گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۸

 

عاشق نبوَد آن که سبُک چون جان نیست

شب همچو ستاره گرد مه گردان نیست

از من بشنو، این سخنِ بهتان نیست

بی‌باد و هوا رقص علَم امکان نیست

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲

 

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست

زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست

ای که منظور ببینی و تأمل نکنی

گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست

ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک

[...]

سعدی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۱ - در بیان آنکه نور انبیاء و اولیاء و مؤمنان قدیم است و قایم به خدا. حدوث و عدد در صورت ایشان باشد نه در معنی‌شان. از اینرو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که « کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین »  و از آن سبب یک نفس‌اند که همه زنده به نور حق‌اند چون نظر به نور ایشان کنی جمله را یک بینی و اگر به صورتشان نگری متعدد نماید همچنانکه آفتاب در صد هزار خانه می‌تابد خانه‌ها متعدداند اما نور یکی است از این جهت مصطفی صلوات اللّه علیه مؤمنان را نفس واحد خواند که آن یگانگی مخصوص بدیشان است، باقی همه متعدداند ظاهراً و باطناً. مثلا هر کس را در خانه‌ی خود چراغی هست از مُردنِ چراغِ یکی، خانه‌ی دیگری تاریک نشود. زیرا هر یکی جدا چراغی دارند. الا چراغ خانه‌ی مؤمنان چون آفتاب است که اگر غروب کند یا منکسف گردد همه خانه‌ها تاریک شوند و در تقریر آنکه هر که مدح اولیا می‌کند در حقیقت مداح خویشتن است چنانکه مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز می‌فرماید

 

می‌نماید چو جان، ولی جان نیست

زانکه روشن ز نور جانان نیست

سلطان ولد
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست

در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست

بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر

هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست

سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

دل ما را ز دست غم امان نیست

نشان شادمانی در جهان نیست

جهان پر آشنا و من به غم غرق

که دریای محبت را کران نیست

کسی کو یک زمان در عمر خوش بود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۳ - در حال پیشه کاران راست کردار

 

آنچه آزار نیست عصیان نیست

مردم آزار مرد ایمان نیست

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

هر چیز که در ازل بدان فرمان نیست

کردن طلبش کار خردمندان نیست

وانچیز که بهر تو مقدر گشتست

گر میطلبی ورنه از آن حرمان نیست

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۸

 

خواجه از قول باز می‌گردد

خواجه را شرط و قول و پیمان نیست

دلپذیر است قول او لیکن

لیکنش بازگشت چندان نیست

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

عشق آئین پارسایان نیست

سلطنت رسم بینوایان نیست

می به صوفی مده که آن صافی

در خور حال هی صفایان نیست

مگر آن دل که برقرار خودست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

گفت صاحبدلی به من که چراست

که تورا شعر هست و دیوان نیست

گفتم از بهر آنکه چون دگران

سخن من پر و فراوان نیست

گفت هر چند گفته تو کم است

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

الهی شکر و فضلت را کران نیست

که را حمد و ثنایت در زبان نیست

توکل کرده ی دریای حق را

به گلّه هیچ محتاج شبان نیست

به گنج درّ معنی کم تو دادی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست

به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست

تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم

ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست

مرا نیاز به روز وصال بسیارست

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

هزار محنت و غم چون فراق یاران نیست

هزار غم چو غم عشق غمگساران نیست

برفتم از نظر آن دلفریب و می گفتم

ترحّمت چه سبب بر امیدواران نیست

ز دیده اشک روان می رود ز هجر چه سود

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

کدام دل که به داغ فراق بریان نیست

کدام دیده ی جان بی رخ تو گریان نیست

به جان رسید مرا دل ز روز درد فراق

شب فراق مرا گوییا که پایان نیست

اگر تو تلخ بگویی ورم برنجانی

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵

 

در دل هر که عشق جانان نیست

مرده دانش که در تنش جان نیست

عاشق زلف و روی معشوقم

التفاتم به کفر و ایمان نیست

در خرابات چون من سرمست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶

 

هر کرا درد نیست درمان نیست

هر کرا کفر نیست ایمان نیست

بت پندار هر که او نشکست

نزد ما بندهٔ مسلمان نیست

هر که او جان فدای عشق نکرد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

غنچهٔ باغ غیر خندان نیست

بگذر از غیر او که چندان نیست

هر که نقش خیال غیری بست

نقشبندی او به سامان نیست

عاقلی کی چه عاشقی باشد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۱

 

ای جان پدر به حال ما رحمی کن

زیرا بی تو تمتعی از جان نیست

بسیار فراق تو کشیدم اما

زین بیش مرا تحمل هجران نیست

ملک و ملکوت تخت سلطانی ماست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۴

 

هر که همدرد دردمندان نیست

گوئیا از شمار ایشان نیست

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode