مذکور به اذن جناب شاه علی رضای دکنی به ایران آمده بود و طالبان را ارشاد مینمودو طریقت نعمة اللّهی داشت. گویند سیدی پاکیزه خصال و کاملی صاحب حال بود. غرض، در بدو دولت زندیه در شیراز توقف کرد. جمعی از در اقرار درآمدند و جمعی منکر شدند. آخرالامر کریم خان زند حکم به اخراج ایشان از شیراز داد. لهذا سید با مریدان قدم از شهر بیرون نهاد. در بلاد ایران پای سیاحت گشاد.
آخرالامر علماء سوء درعراق عجم او را مقتول کردند و در رود مشهور به قراسو افکندند. نورعلی شاه مدتی در عتبات عالیات عرش درجات سقایت میکرد. بدان نیز راضی نشدند و نگذاشتند لاجرم به بغداد رفت. احمد پاشا حاکم بغداد او را اکرام و احترام نمود. مثنوی جنات الوصال در آنجا منظوم فرمود. از بغداد به موصل رفته در سنهٔ ۱۲۱۲ در موصل وفات یافت و در جوار مرقد حضرت یونس نبی مدفون شد. به هر صورت وی از متأخّرین عرفاست و جمعی کثیر از علماء و حکما دست ارادت به وی دادهاند و مریدان چندان در جلالت قدر وی سخن راندند که حد ندارد. العِلمُ عنداللّه. مولانا عبدالصمد همدانی از علماء و فقها و کهف الحاج حاجی محمد حسین اصفهانی و میرزا محمد رونق کرمانی و سید ابراهیم تونی و جمعی دیگر از علماء و حکماء و فقها مرید وی بودهاند. اکنون نیز بسیاری از معاصرین از اهل اخلاص و ارادت آن جنابند. بالجمله او را نظماً و نثراً رسالات است از جمله رسالهٔ جامع الاسرار و رسالهٔ اصول و فروع است و تفسیر سورهٔ بقره و کبرای منظوم و تفسیر خطبة البیان منظوم کرده. مثنوی جنات الوصال و دیوان غزلیات وی دیده شد. این اشعار از اوست:
مِنْاشعار مثنویّ جنات الوصال
ای مبرا حمدت از تحمید ما
وی معرا مجدت از تمجید ما
حمد تو شایستهٔ تحمید تست
مجد تو وابستهٔ تمجید تست
ذکر تحمیدت فزون است از مقال
فکر تمجیدت برون است از خیال
حمد و مجدت گرچه ذکر و فکر ماست
هر دو مستغنی ز فکر و ذکر ماست
ای ز حمدت شمهای از کار ما
وی ز مجدت رشحهای افکار ما
آنچه در فرقان و قرآن منطوی است
حمد و مجدت جمله بر آن محتوی است
غیر حمدت نیست فرقان دگر
غیر مجدت نیست قرآن دگر
در مقام فرق فرقان آمده
در مقام جمع قرآن آمده
یک کتاب است و عباراتش بسی
یک خطاب است و اشارتش بسی
گه ز مبدء گوید و گه از معاد
گه ز راشد گوید و گه از رشاد
گاه عقل و نفس را توأم کند
گه طبیعت با هیولا ضم کند
گه دهد الفت میان هرچهار
صورت و معنی کند تا آشکار
گاه ایجاد عناصر میکند
گاه تعداد مظاهر میکند
گه ز هر عنصر نماید مظهری
ظاهر از مظهر ظهور دیگری
از عناصر گاه ترکیب آورد
زان موالیدی به ترتیب آورد
تا هویدا نفس حیوانی شود
جلوه گاه روح انسانی شود
در نعت حقیقت محمدیؐ
جوهر اول که روح اعظم است
نایب حق پادشاه عالم است
منشاء امر حدوث است و قدم
نسبتش هم با وجود و هم عدم
از یکی دو استفادت میکند
وز دگر رویش افادت میکند
منبسط بسط الوهیت ازوست
منتشر نشر ربوبیت از اوست
اوست تمثال جمال بی مثال
مظهر ذات و صفات ذوالجلال
روح اعظم اول آخر آدم است
آدم اینجا روح اسم اعظم است
آخر این دور عین اول است
دو کسی بیند که چشمش احول است
بینشان است ارچه دارد صد نشان
لامکان است ارچه دارد صد مکان
در شرح حدیث کُنْتُ کَنزاً مَخْفّیاً
گنج مخفی آن قدیم لایزال
خود جمیل و بود خواهان جمال
گرچه بی آیینهٔ ارواح ما
بی ظهور کثرت اشباح ما
آینهای از علم دایم پیش داشت
جلوهای بر خویش از حد بیش داشت
خواست در جام جهان بین اولاً
جلوه گر گردد جمالش مجملاً
پس مفصل در مرایای جهان
رایت علمی به عین آرد عیان
لاجرم آیینه پیدا کرد او
راز پنهانی هویدا کرد او
گنجها در علم بودش مختفی
خوش به عین آورد آن گنج خفی
حب ذاتی کرد این عالم عیان
کنت کنزاً خود کند اینها بیان
مرجع و مبدء تماشاییست بس
برمیان سیر و تماشاییست بس
آدمی را مبدء و مرجع یکی است
آمد و شد بی حد و مجمع یکی است
ذره ای کان ظاهر آمد در وجود
آفتابی دان کزان مطلع نمود
گر مقید ور فرید مطلق است
بازگشت جملگی سوی حق است
دل درین معنی مرا شد رهنمون
رایت اِنّا الیهِ راجِعون
عالم اجسام آمد مختصر
عالم ارواح شد بی حد و مر
سالکی کان عارج نیکو بود
خود سلوک او عروج او بود
هر یک از سلاک را ز اسمای حق
کرده نامی پردهٔ معراج شق
اسم جامع کاعظم اسماء بود
عین مقصود همه اشیا بود
در معارج معرج نیکوست او
معرج انسان کامل اوست او
نفس اماره در انسان کبیر
باشد ابلیس و نباشد زان گزیر
وان بود جزوی ز اجزای جهان
مظهر اسم مضل فاش و نهان
هر کجا طفلی که مادر زایدش
جفت او دیوی به همره آیدش
وهم بی شک خلق را شیطان بود
گرچه اندر صورت انسان بود
رو مجرد شو کزو یابی خلاص
بی وساوس جا کنی در بزم خاص
در صفت جنّات و تحقیق نبوت و ولایت
زاهدان را جنت موعوده است
عارفان را جنت مشهوده است
این چنین جنت که ما را در دل است
هر کسی را در جهان کی حاصل است
این جنان کاندر دل مامنطوی است
جنتی پر از نعیم معنوی است
هفت جنت از صفات سبعه خاست
هشتمین خود جنت ذات خداست
در نبوت بین ولایت مستتر
از رسالت بین نبوت مشتهر
خود ولی را وجه میباشد یکی
وان یکی وجه ولایت بی شکی
میرسد بی واسطه او را مدام
بادههای فیض ربانی به جام
لیک از وجه نبوت هر نبی
فیض حق باواسطه یابد همی
واسطه چه بود نزول جبرئیل
کاورد وحی خداوند جلیل
همچنان بی واسطه فیض اله
یابد از وجه ولایت گاه گاه
خود رسول این هر دو وجه معتبر
دارد و میباشدش وجه دگر
وان بود وجه ولایت بس مفیض
کرده از ارسال خلقی مستفیض
مصطفی ختم رسل فخر امم
باسط وحی آن رسول محتشم
جامع هر سه مراتب آمده
در مراتب جمله راتب آمده
هم ولایت هم نبوت باشدش
هم رسالت با فتوت باشدش
این ولایت از نبوت برتر است
وین نبوت بر ولایت افسر است
هر رسولی خود نبی بر حق است
هر نبیای خود ولی مطلق است
هر ولی را خود نبوت کی بود
هر نبی خود با رسالت کی شود
جز رسول اللّه که بد باب بتول
هم نبی و هم ولی و هم رسول
از نبوت منتظم دار فناست
وز ولایت محترم دار بقاست
آن بشر را نعت و این وصف حق است
آن مقید باشد وین مطلق است
این به استعداد هر قومی مُعِد
وین به استمداد هر دوری ممد
خود ولی کامل آن باشد که او
باشد اخلاقش همه اخلاق هو
ذکر او باشد خفی و هم جلی
الولی الولی الولی
الولی اسم علیّ عالی است
در ولایات ولایت والی است
الولی در بزم ما ساقی بود
هم به حق فانی و هم باقی بود
و لَهُ ایضاً
شرح حال دام ناسوتی شنو
رشح بال مرغ لاهوتی شنو
کیست دانی مرغ لاهوتی تو
چیست دانی دام ناسوتی تو
مرغ تو آن روح انسانی بود
دام تو خود نفس حیوانی بود
چون کند مرغ تو آهنگ وصال
برگشاید سوی اصل خویش بال
ظاهر او را دوبال محکم است
در یسار و در یمینش همدم است
در یسارش بال قرآن مبین
سنت پیغمبرش بال یمین
هم دو بال باطنی باشد مبین
ذکر و فکرش در یسار و در یمین
ذکر چه بود یاد حق در جان ودل
فکر چه بود سیر اندر آب و گل
جان ودل مرآت انوار یقین
آب و گل نقش سموات و زمین
آنچه در آفاق میباشد عیان
جمله در انفس بود فاش و نهان
وآنچه در آفاق و انفس محتوی است
جمله در انسان کامل منطوی است
کامل ار چه با همه ملحق بود
لیک از قید همه مطلق بود
صورت و معنی عالم سر به سر
اندرین آیینه باشد جلوه گر
هشت جنت را تماشاگاه بین
هف دوزخ لیک اندر راه بین
جنت و ناری که موعود تو است
گر بدانی جمله مشهود تو است
آنچه فردا از کم و بیشت بود
بیش و کم امروز در پیشت بود
این موافق بودن اخلاق تست
وفق اخلاق تو با خلاق تست
گر نه خلقت شد یکی با خلق حق
نار ناکامت بسازد محترق
سالکانی کز حقیقت واقفند
در بهشت و دوزخ خود عارفند
سالکی کز این مراتب آگه است
جمله جنات و جحیمش در ره است
باز اندر خلق و خوی خویش بین
جنت و ناری عجب در پیش بین
وسعت خلقت نعیم جانفزاست
تنگی خویت جحیم جانگزاست
در بیان تعداد مقامات سلوک
سالکان را نه مقام معنوی است
هر مقامی بر سپهری محتوی است
سالکی کان واقف منزل نشد
در ره تحقیق صاحب دل نشد
شرع پیغمبر چو دانستی تمام
کردی اندر منزل اول مقام
دل چو گشتت در شریعت باصفا
بازت آید در طریقت رهنما
در طریقت چونکه بنهادی تو گام
منزل دویم ترا گردد مقام
چون مقامت منزل دویم شود
دل ترا در بحر معنی گم شود
بازت آرد در مقام معرفت
ریزدت در کام جام معرفت
آفتابی در دلت طالع شود
هر نفس نوری از آن لامع شود
از حقیقت منزلی بنمایدت
نقش غیر از لوح دل بزدایدت
از حقیقت چون دلت پر نور شد
ظلم شرک از درونت دور شد
منزل چارم مقام جان تست
جان حریم حضرت جانان تست
باز آرد دل به وحدانیّتت
منفرد سازد به فردانیتت
نور وحدانیت چون رو کند
رویت از هر سوی در یک سو کند
از یقینت دور سازد هر شکی
جسم و جانی خود نبینی جز یکی
چون ازین منزل دلت آگه شود
پس ششم منزل ترا خرگه شود
دل درین منزل گشودت چونکه یار
دار و دیاری نبینی غیر یار
یار اینجا کیست شیخِ راه تو
جلوه گاه او دل آگاه تو
شیخت اندر خویش چون فانی کند
محرم اسرار ربانی کند
منزل هفتم براندازد نقاب
بر رخت هر سو نماید فتح باب
در حریم جان نماید داخلت
نور حق گیرد فرو جان و دلت
نور حق چون با تجلی حضور
در دلت فرماید آهنگ ظهور
از فنای شیخ برهاند ترا
فانی فی اللّه گرداند ترا
این فنا در حق چو آمد حاصلت
رو نماید باز هشتم منزلت
باقی باللّه چون گشتی تمام
خود نهم منزل ترا گردد مقام
این مقام از هر مقامی برتر است
این مقام از نور قدرت انور است
این مقام سید و یاران اوست
منزل خاص وفاداران اوست
فی النّصیحة و الموعظه
غافلا تا چند بر خود غرّهای
نیستی خورشید باللّه ذرهای
ذرّهای از مهر تابان دم مزن
قطرهای از بحر عمان دم مزن
چند نازی کاین کرامات من است
چند نازی کاین مقامات من است
چند وصف خود مناجاتت بود
خواهشات نفس حاجاتت بود
حال را از واقعه نشناختی
سر ز جیب واهمه افراختی
در تپش آیی که هست اینم کمال
ضعف و غش آری که اینم هست حال
وجد و رقص آری که مملو از حقم
دست و پا کوبی که از خود مطلقم
گاه یاهو گاه یا مَنْهو زنی
گاه همچنون فاخته کوکو زنی
تفرقه از جمع خود ناکرده فرق
پای تا سر در علایق گشته غرق
مرغ دل در ذکر رب نگشوده لب
های و هو را فرض کرده ذکر رب
این قدر ای بی ادب بر خود مناز
رو چو مردان پیشه کن عجز و نیاز
تا قبول حق شوی در بندگی
بندگی بخشد ترا پایندگی
بندگی چه بود به حق پیوستنت
چیست آزادی ز خود وارستنت
بندگی برهاندت از ماو من
بندگی بستاندت از خویشتن
بندگی با حق شناسایت کند
در مقام قرب مأوایت کند
طالبا گر بایدت پایندگی
بندگی کن بندگی کن بندگی
ای برونت قطرهٔ ماء منی
وی درونت لُجّهٔ ما و منی
فِی وصف الصّلوة و الطّاعات
هر که را داغ منی شد در لباس
نیست ظاهر نزد مرد حق شناس
تا نشویی دامن از ما و منت
از منی کی پاک گردد دامنت
از منی تن را نکرده شست و شو
بی طهارت کی توان کردن وضو
در نمازت نیز میباید حضور
تا شود مقبول درگاه غفور
گرنه نوری از حضورت در دل است
هر نمازی کان کنی بی حاصل است
در نماز بی حضورت نیست نور
لا صلوةَ تَمَّ اِلّا بالحضور
گر نمازی این چنین حاصل کنی
خویشتن را بندهٔ مقبل کنی
رو نمازی این چنین آغاز کن
خانهٔ دین را عمودی ساز کن
در نمازت گنجها باشد نهان
هر یکی بهتر ز صد ملک جهان
تا نگردد جسم و جان طاهر ترا
گنج مخفی کی شود ظاهر ترا
رو به دست آر از تجرد فوطهای
خوش به دریای فنا خور غوطهای
در وضویت باز باید شست و شو
شستنت از هر دو عالم دست و رو
خوش درآ در خلوت امید و بیم
بر مصلای اقامت شو مقیم
رو به سوی قبلهای تعظیم کن
دل به محراب رضا تسلیم کن
قبله را چون یافتی رکن مقام
با حضور اندر اقامت کن قیام
جز حضور ا جمله چشم دل بپوش
در قیام و نیت و تکبیر کوش
خوش به تکبیرخدا دستی برآر
یعنی از کف غیر حق را واگذار
جامهٔ احرام در بر ساز کن
بابِ دل ز اللّه اکبر باز کن
چون زتکبیرت در دل باز شد
از حضورت ساز و برگی ساز شد
نعمتی بهتر ازین نعمت کجاست
دولتی خوشتر ازین دولت کجاست
وَلَهُ ایضاً نَوَّرَ اللّهُ رَوْحَه
چون ولی اللّه را اندر نماز
ساز و برگ بی خودی گردید ساز
آمدش جراح در وقت سجود
در کف پا هر طرف زخمی گشود
تا که پیکان غزا آرد برون
چون برآورد او نزد آه از درون
مستی حق بود چون او را به سر
کی ز زخم پای میبودش خبر
تا تو مست بادهٔ دنیاستی
بی خبر ازمستی مولاستی
مست دنیا تا به کی هشیار شو
خواب غفلت تا به کی بیدار شو
معنی اسلام در تسلیم یاب
مَنْسَلِمْاز شیخ ره تعظیم یاب
ساز و برگی از شهادت ساز کن
اَشْهَدُ اَنْلا اله آغاز کن
در شهادت چون علم افراختی
مرکب معنی به میدان تاختی
هرچه بینی نفی کن در لااله
تا به اثبات حقت آرد گواه
غیر معبود آنچه مقصودت بود
گر بدانی جمله معبودت شود
تو یکی باشی و معبودت هزار
تو یکی باشی و مقصودت هزار
چون کنی با این همه معبود تو
چون کنی با این همه مقصود تو
گرنه بر این جمله تیغ لاکشی
رخت مشکل جانب الا کشی
لا بگوی و نفی معبودات کن
غیر الا ترک مقصودات کن
آنچه الا گفتیش معبود نیست
گرچه جز معبود ازو مقصود نیست
او مقدس از عبارات تو است
بس منزه از اشارات تو است
از عبارت کی توان معبود یافت
از اشارت کی توان مقصود یافت
لا والا حرف و صوتی بیش نیست
حرف و صوتت غیر وصف خویش نیست
حرف و صوت از تختهٔ دل برتراش
وحدت صرف است این آهسته باش
باب تجریدت چو بر دل باز شد
دل به توحید حقت دمساز شد
لا و الایی نبینی جز یکی
پست و بالایی نبینی جز یکی
در صفت اهل ذکر وتمجید عارفین
هر که حق را بندهٔ فرمانبر است
دل به ذکر حق مدامش انور است
آنکه ذاکر نیست او نبود مطیع
عاصی است و ردِّ درگاه رفیع
دل که با ذکرش ندارد اشتغال
نیستش نوری بجز زنگ ضلال
دل که از ذکر خدا شد صیقلی
گرددش نور هدایت منجلی
ذکر و غفلت را نتیجه بالمآل
آن هدایت باشد و این یک ضلال
دل مجرد ساز از هر ساز و برگ
همچنان که بایدت در وقت مرگ
گرچه نبود هیچ در یادت کسی
لیک پیش یاد حق میدان بسی
ذاکری کو عجز ورزد در عمل
هیچ از عجبش نزاید جز خلل
گر به ذکر حق بلندی بایدت
ترک عجب و خودپسندی بایدت
هرکه ذکرش بیش میشد مصطفی
همچنان میگفت لااحصی ثنا
معرفت را مصطفی چون داد داد
در مقام ماعرفناک ایستاد
دل مرا چون شیشه، ذکرش باده است
جان من زین باده مست افتاده است
جان چو از این بادهام مست اوفتاد
جام هشیاریم از دست اوفتاد
گر خطایی سرزند بر من مگیر
زانکه عفو از مست باشد ناگزیر
گفت پیغمبر که ذکر لا اله
هست مفتاح جنان بی اشتباه
وَاذْکُرِ اللّهَ کَثیراً گوش کن
جرعهها از ذکر هر دم نوش کن
نیست فانی این می و باقی بود
باقیاش در بزم جان ساقی بود
گر بقا جویی می باقی طلب
می بنوش و طلعت ساقی طلب
ساقیام باقی و باقی میدهد
چون ننوشم می که ساقی میدهد
ساقیام هر دم ز انعام دگر
ریزد اندر کام جان جام دگر
تا لبالب جامم از می کرده است
ورد جانم ذکر الحی کرده است
مستیام را شد چو جوش از حد فزون
سوی اسم اعظمم شد رهنمون
ذکر ذات از هرچه گویم برتر است
در صفت تاج علوش بر سر است
هیچ اسمی را بجز اسم اله
نیست سوی قلب آن از قلب راه
جیب غیب آورده خلخال ندای
تا نهد مانند وحی او را به پای
ذکر ذات از تعمیه کردم عیان
گرچه درصد پرده میباشد نهان
عاشق شمعی برو پروانه باش
طالب گنجی برو ویرانه باش
تن رها ناکرده هیچ از جان مگوی
جان فداناکرده از جانان مگوی
دل ز کف ناهشته از دلبر مپرس
این صدف نشکسته از گوهر مپرس
ترک دل گوی و به دلبر روی کن
با جفای آن ستمگر خوی کن
هرچه آید بر تو زان جور و جفا
مرحبا گویش به صد صدق و صفا
دیده از ماضی و مستقبل بدوز
طایر اندیشهها را پر بسوز
رخت بیرون بر ز کوی قیل و قال
باش ساکن در سرای وجد وحال
دست کوته ساز از تدبیر خویش
سر مپیچ از رشتهٔ تقدیر خویش
بایزید آن مست صهبای رضا
گفت بودم در رضایش سال ها
حالیا او در رضای من بود
وانچه دارد از برای من بود
همچنین فرموده آن سلمان پاک
کاین زمین و آسمان و آب و خاک
شش جهت با چار ارکان سر بسر
آنچه پیدا هست و پنهان در نظر
در رضای من بود یکسر به پای
زانکه میباشد رضایم از خدای
شیرمردی کاندرین وادی بمرد
زنده گشت و جان به آزادی سپرد
محو عشقم من حلولی نیستم
چون تو مملو از فضولی نیستم
گفت یارم هرکه او یار من است
عاشق زار دل افکار من است
من هم او را عاشقم لیک از جفاش
خون چو ریزم خویش باشم خونبهاش
من چو جان درباختم در راهِ دوست
نیستم جز دوست اندر مغز وپوست
رهروانی کز ره آگاه آمدند
بی سر و پا اندرین راه آمدند
صبح صادق میدمد بیدار شو
نور جاذب میرسد هشیار شو
رخ فرو شو از غبار خفتگی
وز سرت بیرون کن این آشفتگی
مّنْغزلیّاتِهِ رَحمةُ اللّهِ عَلَیه
کردم چو از لا رخ سوی الا
دیدم مسما خود را در اسما
تا تو نشینی ایمن به ساحل
کی در کف آری دُرّی ز دریا
سالها در خود سفر کردیم ما
در سفر عمری به سر کردیم ما
شهرها دیدیم بی حد و شمار
عالمی زیر و زبر کردیم ما
بار افکندیم در هر منزلی
پس سبک ز آنجا گذر کردیم ما
غوطهها خوردیم در دریای عشق
عالمی را پرگهر کردیم ما
یک پرتو حسنِ رخ تو کرده تجلی
وز وی شده موجود وجود همه اشیا
تن رها کن همچو ما جانی طلب
جان و تن در با زو جانانی طلب
خاطرِ جمعی اگر خواهی بیا
حلقهٔ زلف پریشانی طلب
زاهد آزار دل سوختگان پیشه مکن
شمع رویش نگر و منصب پروانه طلب
دل بود گوهر یک دانه و تن همچو صدف
صدف تن بشکن گوهر یک دانه طلب
مینماید به جهان آنچه ز پیدا و نهان
همه یک پرتو حسن رخ جانانهٔ ماست
گرچه هرگز ز بد و نیک جهان دم نزنیم
از کران تا به کران قصّهٔ افسانهٔ ماست
ای زن صفت به غفلت خواب و خیال تا کی
مردانه وار بگذر زین خواب و زین خیالات
از کشف و از کرامات بیهوده چند لافی
حیض الرجال آمد این کشف و این کرامات
زاهد ار عیب باده نوشان کرد
خبر از سِرِّ کردگارش نیست
ای بی خبر از باخبر عشق چه پرسی
کان کس که خبر شد ز خبر بی خبر آمد
یک بیان از معانی عشقش
در معانی بیان نمیگنجد
سِرّی است نهان در دل مردان ره عشق
کاین را نتوان گفت عیان جز به سر دار
رازی که نهان بود پس پرده حریفان
کردند عیان با دف و نی بر سر بازار
نیست باکم ز آتش نمرودیان
گر بسوزانندم از کین چون خلیل
من غلام همت آنم که او
کار پیغمبر کند بی جبرئیل
ای زن صفت از عشقش تا چند سخن گویی
این راه نگردد طی بی همت مردانه
گر زانکه گدای شهر صد گونه هنر دارد
هرگز ندهندش راه در محفل شاهانه
چنان مستم ز یار نازنینی
که از مستی ندانم کفر و دینی
خوشا آن کهنه رند عور سرمست
که نه بت باشدش نه آستینی
ترا آن دیده نبود ور نه دلدار
تجلی کرده از هر ماء و طینی
درین مزرع بجز نور علی کیست
که بخشد خرمنی بر خوشه چینی
چو بودم من حجاب اندر میانه
برفتم از میان من تا تو باشی
اگرچه تو نهانی از نظرها
ولی از هر نظر بینا تو باشی
به صورت ما چو مینا و تو چون می
به معنی خود می و مینا تو باشی
شدی چون فارغ از هر اسم و معنی
مسمای همه اسما تو باشی
هنوز از عالم فانی برون ننهادهای گامی
برو زاهد چه میدانی تو سر عالم باقی
مِنْ ترجیعاته
صورت ما چو جام و معنی می
باطناً نایی است و ظاهر نی
از وجودش وجود ما موجود
بی وجودش وجود ما لاشی
مطلب خود ز خود طلب میکن
زانکه مطلوب خود خودی هی هی
در ره عاشقان خرد لنگ است
کی به عقل تو گردد این ره طی
هر که نوشیده بادهٔ عشقش
برده بر آب زندگانی پی
وانکه شد کشته در رهِ جانان
گشته در کیش عشقبازان حی
گوش جان برگشا و شو خاموش
سرّ نایی عیان شنو از نی
که همه فانی اند و باقی یار
لَیْسَ فِی الدّارِ غیره الدیّار
نور رویش به دیده پیدا کن
دیده زان نور پاک بینا کن
جام گیتی نما به دست آور
عکس ساقی در آن تماشاکن
از خودی بگسل و به او پیوند
رو وصال خدا تمنا کن
غیر حق گر ز دل کنی بیرون
حق بگوید که روی با ما کن
چشم سر برگشا ببین رویش
دیده بر حسن یار زیبا کن
قطرهوش اندر آ بدین دریا
خویشتن را غریق دریا کن
گر به دیوان دل فرو نگری
این به لوح ضمیر انشا کن
که همه فانی اند و باقی یار
لَیْسَ فِی الدّارِ غیره الدیّار
نقش او در خیال میبینم
در خیال آن جمال میبینم
آب حیوان و چشمهٔ کوثر
جرعهای زان زلال میبینم
نقش غیری اگر خیال کنم
آن خیال محال میبینم
بزم عشق است و عاشقان سرمست
همه در وجد و حال میبینم
عیش دنیا و عشرت مردم
سر به سر قیل و قال میبینم
مجلس عاشقان به وجد آمد
ذوق اهل کمال میبینم
زاهدان را برای دنیی دون
روز و شب در جدال میبینم
در لگدکوب نفس هر ساعت
سرشان پایمال میبینم
تا به دریای دل فرو رفتم
در زبان این مقال میبینم
که همه فانی اند و باقی یار
لَیْسَ فِی الدّارِ غیره الدیّار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: خلف الصدق فیض علی شاه طبسی، که از رقه طبس است، از نجباء و علمای اهل خود بوده و پدرش میرزا عبدالحسین (فضل علیشاه) با او به اصفهان و شیراز رفتند. آنها مرید سید معصوم علی شاه هندی بودند که به طریقت نعمة اللهی تعلق داشت. در اوایل سلطنت زندیه، سید در شیراز حضور داشت اما به دلیل تنشهایی از شهر خارج شد و به سفر پرداخت. او در نهایت در موصل وفات یافت و در جوار مرقد حضرت یونس مدفون گشت.
نورعلی شاه، فرزند فیض علیشاه، در عتبات عالیات به خدمت مشغول شد و آثار زیادی از قبیل مثنوی جنات الوصال و تفسیرهای متعدد ارائه داد. او در میان عارفان و علمای بزرگ زمان خود معتبر بود و بسیاری از آنها مریدش شدند. آثار و اشعار او در عوالم عرفان و دیانت مورد توجه و admiration قرار گرفته است.
او در شعرهایش به تبیین مفاهیم عرفانی و روحانی میپردازد و در آنها از عشق به حق و تسلیم در برابر معبود سخن میگوید و به عواقب ناگوار غفلت و خودخواهی اشاره میکند. این اشعار تأکیدی بر سلوک معنوی و عدم تعلق به دنیا و مادیات دارند.
هوش مصنوعی: خلف الصدق فیض علی شاه طبسی رحمتالله، از نجبای علم و کمال در طبس به دنیا آمده است. پدرش، میرزا عبدالحسین مشهور به فضل علیشاه، به همراه او به اصفهان و شیراز رفتند و به دنبال سلوک عرفانی بودند. هر دو، مرید سید معصوم علی شاه هندی بودند که به دعوت شاه علی رضای دکنی به ایران آمده و متولی ارشاد طالبان بودند. گفته میشود سید دارای صفات نیک و کمال و حال مطلوبی بود. در آغاز حکومت زندیه در شیراز اقامت گزید، اما عدهای به او اعتراف کردند و برخی انکار کردند. در نهایت کریم خان زند فرمان به اخراج او و مریدانش از شیراز داد. بدین ترتیب، سید به همراه مریدانش از شهر خارج شد و سفرهای خود را در ایران آغاز کرد.
هوش مصنوعی: در نهایت، عالمان نادان در عراق او را کشته و جسدش را در رود قراسو انداختند. نورعلی شاه مدتی در عتبات عالیه به خدمتگری پرداخت، اما از آنجا نیز نتوانستند بماند و به بغداد رفت. احمد پاشا، حاکم بغداد، او را با احترام و کرامت پذیرایی کرد. در آنجا مثنوی "جنات الوصال" را سرود. سپس از بغداد به موصل رفت و در سال ۱۲۱۲ در همانجا وفات یافت و در کنار مرقد حضرت یونس نبی به خاک سپرده شد. او از عرفای متأخر به شمار میآید و بسیاری از عالمان و حکما پیرو او بودهاند. درباره مقام و منزلت او بسیار گفتهاند. از جمله علمای او، مولانا عبدالصمد همدانی، حاجی محمد حسین اصفهانی، میرزا محمد رونق کرمانی و سید ابراهیم تونی بودهاند. هنوز هم بسیاری از افراد معاصر در صف یاران و ارادتمندان او قرار دارند. به طور کلی، آثار متعددی همچون "جامع الاسرار" و "اصول و فروع" و تفاسیر مختلف از او به جا مانده است. اشعارش نیز شامل مثنوی "جنات الوصال" و دیوان غزلیات او میباشد.
هوش مصنوعی: ای پاک و منزه، ستایش تو از تحسین ما بینیاز است و بزرگداشت تو از تعظیم ما مستقل است.
هوش مصنوعی: شایستهٔ ستایش تو، ستایش تو است و عظمت تو به تمجید از تو وابسته است.
هوش مصنوعی: ای یاد تو را ستایش و ذکر و یاد همیشگیام بیشتر از آن است که در فکر و خیال من بگنجد.
هوش مصنوعی: ستایش و بزرگی خداوند فارغ از ذکر و فکر ماست و به خودی خود و مستقل از یاد و اندیشه ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای تو که بخشی از زیباییهای ستایش ما هستی و جلوهای از عظمت تو الهامبخش اندیشههای ماست.
هوش مصنوعی: آنچه در قرآن و فرقان (قرآن) وجود دارد، حمد و ستایش خداوند در تمام مطالب آن نهفته است.
هوش مصنوعی: جز ستایش تو، شگفتی دیگری وجود ندارد و غیر از عظمت تو، متنی دیگر نیست.
هوش مصنوعی: در جایگاه تفکیک و تمایز، به معنای قرآن اشاره شده و در مقام جمع و اتحاد به مفهوم کلمه قرآن پرداخته شده است.
هوش مصنوعی: کتاب موجود پر از جملهها و عباراتی است که هر کدام پیامی عمیق دارند و همچنین هر جمله میتواند به نگارهای اشاره کند که معنای خاصی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: گاهی از آغاز و سرچشمهی هستی سخن میگوید و گاهی از پایان و بازگشت به آن، گاهی از هدایت و رشد صحبت میکند و گاهی به روش و حقایق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: گاه ممکن است که عقل و نفس در کنار هم بیایند و هرگاه نیز ممکن است طبیعت با جوهر اولیه ترکیب شود.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات محبت و دوستی بین هر چهار شکل و صورت به وجود میآید و این محبت باعث میشود که حقیقت و معنا نمایان شود.
هوش مصنوعی: گاهی ایجاد میکند، گاهی تعداد شکلها و ظاهرها را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: گاهی هر عنصری میتواند نمایانگر یک جلوه از یکی دیگر باشد و این جلوهها در ظاهر خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: از عناصر گوناگون ترکیب ایجاد کرد، به گونهای که به ترتیب و نظم خاصی شکلی جدید به وجود آورد.
هوش مصنوعی: تا هنگامی که جان حیوانی آشکار شود، نمایانگر روح انسانی خواهد بود.
هوش مصنوعی: جوهری که در ابتدا وجود دارد، همان روح بزرگ و اصلی است که نماینده و جانشین خداوند در پادشاهی جهان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: آغاز هر چیزی به وجود آمدن آن برمیگردد و نسبت آن به وجود و عدم، همواره وجود دارد.
هوش مصنوعی: شخص از یک یا دو مورد بهرهبرداری میکند و از دیگری به سود خود استفاده مینماید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گستردگی و بسط الوهیت از او نشأت میگیرد و همچنین پخش و انتشار ربوبیت نیز از او سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر، همهچیز در عالم وجود و ربوبیت، به او وابسته و ناشی از اوست.
هوش مصنوعی: او نماد زیبایی بینظیر و تجلی فضائل الهی است.
هوش مصنوعی: روح بزرگ و اصلی، آغاز و پایان آدمیت است. در اینجا، از آدم به عنوان مظهر اسم اعظم یاد شده است.
هوش مصنوعی: در پایان این دور، مانند ابتدای آن است؛ فقط کسی این را میبیند که چشمش نابینا باشد.
هوش مصنوعی: بین آنها اگرچه نشانههای زیادی وجود دارد، اما آنچه که هست، نمیتوان آن را در هیچ مکان خاصی محدود کرد.
هوش مصنوعی: گنجی پنهان که همیشه زیبا و ماندگار است، همیشه مورد توجه افرادی بوده که به زیبایی علاقهمندند.
هوش مصنوعی: هرچند که ما بدون آیینهای از روحهایمان هستیم و وجود ما در سایهی بسیاری از چهرهها پنهان است.
هوش مصنوعی: او همیشه تصویری از علم و دانش در برابر خود داشت که بیش از حد ممکن زیبا و درخشان بود.
هوش مصنوعی: او میخواهد در جامی که تمامی دنیا را نشان میدهد، ابتدا زیبایی خود را به طور کامل و واضح به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: بنابرین، به طور واضح و شفاف در مورد مسایل علمی و دانش جهانی صحبت میشود و این دانش به شکل عینی و ملموس در معرض دید قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: به ناچار، او در آینه خود را دید و رازهای پنهانش را آشکار کرد.
هوش مصنوعی: در علم گنجینههای پنهانی وجود دارد، و او توانست آن گنجهای مخفی را به وضوح نمایان کند.
هوش مصنوعی: عشق ذاتی و درونی باعث شده تا این عالم به وضوح و آشکاری وجود داشته باشد، زیرا من به عنوان یک گنج در درون خود، این موارد را بیان میکنم.
هوش مصنوعی: مبدأ و نقطه شروع یک تماشا بسیار زیباست و در واقع، سیر و تماشا را به شکلی شگفتانگیز به هم پیوند میدهد.
هوش مصنوعی: هر انسانی یک منشأ و مقصد واحد دارد، ورود و خروج او به دنیا نامحدود است و در نهایت همه به یکجا بازمیگردند.
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از وجود آفتاب ظاهر شد، بدان که آن نور از منبعی درخشان و روشن تأثیر گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی تحت تأثیر قواعد و اصول خاصی باشد یا آزاد و مستقل فکر کند، در نهایت همه به سوی حق و حقیقت بازمیگردند.
هوش مصنوعی: دل من در این موضوع به سمت راهی هدایت شد که ما به سوی او بازمیگردیم.
هوش مصنوعی: دنیا و موجودات مادی به صورت مختصر و محدود هستند، اما دنیای ارواح بیپایان و نامحدود است.
هوش مصنوعی: سالکی که در مسیر خود به خوبی و درست رفتار میکند، سیر و سلوک او موجب پیشرفت و ارتقاء او میشود.
هوش مصنوعی: هر یک از صوفیان به عنوان نشانی از اسمهای خداوند، نامی برگزیدهاند که معرفتی عمیق دارد و دارای مقام بلندی است.
هوش مصنوعی: اسم جامع و کلی، مهمترین نامهاست که نشاندهنده هدف و معنا در همگی موجودات است.
هوش مصنوعی: در مراحل بالا رفتن و رسیدن به مقامهای عالی، او را میتوان در حرکات و سیر و سلوک انسانی کامل یافت.
هوش مصنوعی: نفس سرکش در انسان بزرگترین دشمن اوست و انسان نمیتواند از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: هر چیز جزئی از اجزای این جهان، نمایانگر نامی است که هم در آشکار و هم در نهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر جا کودکی به دنیا بیاید، دشواریها و مشکلات نیز همراه او میآید.
هوش مصنوعی: بدون شک، وهم و خیال میتواند مانند شیطانی برای مردم باشد، هرچند که به شکل انسانی ظاهر شده باشد.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی و تعلقات رها شو تا آزادیت را بیابی و در جمع خاصان بیهیچ نگرانی و تردیدی حضور داشته باشی.
هوش مصنوعی: زاهدان به بهشت promised (موعود) امید دارند، در حالی که عارفان به بهشت حاضر و واقعی دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: اینطور که بهشت در دل ما وجود دارد، برای هیچکس در جهان بهدست نمیآید.
هوش مصنوعی: این بهشت که در دل انسان نهفته است، سرشار از نعمتهای معنوی است.
هوش مصنوعی: هفت بهشت از ویژگیهای هفتگانه ایجاد شدهاند و هشتمین بهشت، خود خداوند است.
هوش مصنوعی: در مقام نبوت، مقام ولایت به طور پنهانی نهفته است و ولایت از نبوت شناخته میشود.
هوش مصنوعی: ولی خود به عنوان یک چهره و نماینده در نظر گرفته میشود و این چهره، نماد و نشانهای از مقام ولایت است که در آن هیچ شکی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او به طور مداوم و بدون هیچ واسطهای از نعمتهای روحانی و الهی بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: اما از جنبه نبوت، هر پیامبر فضایل الهی را بهطور غیرمستقیم دریافت میکند.
هوش مصنوعی: چرا جبرئیل به عنوان واسطه وحی الهی نازل شد؟
هوش مصنوعی: انسان به صورت مستقیم و بدون واسطه، از الطاف الهی بهرهمند میشود و در اوقات مختلف از نعمتهای ولایتی برخوردار میگردد.
هوش مصنوعی: پیامبر در اینجا هر دو جنبه را معتبر و معتبر میداند و همچنین جنبه دیگری نیز دارد.
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که وقتی موضوع رهبری و ولایت مطرح میشود، به طور طبیعی آبشاری از نعمتها و برکات به وجود میآید که از طریق فرستادن افراد و نعمتهای الهی به دیگران، به انسانها میرسد.
هوش مصنوعی: مصطفی، پیامبر آخرین، افتخار ملتهاست و او با کرامت، وحی را به انسانها منتقل میکند.
هوش مصنوعی: هر سه مرتبه به خوبی توضیح داده شده و همه نکات به طور کامل بیان شدهاند.
هوش مصنوعی: او هم مقام ولایت دارد، هم مقام نبوت و هم رسالت، و از ویژگی جوانمردی برخوردار است.
هوش مصنوعی: این سرزمین به درجات بالاتری از مقام نبوت دست یافته و مقام نبوت نیز بر مقام ولایت فضیلت دارد.
هوش مصنوعی: هر پیامبری آموزگار و راهنمایی راستین است و هر پیامبر نیز ولی و سرپرست بر حق میباشد.
هوش مصنوعی: هر ولیی نمیتواند به مقام نبوت برسد و هر نبی هم نمیتواند به رسالت دست یابد.
هوش مصنوعی: جز پیامبر خدا که در خانواده حضرت فاطمه زهراء (ع) به دنیا آمد، هم نبی (پیامآور) است و هم ولی (سرپرست و پیشوا) و هم رسول (فرستاده خدا).
هوش مصنوعی: از پیامبری به عنوان امری موقتی یاد میشود و به وصیّت و حکومت به عنوان نهادی با دوام و مستمر اشاره میشود.
هوش مصنوعی: این انسان ویژگیها و صفات خاصی دارد، در حالی که وصف خداوند بیحد و مرز است. انسان در قید و بندهای خاصی قرار دارد، اما خداوند آزاد و نامحدود است.
هوش مصنوعی: این و آن به دلیل استعداد و توانایی هر قوم و فرهنگ متفاوت است و این موضوع در هر زمان و دورهای قابل استفاده و بهرهبرداری است.
هوش مصنوعی: آنکه به حقیقت ولی کامل است، کسی است که تمام ویژگیهای نیکو و پسندیده را دارد و تمامی صفاتش باید منعکسکننده اخلاق خوب باشد.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که یاد خدا به صورت پنهان و نیز بهطور آشکار وجود دارد. همچنین، با تکرار واژه "ولی" اشاره به مقام و نزدیکی خداوند به بندگانش دارد. معنای اصلی آن به نوعی نشاندهنده دو جنبه از وجود خدا و رابطه او با مخلوق است.
هوش مصنوعی: علی در مقام اولیایی شناخته میشود که در امور و حاکمیتها دارای مقام و سلسله مراتب بلندی است.
هوش مصنوعی: در میهمانی ما، ولی به عنوان پروردگار و هدایتگر حضور داشت؛ او هم به حقایق فانی و گذرا اشاره داشت و هم به وجودهای جاودانه و باقی.
هوش مصنوعی: داستان زندگی دنیوی را بشنو و نشانههای روحانی را هم درک کن.
هوش مصنوعی: کیست که بداند این پرنده الهی چیست و آیا تو میدانی این دام دنیوی چیست؟
هوش مصنوعی: پرنده تو نمایانگر روح انسانیت بود، در حالی که تله تو ناشی از نفس و غریزه حیوانی بود.
هوش مصنوعی: زمانی که پرنده تو به سمت وصال میرود، بالهایش به سوی اصل و ریشهاش باز میشود.
هوش مصنوعی: ظاهر او به گونهای است که دو بال محکم در سمت چپ و راستش دارد و در کنار او هم، همراهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: او در سمت چپش، قرآن روشن و آشکار را دارد و در سمت راستش، سنت پیامبرش قرار دارد.
هوش مصنوعی: دو بال باطنی که اشاره به روح و عقل دارد، نشانهگذار تفکر و ذکر در دو طرف است. یعنی همواره باید به یاد خدا و اندیشه فکر کرد و این دو در زندگی فرد اهمیت دارند.
هوش مصنوعی: یاد خداوند در جان و دل انسان چه تأثیری دارد و فکر ما در چه حالتی در میان دنیای مادی و ظاهری مشغول است.
هوش مصنوعی: جان و دل همچون آینهای هستند که نور یقین را منعکس میکنند. آب و گل نماد حیاتاند و نقوش آسمان و زمین را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: هرچه در جهان بیرونی دیده میشود، در درون انسانها نیز وجود دارد؛ برخی از این چیزها به وضوح آشکار است و برخی دیگر پنهان و نهفته.
هوش مصنوعی: تمام آنچه در جهان و در درون انسانها وجود دارد، در وجود انسان کامل به طور کامل و جامع جمع شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه کامل به همه چیز وابسته است، اما در عین حال از هر چیزی آزاد و مستقل است.
هوش مصنوعی: تمامی زیباییها و مفاهیم عالم در این آینه درخشیده و نمایان است.
هوش مصنوعی: هشت بهشت را تماشا کن و در کنار آن هفت جهنم را ببین، ولی در میان اینها به راه درست توجه داشته باش.
هوش مصنوعی: بهشت و دوزخی که وعده داده شده است، اگر بدانی، همه آنچه که مشاهده میکنی، حقیقتی است که به تو نشان داده شده است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که فردا برای تو پیش خواهد آمد، امروز در زندگیات وجود دارد و به آن شکل و حالت مشهود است.
هوش مصنوعی: اینکه شخصی رفتار و اخلاقش با تو هماهنگ است، نشاندهنده این است که طبیعت و شخصیت او نیز با تو همخوانی دارد.
هوش مصنوعی: اگر خلقت با آفرینش خدا یکی نشود، ناامیدی تو را به آتش میکشاند و میسوزاند.
هوش مصنوعی: کسانی که به حقیقت و واقعیت آگاهند، در بهشت و دوزخ خودشان را میشناسند.
هوش مصنوعی: سالکی که از مراتب و مراحل این دنیا آگاه است، تمامی بهشتها و دوزخها در مسیر او قرار دارند.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و ببین که چطور میتوانی در دنیای خودت بین بهشت و آتش فاصله بگذاری. این موضوع جای شگفتی دارد که انسان میتواند انتخاب کند.
هوش مصنوعی: وسعت آفرینش باعث شادی و سرور روح است، در حالی که محدودیتها و تنگناهای وجودی میتواند عذابآور و دردناک باشد.
هوش مصنوعی: سالکان (پیمودگان راه حقیقت) به مقامات معنوی نمیپردازند، بلکه هر مقامی که وجود دارد، فقط به آسمان و جهان هستی تعلق دارد و حقیقی نیست.
هوش مصنوعی: سالکی که از مقصد و حقیقت آگاهی ندارد، هرگز به حقیقت درونی و دل آرام نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: وقتی که اصول دین پیامبر را به خوبی فهمیدی، در مرحله اول همه چیز را تمام و کامل میکنی.
هوش مصنوعی: وقتی دل تو در دین و شریعت آرامش و صفا پیدا کند، سپس در مسیر عرفان و حقیقت هدایت میشوی.
هوش مصنوعی: وقتی در راه حقیقت قدم میگذاری، با عمل و تلاش خود، به مرتبهی بالاتری میرسی.
هوش مصنوعی: زمانی که جایگاه تو به مرتبهای بالا برسد، دل تو در عمق معانی گم خواهد شد.
هوش مصنوعی: بازگشت تو به مقام آگاهی و شناخت، تو را به عمق و لذت دانایی میکشاند.
هوش مصنوعی: هر لحظه که نفس میکشی، نوری تازه و درخشانی از دل تو میجوشد و همچون آفتاب به روشنایی میافزاید.
هوش مصنوعی: از واقعیت خانهای را به تو نشان میدهد که تصویری غیر از آنچه در دل داری را از تو میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که دل تو پر از نور حقیقت شد، ظلمت شرک و کفر از درونت دور میماند.
هوش مصنوعی: مکان چهارم جایگاه روح تو است و روح تو حریم محبوب واقعی توست.
هوش مصنوعی: دل دوباره به یکتایی و بیهمتایی تو برمیگردد و تو را تنها و یکتا میسازد.
هوش مصنوعی: هرگاه نور یکتایی بر تو بتابد، تمام توجهها به سوی تو معطوف میشود.
هوش مصنوعی: هر شکی میتواند تو را از یقین و اعتماد به نفس دور کند، در حالی که نمیتوانی جز یک وجود، یعنی خودت، را ببینی و احساس کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که از این مکان آگاه شوی، منزلت تبدیل به محلی امن و راحت میشود.
هوش مصنوعی: دل در این دنیا وقتی باز میشود که جز یار خود را نبیند، نه دیاری دیگر.
هوش مصنوعی: در اینجا از کیستی یار سخن گفته شده است، که در حقیقت، معشوق و محبوبی است که در مسیر زندگی و راه و رسم طلب، جلوهگری میکند. این محبوب با آگاهی و درک دل تو در ارتباط است و توجه تو را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی در خود فرورود و علایق دنیوی را رها کند، به رازهای الهی دست مییابد و به درک عمیقتری از حقیقت زندگی میرسد.
هوش مصنوعی: منزل هفتم، پردهها را کنار میزند و چهرهات را به نمایش میگذارد، به گونهای که هر طرف نشان از پیروزی و موفقیت را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: در دل و جانت، نور حقیقت روشن میشود و زندگیات با روشنی الهی پر میگردد.
هوش مصنوعی: نور حقیقت وقتی در دل تو ظهور کند، به تو الهام میشود که باید خود را آمادهی ظهور و بروز کنی.
هوش مصنوعی: از وجود شیخ آزادت کند و به عشق و معرفت خداوندی وامیداردت.
هوش مصنوعی: زمانی که فنا در حقیقت بروز کند، نتیجه آن خود را نشان میدهد و مقام تو به روشنی نمایان میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که همۀ امور را به خدا واگذار کنی و تمام وجودت را به او بسپاری، آنگاه به حقیقت و کمال خواهی رسید و مکانت در پیشگاه او برقرار خواهد شد.
هوش مصنوعی: این جایگاه از هر جایگاه دیگری بالاتر است و به خاطر نور و توانایی خاصی که دارد، بسیار ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: این جایگاه مربوط به سید و یاران اوست و محل ویژهای برای کسانی است که به او وفادار شدهاند.
هوش مصنوعی: بیخبر از خود مغرور شدهای، اما بدان که مانند ذرهای در مقابل خورشید هستی و هیچ حقیقتی در این غرور وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به هیچوجه از نور عشق و محبت کوچکترین اشارهای نکن، و درباره عظمت و وسعت دریاها هم سخن نگو.
هوش مصنوعی: چند روزی است که من در حال نشان دادن ویژگیها و مقامهای خاص خود هستم.
هوش مصنوعی: چندین بار در دعاهای خود دربارهی خودم صحبت کردم و خواستههای نفسانیام را بیان کردم.
هوش مصنوعی: تو از واقعیت حال آگاه نیستی و فقط به خیالها و ترسهای خود پرداختهای.
هوش مصنوعی: در حالتی هستم که نشاندهنده ضعف و ناتوانیام است، اما در عین حال به نوعی احساس زنده بودن و تپش دارم.
هوش مصنوعی: شورش و شادی برای من خوشایند است، چون سرشار از حقیقت هستم. رقص و فریاد بزن، زیرا من وجودی مطلق و بینظیر دارم.
هوش مصنوعی: گاهی با صدای بلند در همهمهی مردم فریاد میزنی و گاهی هم به آرامی و زیر لب، مانند کبوترانی که در فصل خاصی آواز میخوانند.
هوش مصنوعی: تفرقه باعث میشود که کسی نتواند از جمع و اتحاد بهرهمند شود. در واقع، فردی که در مسائل و روابط غرق شده است، نمیتواند به خوبی از همبستگی و ارتباط با دیگران استفاده کند.
هوش مصنوعی: پرنده دل در یاد خدا زبانش را نمیگشاید و هیاهوی بیرون را به جای یاد خدا تلقی کرده است.
هوش مصنوعی: اینقدر بیادبی نکن و با من دعوا نکن، مانند مردان عمل کن و نیاز و ناتوانیات را پنهان کن.
هوش مصنوعی: برای اینکه باطل را بپذیری و به حق دست یابی، باید در مسیر بندگی و اطاعت گام بزنی؛ زیرا در این حالت، مانایی و جاودانگی نصیبت میشود.
هوش مصنوعی: بندگی یعنی چه؟ به حقیقت پیوستن یعنی چه؟ و آزادی از خود را چگونه باید فهمید؟
هوش مصنوعی: خدمت به دیگران میتواند تو را از خودخواهی نجات دهد، اما اگر به خودت بیندیشی، ممکن است دچار خودپسندی شوی.
هوش مصنوعی: عبادت و بندگی خداوند تو را به شناخت او نزدیک میکند و در نتیجه، تو را به مقام و جایگاه نزدیکی میرساند.
هوش مصنوعی: اگر دنبال پایندگی و جاودانگی هستی، باید به بندگی و خدمتگزاری ادامه بده.
هوش مصنوعی: ای تو که ظاهریت تنها یک قطرهٔ آب از من است و باطن تو، دریای عمیقی از من و توست.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلی از عشق و محبت دارد، نشان آن در ظاهرش نمایان نیست و فقط آدمهای با بصیرت و درک عمیق میتوانند آن را بشناسند.
هوش مصنوعی: وقتی که از ما دور شوی و خودت را از ما جدا کنی، چگونه میتوانی از آلودگیها رها شوی؟
هوش مصنوعی: بدن من بدون شست و شو و پاکیزگی نمیتواند وضو بگیرد.
هوش مصنوعی: در نماز خود باید با توجه و حضور قلب دعا کنی تا مورد قبول درگاه خداوند مهربان قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر نور محبت و حضور تو در دل نباشد، هر نمازی که انجام دهی بیفایده است.
هوش مصنوعی: نماز در absence از حضور شما فاقد نور و روشنی است، و هیچ نمازی کامل نمیشود مگر با حضور قلب.
هوش مصنوعی: اگر چنین نمازی داشته باشی، میتوانی خود را به عنوان بندهای پذیرفته و مورد قبول قرار دهی.
هوش مصنوعی: نماز را با شور و شوق آغاز کن و به این ترتیب، پایههای دین را محکم و استوار قرار بده.
هوش مصنوعی: نماز تو دارای گنجینههایی پنهان است که هر یک از آنها ارزشمندتر از صد پادشاهی در این دنیاست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جسم و روح تو پاک و منزه نشود، چگونه میتوان گنج پنهان وجود تو را به ظهور رساند؟
هوش مصنوعی: به سوی دست بیاور و از دنیای بیپایی خوشی را به دست آور، و مانند قطرهای به دریاچه زوال غوطهور شو.
هوش مصنوعی: در وضو گرفتن باید دست و صورت را به خوبی بشویی تا پاکی و طهارت را از همه دنیا به دست آوری.
هوش مصنوعی: در خلوت خود، به امید و ترس و اضطراب فکر کن و در جایی که احساس راحتی میکنی، بمان و اقامت گزین.
هوش مصنوعی: به سمت قبله بایست و با احترام سر به زیر بیاور، دل خود را به ابراز محبت پر از رضایت بسپار.
هوش مصنوعی: وقتی که قبله را پیدا کردی، در جایگاه خود با حضور و توجه به عبادت بپرداز و ایستاده باش.
هوش مصنوعی: به جز ظهور و حضور واقعی، چشم دل را بر روی دیگر امور ببند و در حال قیام، نیّت و پیام خود را با قدرت و خلوص نیت بیان کن.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که با بانگ تکبیر خدا دستش را بالا میبرد، یعنی تمام وابستگیها و تعلقات غیر الهی را کنار میگذارد.
هوش مصنوعی: لباس احرام بپوش و در دل خود در را به سوی بزرگترین حقیقت، یعنی خدا، باز کن.
هوش مصنوعی: زمانی که با بزرگواری و عظمت تو، دلها از حضورت پر شد، آهنگی متناسب با حس و حال آن لحظه ایجاد شد.
هوش مصنوعی: هیچ نعمتی گرانهتر و زیباتر از این نعمت وجود ندارد و هیچ دولتی بهتر از این دولت یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی ولیالله در حال نماز است، زینتآلات و لوازم اضافی بیفایده میشود.
هوش مصنوعی: در هنگام سجده، جراح به سراغ او آمد و در هر طرف پای او زخمهایی ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که تیر جنگ به بیرون پرتاب شود، دل انسان از درون فریاد میکشد.
هوش مصنوعی: مستی از حقیقت ناشی میشود؛ او که مست است، چگونه میتواند از زخم پای خود آگاه باشد؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که در خوشی و لذتهای دنیوی هستی، از حقیقت و معنویت غافلی و نمیدانی که در واقع مولا و حقیقتی در پس این لذتها وجود دارد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی در حال مستی از دنیا هستی، پس چه زمانی میخواهی هشیار شوی؟ و تا کی خواب غفلت را ادامه میدهی و بیدار نمیشوی؟
هوش مصنوعی: معنای اسلام در تسلیم شدن است، و هر کسی که تسلیم شود، احترام و عظمت خواهد یافت.
هوش مصنوعی: به سادگی و زیبایی، زندگی و سرنوشت خود را به گواهیای از ایمان و شهادت آغاز کن.
هوش مصنوعی: وقتی که به شهادت رسیدی و علم را به اهتزاز درآوردی، به میدان معنویت شتافتی و مبارزه کردی.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که مشاهده میکنی، رد کن و به هیچ چیز وابسته نشو، تا در نهایت به حقیقت و وجود خداوند گواهی بدهی.
هوش مصنوعی: اگر غیر از خدا را هدف خود قرار دهی، اگر بدانید، همه چیز برایتان به عنوان معبود خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر تو یکی باشی و معبودت، تعداد او به هزار میرسد و اگر فقط به دنبال هدف خود باشی، در این صورت مقصودت هم بسیار زیاد خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی تو با این همه محبوب و معشوق خود چه میکنی، با این همه آرزو و هدف خود چه خواهی کرد؟
هوش مصنوعی: اگر این موضوع را جدی نگیری، مثل اینکه در میدان جنگ نمیتوانی به راحتی جان خود را نجات دهی و کار سختی در پیش خواهی داشت.
هوش مصنوعی: بگو که معبودهای دیگر را نمیپذیری و از آرزوها و خواستههایت دست بکش.
هوش مصنوعی: آنچه که به جز معبود گفتهای، حقیقتاً معبود نیست، هرچند که از غیر معبود هدفی جز او نداشتهای.
هوش مصنوعی: او از همه گفتارهایت پاکتر و منزهتر است و نمیتوان او را با اشارههایت وصف کرد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از کلام خدا به درستی درک کند و با نشانهها نمیتوان به هدف و مقصود واقعی رسید.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که کلمات و صداها تنها بیانگر خود انسان هستند و هیچ چیزی جز توصیف واقعی از شخصیت و وجود او نیستند. در واقع، هرچه میگوییم یا میشنویم، تنها بازتابی از خود ماست و نمیتواند به چیزی فراتر از این تبدیل شود.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه آنچه که از دل انسان بیرون میآید، فقط یک بیان ساده و متمرکز بر وحدت است. بنابراین، باید در بیان خود احتیاط کنیم و با دقت عمل نماییم.
هوش مصنوعی: وقتی دروازهی خلوص و پاکی بر دل باز شد، دل من با یکتایی و وحدت خداوند هماهنگ و همنوا گردید.
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز یکی را نمیبینی که پایین و بالای آن وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر حقیقت تسلیم و فرمانبردار باشد، دلش همیشه پر از یاد و ذکر آن حقیقت خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که یاد خدا نکرده است، در واقع مطیع و فرمانبردار نیست و به درگاه بلند و کبریایی خداوند بیاحترامی کرده است.
هوش مصنوعی: دل اگر به یاد خدا مشغول نباشد، هیچ نور و روشنی ندارد و تنها در تاریکی و گمراهی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی دل به یاد خدا صاف و زلال میشود، نور هدایت بر آن میتابد و روشنایی میآورد.
هوش مصنوعی: ذکر و یاد خداوند انسان را به راه درست هدایت میکند، در حالی که غفلت و فراموشی او را به گمراهی میکشاند.
هوش مصنوعی: دل خود را از هرگونه زینت و تجمل آزاد کن، درست همانطور که در زمان مرگ نیاز داری.
هوش مصنوعی: هرچند که هیچکس در یاد تو نیست، اما باید توجه داشته باشی که یاد خدا بسیار مهم و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: اگر کسی که به یاد خدا مشغول است در عمل ناتوانی نشان دهد، از برتری خود چیزی جز نقص و ضعف به وجود نمیآورد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در یاد خداوند بزرگ به مقام بلندی دست یابی، باید خودخواهی و تکبر را رها کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که بیشتر از همه یاد محمد (ص) را میکند، او نیز در پاسخ به این محبت و ذکر، پیوسته میگوید که نمیتوانم به خوبی ستایشش کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که مصطفی (پیامبر اسلام) معرفت و شناخت را به انسانها عطا کرد، در مقام و جایگاه شناخت ما قرار گرفت و ایستاد.
هوش مصنوعی: دل من مانند شیشهای شکننده است و یاد او همچون شرابی است که مرا تحت تأثیر قرار داده و به مستی و سرخوشی دچار کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که روحم از این می و مستی به سر میبرد، دیگر تواناییام را در کنترل خود از دست میدهم.
هوش مصنوعی: اگر اشتباهی از من سر بزند، آن را بر من نگیر، چرا که بخشش از نشانههای مستی است و ناچار باید انجام شود.
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که گفتن عبارت "لا اله" کلید بهشت است و در این مورد هیچ اشتباهی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خدا را بسیار یاد کن و به تکرار یاد او گوش فراده، مثل اینکه هر لحظه در حال نوشیدن جرعهای از ذکر او هستی.
هوش مصنوعی: این شرابی که در دست داریم فانی نیست و باقیاش در جشن جان بخشی است که ساقی آن را به ما میدهد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال جاودانگی هستی، به حقایق پایدار توجه کن، و نوشیدن عشق و زیبایی را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: به من که نوشیدنی میدهد همیشه، چطور میتوانم از نوشیدن خودداری کنم؟
هوش مصنوعی: هر لحظه ساقی برای من نوشیدنی جدیدی میریزد و روح من را با جامی تازه سیراب میکند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که جام من پر از شراب باشد، روح من به ذکر حیات مشغول است.
هوش مصنوعی: مستی من به اندازهای زیاد شده که مانند جوشی از حد فراتر رفته است و به سمت نام بزرگ الهی هدایت میشوم.
هوش مصنوعی: هر چه بگویم دربارهی ذات او، بالاتر از آن است، زیرا وصف او مانند تاجی بر سر علو و عظمت او قرار دارد.
هوش مصنوعی: هیچ نامی جز نام خدا نیست که به قلب انسان راه یابد و بر آن تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به موضوعی اشاره میکند که شخصی با جیب پر از راز و موارد پنهان، به گونهای که گویی یک پیام آسمانی است، پا به میدان میگذارد. این به این معنی است که او با خود چیزهایی آورده که باید به دیگران انتقال دهد و اثر آن به اندازهای عمیق است که همانند وحی به حساب میآید.
هوش مصنوعی: ذکر کردن صفات خداوند به روشنی نشان میدهد که او را میتوان شناخت، هرچند که ذات او هنوز در پس پردهای از عدم شناخت پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: عاشق شمع باش و مانند پروانه به دور او بچرخ. اگر به دنبال گنج هستی، به جای آنکه در جایی امن بمانی، به ویرانهها برو و ماجراجویی کن.
هوش مصنوعی: بدنت را از جانت جدا نکن و دربارهاش سخنی مکن، زیرا اگر جان خود را فدای عشق نکنید، درباره محبوب هم صحبتی نکن.
هوش مصنوعی: دل را از دست دادهام، پس از محبوبم سؤالی نکن؛ چرا که این صدف شکسته، لؤلؤیی درون ندارد.
هوش مصنوعی: به جای نگرانی و دلسردی از عشق و نیرنگهای معشوق، بهتر است به زیباییها و شادیهایی که او به زندگیات میآورد، توجه کنی. با اینکه ممکن است گاهی دلخوری و بیرحمی از سوی او احساس شود، اما باید سعی کنی که به عشق و زیباییهایش فکر کنی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تو میرسد، چه خوب باشد و چه بد، با خوشآمدگویی و با دلصافی آن را بپذیر.
هوش مصنوعی: دیدهات را از گذشته و آینده ببند و با پر شمع افکار خود را بسوزان.
هوش مصنوعی: لباس خود را از شلوغی و حواشی زندگی بیرون بیاور و به آرامش و لذت درونی بپرداز.
هوش مصنوعی: دست خود را از فکر و تدبیر کوتاه کن و از سرنوشت خود منحرف نشو.
هوش مصنوعی: بایزید، آن شخص مست از نوشیدن شراب خوشنودی، میگوید که سالها در مسير جلب رضایت او تلاش کردهام.
هوش مصنوعی: او اکنون در حالتی است که خشنود از من است و تمام داشتههایش برای من است.
هوش مصنوعی: سلمان پاک گفته است که این زمین و آسمان و آب و خاک، همه بخشی از آفرینش خداوند است.
هوش مصنوعی: تمام آنچه در دنیا وجود دارد، چه آشکار و چه پنهان، تحت تأثیر شش جهت و چهار رکن قرار دارد.
هوش مصنوعی: تمام رضایت من در این است که به خاطر خدای خود، تمام وجودم را در اختیار او قرار دهم.
هوش مصنوعی: شیرمردی که در این سرزمین زندگی میکند، جان خود را فدای آزادی کرده و از زندگیاش گذشته است.
هوش مصنوعی: عشق من باعث شده که از خودم خارج شوم و در حالت انحلال قرار گیرم. اما من مثل تو که پر از کنجکاوی و مداخله هستی، نیستم.
هوش مصنوعی: دوست من گفت هر کسی که دوست من است، عاشق و نگران دل و افکار من است.
هوش مصنوعی: من هم به او عشق میورزم، اما وقتی از ظلمش دلم به درد میآید و اشکم میریزد، قصد دارم خودم را فدای او کنم.
هوش مصنوعی: من جانم را برای عشق دوست فدای کردهام و به جز دوست، چیزی در وجودم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسانی که با آگاهی و دانش به سفر و مسیر زندگی میآیند، در حالی که بیهدف و بیپناه در این راه قدم گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: صبح روشن و دلانگیز شروع میشود، پس بیدار شو و جان خود را به نور جذب کن و آماده باش که لحظههای خوب در راهند.
هوش مصنوعی: چهرهات را از خواب و بیحوصلگی پنهان کن و از سرت این پریشانی را دور کن.
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه خود را از ظواهر کنار کشیدم و به باطن و حقیقت توجه کردم، متوجه شدم که نام و هویتم در جلوههای مختلف وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در ساحل آرام و بیخطر نشستهای، چگونه میتوانی جواهری از دریا در دست بگیری؟
هوش مصنوعی: سالها در پی خودشناسی و تجربه بودیم، در حالی که زندگیمان را در این سفر گذراندیم.
هوش مصنوعی: ما در جاهای بسیار زیادی حضور داشتهایم و با کارهایمان دنیا را دگرگون کردهایم.
هوش مصنوعی: در هر مکانی که رفتیم، بار و مسئولیتهای خود را گذاشتیم و بعد به آرامی از آنجا حرکت کردیم.
هوش مصنوعی: ما در دریای عشق غرق شدیم و با همین عشق، جهانی را پر از زیبایی و ارزش کردیم.
هوش مصنوعی: درخشش زیبایی چهره تو باعث نورافشانی شده و از این نور، تمام موجودات جهان شکل گرفتهاند.
هوش مصنوعی: جسم را رها کن و همچون ما به دنبال روح باش، جان و جسم را از او بخواه و در جستجوی محبوب خود باش.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی حواست جمع شود و آرامش پیدا کنی، باید به پیوندی شگفتانگیز و دلنشین بپیوندی که از زیبایی و تلخیهای زندگی پر شده است.
هوش مصنوعی: ای عابد، به دل سوختگان آزار نرسان، به چهرهی شمع نگاه کن و مقام پروانه را بخواه.
هوش مصنوعی: دل مانند گوهری نایاب است و بدن شبیه صدفی است. باید صدف را بشکنی تا به آن گوهر نایاب دست یابی.
هوش مصنوعی: در جهان آنچه دیده میشود و آنچه پنهان است، همه تحت تأثیر زیبایی و جذابیت چهره جانانه ما قرار دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که ما هرگز دربارهٔ خوبیها و بدیهای این جهان صحبت نمیکنیم، ولی داستان ما از آغاز تا پایان، افسانهای جالب و جذاب است.
هوش مصنوعی: ای زن، تا کی در خواب و خیال غفلت هستی؟ به طور مردانهای از این خواب و این خیالها عبور کن.
هوش مصنوعی: کشف و کرامتهای بیفایده چه ارزشی دارد، وقتی که فقط ادعای مردانگی را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: اگر زاهدی از خطاهای نوشندگان باده صحبت کند، این نشاندهنده آن است که او از رازهای خداوند بیخبر است.
هوش مصنوعی: ای کسی که از حال عاشقان بی خبری، چرا از عشق میپرسی؟ چون کسی که در عشق واقعاً آگاه شده، دیگر به حالتی میرسد که از خبرها و جزئیات بیخبر مانده است.
هوش مصنوعی: عشق او آنقدر عمیق و وسیع است که نمیتوان آن را در کلمات بیان کرد.
هوش مصنوعی: در دل مردان عاشق رازی پنهان وجود دارد که نمیتوان آن را به وضوح بیان کرد مگر به افرادی که تجربهای مشابه دارند.
هوش مصنوعی: راز پنهانی که در پس پرده باقی مانده بود، به کمک ساز و آواز در سر بازار به وضوح و روشنی نمایان شد.
هوش مصنوعی: من از آتش نمرودیان نمیترسم؛ حتی اگر به خاطر کینهام بسوزانند، مثل حضرت ابراهیم (خلیل).
هوش مصنوعی: من بنده کسی هستم که مانند پیامبران بدون نیاز به جبرئیل، کارهای بزرگ و مهمی انجام دهد.
هوش مصنوعی: ای زن، تا کی درباره عشقش سخن میگویی؟ این مسیر به تنهایی پیموده نخواهد شد و نیاز به ارادهای قوی و مردانه دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه گدای شهر انواع و اقسام هنرها را دارد، اما هرگز اجازه ورود به محفل شاهانه را به او نمیدهند.
هوش مصنوعی: من از عشق و محبت یار زیبایی چنان مست و سرمست هستم که در این حال نمیدانم کفر چیست و دین چیست.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن شخص پیر و دیوانهای که مست و خوشحال است و نه به بتهای درونش وابسته است و نه دستانش را به آستینی میپوشاند.
هوش مصنوعی: اگر چشمت تو را نمیبیند، آگاه باش که محبوب در هر آبی و خاکی، خود را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: در این زمین، جز نور علی، چه کسی میتواند خوشهای برای برداشت فراهم کند؟
هوش مصنوعی: زمانی که من به عنوان مانع و حجاب در میانه بودم، از میان خودم رفته و کنار رفتم تا تو در زندگیام حضور داشته باشی و دیده شوی.
هوش مصنوعی: هرچند که تو در دید دیگران پنهانی هستی، اما امیدوارم که در درون خود بینیش و آگاهی بالایی داشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر صورت من شبیه مینا باشد، تو هم چون می باشی. به عبارت دیگر، باید به اصالت خود در می و مینا بپردازی.
هوش مصنوعی: تو باید به جایی برسی که از تمام نامها و معانی فراتر رفته باشی و خودت به اصل و حقیقت همه آنها تبدیل شوی.
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو هنوز از این دنیا به دنیای باقی قدم گذاشتهای، پس چگونه میتوانی به عمق معانی و سرّ این جهان ابدی پی ببری؟
هوش مصنوعی: چهره ما مانند جام و باطن ما مانند می است، اما ظاهری ندارد.
هوش مصنوعی: وجود او باعث وجود ما است، اما بدون او، ما هیچ و پوچ هستیم.
هوش مصنوعی: از خودت بخواه که به خودت برسید، زیرا آنچه به دنبالش هستی در واقع خود توست.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، عقل و خرد نمیتواند به درستی راه برود. چگونه میتوان با عقل، این مسیر را پیمود؟
هوش مصنوعی: هر کسی که طعم عشق را تجربه کرده باشد، زندگیاش به رنگ و بوی خاصی آغشته شده و به لذتی عمیق دست یافته است.
هوش مصنوعی: کسی که در راه محبوب خود جان خود را از دست داده، به مانند یکی از عاشقان رسیده است.
هوش مصنوعی: گوش خود را با دقت باز کن و ساکت باش تا راز نوا را بشنوی. صدای نی را با تمام وجودت درک کن.
هوش مصنوعی: همه چیز در این جهان گذرا و موقتی است و تنها چیزی که پایدار باقی میماند، وجود یار و محبوب است و غیر از او در این خانه، کسی دیگر نیست.
هوش مصنوعی: نور چهرهاش را در چشم خود آشکار کن و به واسطه آن نور، بیناییات را پاک و صاف بگردان.
هوش مصنوعی: دنیای خویش را با نگاهی عمیقتر مشاهده کن و به یاد ساقی، زیباییها و جلوههای آن را تماشا کن.
هوش مصنوعی: خودت را از وابستگیها و محدودیتهای شخصیات جدا کن و به ارتباط با خداوند بپرداز. آرزوی نزدیکی و وصال با او را در دل پرورش بده.
هوش مصنوعی: اگر غیر از حق را از دل خود بیرون کنی، حق خود به خود خواهد گفت که با ما رابطه برقرار کن.
هوش مصنوعی: چشمهایت را باز کن و زیبایی معشوق را تماشا کن.
هوش مصنوعی: به خودت بیندیش و در عمق این تجربه غرق شو، تا بتوانی به درک بیشتری از خود و جهان دست یابی.
هوش مصنوعی: اگر به دل و احساسات خود عمیقاً نگاه کنی، میتوانی آنچه در ذهنت هست را به روشنی بیان کنی.
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا فناپذیر است و تنها کسی که باقی میماند، همان یار حقیقی است که در این خانه غیر از او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: شاهد زیبایی او را در خیال خود میبینم و در ذهنم تصویر آن جمال دلنشین را در نظر میآورم.
هوش مصنوعی: من زیبایی و پاکی آب حیات و چشمهٔ کوثر را به وضوح درک میکنم و احساس میکنم که از آن جرعههایی مینوشم.
هوش مصنوعی: اگر به خیال من تصویری از کسی دیگر باشد، آن خیال را غیرممکن میبینم.
هوش مصنوعی: جشنی از عشق برپا است و عاشقان در حال شادی و سرخوشی به سر میبرند و من این حال و شوخی را میبینم.
هوش مصنوعی: زندگی و خوشیهای مردم دنیا را پر از شلوغی و سر و صدا میبینم.
هوش مصنوعی: محفل عاشقان با شور و حال پر شده است و من در آنجا شوق و خوشحالی افراد با کمال را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: زاهدان را میبینم که به خاطر دنیای پست و ناچیز، شب و روز درگیر تلاش و جدال هستند.
هوش مصنوعی: هر لحظه در زیر فشار نفسها و زندگی، میبینم که چگونه سران و بزرگان به سادگی گرفتار مشکلات و چالشها میشوند و پایمال میگردند.
هوش مصنوعی: زمانی که به عمق احساسات خود پی بردم، در این سخنها و بیانها چیزهای زیادی را میبینم.
هوش مصنوعی: همه آدمها در نهایت از بین میروند و تنها کسی که باقی میماند، دوست واقعی است که در این دنیا وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.