گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۰ - گل و شبنم

 

بکن تعریف خود هر قدر خواهی

که مانند منی را خوابگاهی

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۵ - نصیحت

 

که هر قدر از کسانچیزی بخواهی

ز قدر خویشتن قدری بکاهی

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - غدیریه به بحر جدید

 

به مردم ز من احکام کماهی

رساندی چه اوامر چه نواهی

صغیر اصفهانی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه

 

آن پنجهٔ تیز در شب تار

کردست گهی شکار ماهی

گشته است بحیله‌ای گرفتار

در چنگ تو مرغ صبحگاهی

افتد گذرت بسوی انبار

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - امید و نومیدی

 

کشیدی بر در هر دل سپاهی

ز سوزی، ناله‌ای، اشکی و آهی

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - جامهٔ عرفان

 

اگر هر لحظه سر جوید کلاهی

زند طبع زبون هر لحظه راهی

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - دیده و دل

 

تو اندر کشور تن، پادشاهی

زوال دولت خود، چندخواهی

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - دیده و دل

 

ترا فرسود گر روز سیاهی

مرا سوزاند عالم سوزِ آهی

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - سعی و عمل

 

بیا زین ره، بقصر پادشاهی

بخور در سفرهٔ ما، هر چه خواهی

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - صید پریشان

 

شده هر گوشه‌اش نظاره گاهی

ز هر سنگیش، روئیده گیاهی

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - صید پریشان

 

بر او خندید مرغ صبحگاهی

که تا کی رخ نهفتن در سیاهی

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - گل خودرو

 

تو در هر جا که بنشینی، گیاهی

بهر راهی که روئی، خار راهی

پروین اعتصامی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹ - جمال بقیت اللهی

 

سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی

ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی

به لاجورد افق ته کشیده برکه شب

مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهی

صلای رحلت شب داد و طلعت خورشید

[...]

شهریار
 

رهی معیری » غزلها - جلد اول » آتش خاموش

 

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی

نه بر مژگان من اشکی نه بر لب‌های من آهی

نه جان بی‌نصیبم را پیامی از دلارامی

نه شام بی‌فروغم را نشانی از سحرگاهی

نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » باران صبحگاهی

 

اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی

خرم کند چمن را باران صبحگاهی

عمری ز مهرت ای مه شب تا سحر نخفتم

دعوی ز دیده من و ز اختران گواهی

چون زلف و عارض او چشمی ندیده هرگز

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » چند تغزل » ماه قدح‌نوش

 

ای مشکبو نسیم صبحگاهی

از من بگو بدان مه خرگاهی

آه و فغان من به فلک بر شد

سنگین دلت نیافته آگاهی

با آهنین‌دل تو چه داند کرد؟

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۵۱ - ای غم چه خواهی

 

از داغ هجران چون اشک لرزان افتاده ام من بر خاک راهی

دیگر ز جانم ای غم چه خواهی، ای غم چه خواهی

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۷ - حاصل عشق

 

که یارای صحبت ندارد گدایی به شاهی

نمایم چو دزدیده گاهی به سویش نگاهی

رهی معیری
 
 
۱
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
sunny dark_mode